🌸💗🌸💗🌸💗🌸💗🌸
💗🌸💗🌸💗🌸💗🌸💗
🌸💗🌸💗🌸💗🌸💗
💗🌸💗🌸💗🌸💗
🌸💗🌸💗🌸💗
💗🌸💗🌸💗
🌸💗🌸💗
💗🌸💗
🌸💗
🌸#مذهبی_میمانم
📗#پارت26
. چرا توی اونیکی موردا ی خواستگاریت این احساس بهت دست نداده بود؟
- راستشو بگم؟
. به نفعته!
- متین همون پسره است.
. کدوم پسره؟
- همونی که چند سال قبل جلوی مسجد دیده بودم .
شوکه شدم و از جا پریدم
. واقعاااا؟
یادمه فقط یه بار فاطمه کوثر درمورد یه پسری حرف زده بود . اونم تقریبا چهار سال پیش که میگفت توی عید غدیر رفته بود مسجد و جلوی در مسجد یه پسری رو دیده بود که حدودا هفده سالش بود. اونروز منم قرار بود با فاطمه کوثر برم مسجد برای جشن ولی خواب مونده بودم!
با شوقی توی چشماش گفت ، اره بخدا.
خیلی برام جالب بود و از یه لحاظی هم منطقی بود چون اون مسجد نزدیک خونشون بود
به شوق اومدم و بلند شدم و بغلش کردم
و گفتم:
. من خوشحالم که از این به بعد ممکنه حتی توی مهمونی های خانوادگی هم ببینم. فکر کنم این بهترین اتفاق برای دو تا دوست میتونه باشه.
کمی بعد فاطمه کوثر حاضر شده بود، علاقه ی شدیدی به رنگ آبی آسمانی داشت و یه تیپ آبی آسمانی زده بود و روسریشم آبی اسمانی بود و لبنانی بسته بود . میومد . از همیشه ماه تر شده بود . و با یه چادر نباتی عالی شده بود
یکم بعد صدای آیفون دراومد. از احوالات فاطمه معلوم بود که قشنگ تو استرس داره غلت میزنه و دل تو دلش نیست . دستاشو گرفتم و گفتم:
. سعی کن آروم باشی. همون فاطمه کوثر پرروی خودمون باش که همه عاشقشن. خدارو چا دیدی شاید پسر عموی ما عاشق همین مغروریتت شد...
حوصله ی جواب دادن نداشت و فقط لبخند زد
˼ بِـسْمِ رَبِّ الحُسِینْ ˹
اَلسَّلامُعَلَیْڪَیااَباعَبْدِاللّھ...♥️'!
『جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』
_
ارزشِهرکسۍبہکارۍاستکہآنرا ،
بہنحوشایستہانجاممۍدهد🌬.
- مولاعلۍ🤍'؏' -
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
『جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』
ـ واسہنوازش ِروحتون : 💀💘
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
دیت ؟
نه ممنون ما همچین قرار عاشقانهای داریم💔
🫴
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•