eitaa logo
دخــتــࢪان ســـ💚ـــیــدعـلے
188 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2.3هزار ویدیو
418 فایل
بـسـم رب شــهیـده💔 دخـترانی از تـبـار زهـراس🧕🏻 وسـربازان جنگ نرم ✌️ مادختران ‌نیز پای کار حسین میمانیم💚 رهبرم‌فرمان‌دهد‌جان‌رانثارش میکنم✌️ کپی؟: حلال به‌شرط‌یک‌صلوات‌برای‌ظهور‌آقا💚 @Zhdjdvzk آیدی مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
میدونےچادࢪ مخفف چیہ؟🤔 🌸چهࢪه آسمانےدختࢪ ࢪسول اللهﷺ🌸😍 خواهࢪم... آࢪه با توام! جنگ هنوز ادامہ داࢪه... فقط این باࢪ تویے ڪہ خط مقدم جبهہ اے... نمیخواد خون بدے! نمیخواد جون بدے! فقط چادࢪت ࢪو سفت بگیࢪ *🌷اللهم ارزقنا شهادت🌷*
{•💛﷽•} 💌 ‹یاد آوری‌اعمال‌قبل‌ازخواب›🌹🍃 ←حضرت‌رسول‌اللّٰه‌﴿ﷺ﴾فرمودند: هرشب‌پیش‌ازخواب:🌱 قرآن‌را‌ختم‌کنید🦋 (۳بارسوره‌توحید) پیامبران‌راشفیع‌خودگردانید🦋 (۱بار:أللٰهُمَ‌صَلِ‌عَلی‌مُحَمدوآلِ مَحَمدو‌عَجِل فَرَجَهُمْ؛ أللٰهُم‌َصَلِ‌عَلی‌جَمیع‌الْانبیاءوالْمُرسَلینْ) مومنین‌را،ازخودراضی‌کنید🦋 (۱بار:اللهم‌اغفرللمومنین‌والمومنات) یک‌حج‌ویک‌عمره‌به‌جاآورید🦋 (۱بار:سبحان‌اللّٰه‌والحمدللّٰه‌‌ولااله‌الااللّٰه‌ واللّٰه‌اکبر) اقامه‌هزار‌،ركعت‌نماز 🦋 (٣بار:«یَفْعَلُ اللهُ ما یَشاءُ بِقُدْرَتِهِ، وَ یَحْكُمُ ما یُریدُ بِعِزَّتِهِ») آیا‌حیف‌نیست‌هرشب‌به‌این‌سادگی‌از چنین‌خیرپربرکتی‌محروم‌شویم؟🥀 🌻
التماس دعا🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 زیباترین‌ فیلم از حرمینِ شریفینِ امام‌کاظم(ع) و امام‌جواد(ع) قصد زیارت کنید ببینید ▪️يا أَبا الحَسَنِ يامُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ،أَيُّها الكاظِمُ يا بْنَ رَسُولِ اللهِ يا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ يا سَيِّدَنا وَمَوْلاَنا،إنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ إِلى الله سلام 🤚 🌞 🌱
ترسی از فقر ندارند گدایان کریم دست خالی نروند از در احسان کریم حاجت خواسته را چند برابر داده است، طیب الله به این لطف دو چندان کریم کاظمینی نشدیم و دلمان هم پر بود بار بستیم به سوی شاه خراسان کریم غروب هفتمین خورشید آسمان ولایت و امامت تسلیت باد🖤🖤🖤🖤🖤
11.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✏️نام و نام خانوادگی: نسرین افضل تاریخ تولد : 1338 تحصیلات : دیپلم یگان : سپاه – جهاد – بنیاد امور جنگ زدگان – آموزش و پرورش تاریخ شهادت : 1361/04/10 محل شهادت : مهاباد عملیات : حمله مسلحانه ضد انقلاب آرامگاه : شیراز نسرین افضل در سال 1338 در خانواده مذهبی در استان فارس پا به عرصه وجود نهاد و روزها و سال‌های کودکی را به عطر رأفت و عطوفت مادری نیک‌روش و به همت و اهتمام پدری مخلص و متدین با شریفی گذراند. وی در دوران تحصیل به عنوان یکی از دانش‌آموزان پرشعور و باشعور، بر بسیاری از نابسامانی‌ها در رژیم طاغوت، خردمندانه اعتراض ‌کرد، تا جایی که مورد تعقیب نیروهای امنیتی قرار گرفت. این شهیده، پس از پایان تحصیل در دوره دبیرستان با روحی سرشار از پیوستگی به درگاه احدیت با حضور شهیده افضل، در آغاز سال 1360 با مشورت برادر بزرگوارش شهید «احمد افضل» با فراخوان جهادسازندگی شیراز، به همراه جمعی از خواهران متعهد به کردستان رفت و همه وقت خویش در مهاباد به مجاهدت پرداخت. وی مدتی مسئولیت تبلیغات و انتشارات سپاه مهاباد را بر عهده گرفت و در عین حال، با دیگر ارگان‌ها همکاری داشت. وی به خاطر نیاز شدید آموزش و پرورش به مربی، با عنوان مربی تربیتی در مهاباد مشغول به کار شد و همزمان معلمان نهضت سوادآموزی نیز تحت تعلیم او قرار گرفتند. وی در سال 1361 با یکی از پاسداران ازدواج کرده و پس از ازدواج با وجود فعالیت زیاد اجتماعی، آنگاه که به کاشانه‌اش بازمی‌گشت و در شامگاه یکی از روز ها به شهادت رسید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جبهه😂 به پدر نزدیک عملیات بود و موهاى سرم بلند شده بود.👨‍💼 باید کوتاهش مى کردم ✂️ مانده بودم معطل تو آن برهوت که جز خودمان کسى نیست،🏜 سلمانى از کجا پیدا کنم.🤦‍♂️ تا اینکه خبردار شدم که یکى از پیرمردهاى گردان یک ماشین سلمانى دارد و صلواتى موها را اصلاح مى کند.💇‍♂️ رفتم سراغش.🚶‍♂️ دیدم کسى زیر دستش نیست. طمع کردم و جلدى با چرب زبانى قربان صدقه اش رفتم و نشستم زیر دستش.💇‍♂️ اما کاش نمى نشستم چشمتان روز بد نبیند.🤦‍♂️😬 با هر حرکت ماشین بی احتیار از زور درد از جا مى پریدم.😬🤯 ماشین نگو تراکتور بگو!🚜 به جاى بریدن موها، غِلِفتى از ریشه و پیاز مى کندشان!🤕 از بار چهارم، هر بار که از جا مى پریدم با چشمان پر از اشک سلام مى کردم.😢 پیرمرد دو سه بار جواب سلامم را داد. 🗣 اما بار آخر کفرى شد و گفت🗣 تو چِت شده سلام مى کنى.😠 یک بار سلام مى کنند. گفتم راستش به پدرم سلام مى کنم پیرمرد دست از کار کشید و با حیرت گفت🗣 چى؟😳 به پدرت سلام مى کنى؟ کو پدرت؟🤔 اشک چشمانم را گرفتم و گفتم 🗣 هر بار که شما با ماشین تان موهای من را میکنید پدرم جلو چشمم میاید و من به احترام بزرگ تر بودنش سلام مى کنم😢 پیرمرد اول چیزى نگفت اما بعد پس گردنى جانانه اى خرجم کرد و گفت🗣 بشکنه این دست که نمک نداره...😐 مجبورى نشستم و سیصد، چهارصد بار دیگر به آقاجانم سلام کردم تا کارم تمام شد😂 🕊🥀
📜 ✍🏼توی فرودگاه دور و بر حاجی شلوغ بود . با همه رو بوسی و احوالپرسی میکرد. نگران شدم!قبل اینکه برسیم پای هواپیما،همراه شدیم. توی اتوبوس هر دو از یک میله گرفتیم . دستش را فشار دادم و گفتم :«حاجی! مواظب باش، یه وقت خدایی نکرده یکی چاقویی داره، اتفاقی می‌افته برات...» گفت:«این مردم خیلی عزیز هستن» بعد با لحن شوخی گفت: «تو که از شهادت نمیترسیدی!» قیافه حق به جانب گرفتم و گفتم : «حاجی من نگفتم از شهادت میترسم !» صد تا مثل من فدای شما بشه. شما الان امید بچه یتیم ها هستید .شما الان امید بچه‌های مظلوم عراق و ..هستید.» خندید و گفت: «نه، گاهی اوقات شهادت تاثیرش از موندن بیشتره.»