eitaa logo
قدرت روحی/علیپور مقدم
283 دنبال‌کننده
268 عکس
447 ویدیو
7 فایل
مجید علیپور مقدم نویسنده کتابهای قدرت روحی و قدرت جذب،تقدیر شده از طرف حوزه علمیه خراسان بعنوان پژوهشگر برتر https://eitaa.com/ZARFIYAT_ROUHI/633 🟢 چطور روحیه ام قوی شود؟ گروه: http://eitaa.com/joinchat/240713740C4daa420d04 پل ارتباطی @majidalipour224
مشاهده در ایتا
دانلود
یا چیست؟ دکتر مدت زیادی در اردوگاه کار اجباری اسیر بود. پدر، مادر، برادر و همسرش یا در اردوگاه جان باختند یا به کوره های آدم سوزی سپرده شدند. همه ارزش هایش نادیده گرفته شده بود؛ از گرسنگی، سرما و بی رحمی رنج می برد و هر لحظه در انتظار مگر بود، اما زنده ماند و معنادرمانی ای که او به جهانیان معرفی کرد، امروزه یکی از پرکاربردترین روش ها در درمان بیماران است و کلینیک های «لوگوتراپی» که امروزه در بسیاری از سرزمین ها با الگوبرداری از پلی کلینیک شناخته شده عصب شناسی او در وین آغاز به کار کرده اند، شهرت جهانی دارند، اما او به راستی چگونه زنده ماند؟ پیام چنین روانکاوی که خودش با جنان شرایط خوفناکی رو به رو بوده، قطعا خواندنی است. ریشه پریشانی ها از نظر فرانکل فرانکل ریشه پریشانی و اختلال را، ناتوانی بیمار در پیدا کردن معنا و مسوولیتی در زندگی خود می داند و برخلاف فروید که بر «ناکامی» در زندگی جنسی تاکید دارد، فرانکل بر «ناکام» در «معناخواهی» تاکید می کند. البته یکی از ویژگی های دیدگاه فرانکل این است که هرگز فروید را رد نمی کند، بلکه روش خود را بر آنچه او انجام داده، بنا می کند. در لوگوتراپی، سعی بر این است که فرد بتواند معنایی برای رنج بیهوده خود بیابد. هسته مرکزی این است: «اگر زندگی کردن رنج بردن است، برای زنده ماندن باید ناگزیر معنایی در رنج بردن یافت.» اما هیچ کس نمی تواند این معنا را برای دیگری بیابد. هر کس باید معنای زندگی را خودش پیدا کند و مسوولیت آن را بپذیرد. اگر کسی موفق به این کار شود، با وجود همه تحقیرها و رنج ها به زندگی ادامه می دهد. در اردوگاه کار اجباری ای که فرانکل در آن اسیر بود، هر حادثه ای موجب می شد زندانی کنترل خود را از دست بدهد. همه هدف های عادی زندگی از فرد گرفته می شد. فرانکل به عنوان یک «روان درمانگر» می خواست بفهمد چگونه می توان در بیمار این حس را برانگیخت که به خاطر موردی، مسوول زندگی است، هر چند در بدترین شرایط قرار گرفته باشد! خاطرات فرانکل فرانکل دریافته بود کسی که دیگر معنایی در زندگی اش نمی یافت و هدف و مقصودی نداشت، دیگر قادر به ادامه زندگی نبود. در چنین مرحله ای آنچه که فرد واقعا به آن نیاز داشت، تغییر ریشه ای در نگرش و طرز تفکر به زندگی بود. مشکل اینجا بود که معنای زندگی نزد افراد مختلف و حتی لحظه به لحظه، به شکل متفاوتی بروز می کند و به همین دلیل تعریف معنای زندگی و تجویز یک فرمول، برای همه ممکن نیست و هیچ فرد یا هیچ سرنوشتی را نمی توان با فرد یا سرنوشت دیگری مقایسه کرد. هیچ موقعیتی تکرار نمی شود و به هر موقعیتی باید پاسخ متفاوتی داده شود. واقعیت این بود که در آن اردوگاه افراد واقعا رنج می کشیدند، مثل خیلی از افرادی که در زندگی رنج و دردی حقیقی را تجربه می کنند، پس در چنین شرایطی، کاهش دادن یا سبک کردن رنج ها از راه نادیده گرفتن آنها، با تصورات واهی و خوش بینی ساختگی، بی فایده است. اینجا بود که معنادرمانی، به عنوان تنها روش موثر وارد عمل می شد. فرانکل به طور مثال دو مورد را در خاطراتش ذکر می کند که امکان داشت به خودکشی بینجامند. هر دو زندانی از قصد خودکشی صحبت کرده بودند و هر دو علت خودکشی را همان جمله معمول که «دیگر انتظاری از زندگی ندارند» می گفتند. در هر دو مورد باید به آنها تفهیم می شد که هنوز هم زندگی از آنها انتظار داشت و چیزی در آینده در انتظارشان بود. فرانکل پی برده بود که یکی از این دو زندانی فرزندی داشت که در انتظار او بود، فرزندی که او به حد پرستش دوستش داشت. فرد دوم مرد دانشمندی بود که چند کتاب نوشته بود و باید آنها را به پایان می برد. هیچ کس دیگری نمی توانست جای این دانشمند را پر کند، همان طور که هیچ کس نمی توانست جای آن پدر را برای فرزند پر کند. پیدا کردن این معنای یکتا و یگانه که هر فرد را از دیگری ممتاز می کند، نقطه عطف لوگوتراپی است، همان موردی که به هستی او معنا می بخشد. مردی که به مسوولیت خود در برابر یک انسان که مشتاقانه در انتظار اوست یا در برابر یک کار ناتمام، آگاه است، هرگز نخواهدتوانست دست به خودکشی بزند. درواقع، کسی که «چرای» هستی اش را می داند، توان آن را خواهدداشت که با هر «چگونه ای» کنار بیاید. اگر پذیرفتن اتفاقات برای افراد خالی از هرگونه معنایی باشد، به راحتی به آدم هایی منزوی، افسرده و منفعل تبدیل می شوند اما اگر همین افراد قادر باشند در اوج مشکلات، معنایی برای رنج ها و دردهایشان پیدا کنند، آن گاه از این رنج و درد صدمه نمی بینند و پذیرش این حالت با افسردگی همراه نمی شود.