eitaa logo
دخــتــࢪان ســـ💚ـــیــدعـلے
178 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2.3هزار ویدیو
418 فایل
بـسـم رب شــهیـده💔 دخـترانی از تـبـار زهـراس🧕🏻 وسـربازان جنگ نرم ✌️ مادختران ‌نیز پای کار حسین میمانیم💚 رهبرم‌فرمان‌دهد‌جان‌رانثارش میکنم✌️ کپی؟: حلال به‌شرط‌یک‌صلوات‌برای‌ظهور‌آقا💚 @Zhdjdvzk آیدی مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فرازی از دعای کمیل✨ یَا إِلَهِی وَ سَیِّدِی وَ مَوْلاَیَ وَ رَبِّی صَبَرْتُ عَلَى عَذَابِکَ فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِکَ  اى خداى من و سید و مولا و پروردگار من!  بر فرض که بر آتش عذاب تو صبر کنم چگونه فراق تو را تحمل خواهم کرد؟!!
رو به سوریه کرد و گفت: بیا عروسڪ‌هایم مالِ تو حالا داداشم رو پس میدی..؟! آخه خیلی دلتنگشم..^^ .. .. شهادت آرزومه🖤🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هَمِھ‌عـٰآلَم‌شُدِھ‌‌ڪَنعـٰآن‌زِفِـرآقِ‌رُخِ‌دوسـٖت یوسفِ‌گُمشُـدِھ‌ۍِ این‌هَمِـھ‌یَعـقوب‌ڪُجآستシ..! ‌
نام رمان : راهیان عشق mohaddese_f : نویسنده _جانم... _کوفت _به خودت بانو _طاها خواهش میکنم... _من که چیزی نگفتم بانو...بفرمایید... _راستش روابط من و یلدا حسابی تیره و تار شده فکر کنم اگه از ترنم کمک بخوایم بهتر باشه... تا طاها اسم ترنم رو شنید زد زیر خنده و گفت:گفتی ترنم یاد علیرضا افتادم .یادت باشه واسه عروسی اون دوتا رو هم دعوت کنیم. تعجب کردم!مگه طاها هم جریان ترنم و علیرضا رو میدونست؟ _مگه تو هم جریان اون دوتا رو میدونی؟؟ با لبخند گفت:اره بابا!!این علیرضا منو دیوونه کرده با ترنم خانم شما،صبح تا شب ورد زبونش ترنمه و هر چیزی که به ترنم مربوط بشه... خندیدم،پس همونطور که ترنم همه چیز رو به من میگه علیرضا هم میره همه چی رو میذاره کف دست طاها...چقدر باحال!همیشه دوست داشتم شوهرای من و ترنم هم با هم دوست صمیمی باشند.. طاها:و اما صحبت اصلی خودمون،اینکه از ترنم کمک بگیری خیلی خوبه ولی اصال خوب نیست رابطه ی دوتا خواهر تیره و تار باشه...راستش من همیشه فکر می کردم رابطه ی تو و یلدا باید خیلی خوب باشه... _خوب بود ولی یلدا به من حسودی میکنه _بایدم حسودی کنه وقتی شوهری به خوشگلی و خوش تیپی من داری؟ _کم نیاریا!!!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا