eitaa logo
زن_زندگی_آرامش🌻
717 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
232 ویدیو
31 فایل
🌟 اینجا بهت یاد میدم چطور یه خونه پر از آرامش بسازی🌿. چیزایی که اینجا یادمیگیری : هویت حقیقی زن ازدواج صحیح تربیت خانواده اسلامی ⭐️♥ همکاری با مجموعه راه و رفعت خانواده، سرمربی حوزه414💚 👈🏻 ارتباط با من😇: (پژوهشگر و مدرس خانواده) 🔅 @azad_sepide
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🍃 🎗 ۴۲ 📢‼️ این داستان واقعی است !! 🎬 این قسمت | بیا زینبت را ببر تا بیمارستان، بار مُردم و زنده شدم .. چشم هام رو بسته بودم و فقط صلوات می‌فرستادم .. از در اتاق که رفتم تو .. مادر علی داشت بالای سر زینب می‌خوند .. مادرم هم اون طرفش، صلوات می‌فرستاد .. چشم‌شون که بهم افتاد حال‌شون شد .. بی‌امان، گریه می‌کردن!! مثل مرده ها شده بودم .. بی‌توجه بهشون رفتم سمت زینب .. صورتش گر گرفته بود .. چشم‌هاش کاسه خون بود .. از شدت تب، من رو تشخیص نمی‌داد .. حتی زبانش درست کار نمی کرد .. اشک مثل سیل از چشمم فرو ریخت .. دست کشیدم روی سرش .. - زینبم ... دخترم ... واکنشی نداشت .. - تو رو قرآن نگام کن .. ببین مامان پیشت .. زینب مامان؟!!.. تو رو قرآن .. دکترش، من رو کشید کنار .. توی وجودم قیامت بود .. با زبان بی‌زبانی بهم فهموند .. زینبم به امروز و فرداست .. دو روز دیگه هم توی اون شرایط بود .. من با همون لباس منطقه، بدون اینکه لحظه ای چشم روی هم بزارم یا استراحت کنم، زینبم شدم .. اون می‌کرد .. من باهاش جون می‌دادم .. دیگه طاقت نداشتم .. زنگ زدم به نغمه بیاد جای من .. اون که رسید از بیمارستان زدم بیرون .. رفتم خونه .. وضو گرفتم و ایستادم به نماز .. دو رکعت نماز خوندم، سلام که دادم .. همون طور نشسته، بی‌اختیار از چشم‌هام فرو می‌ریخت .. - علی‌جان .. هیچ وقت توی زندگی نگفتم خسته شدم .. هیچ وقت ازت چیزی .. هیچ وقت، حتی زیر شکنجه نکردم .. اما دیگه ندارم .. زجرکش شدن بچه‌ام رو نمی‌تونم ببینم .. یا تا امروز ظهر، میای زینب رو با خودت می‌بری .. یا کامل شفاش میدی .. و الا به وَلای علی، شکایتت رو به جدت، پسر فاطمه زهرا می‌کنم .. زینب، از اول هم فقط بچه تو بود .. روز و شبش تو بودی .. نفس و شاهرگش تو بودی .. چه ببریش، چه بزاریش .. دیگه مسئولیتش با نیست!! اشکم دیگه اشک نبود .. ناله و درد از چشم‌هام پایین می‌اومد .. تمام سجاده و لباسم شده بود ... ... 🌸🍃 @khrshidkhane ❣ ❣🖇❣ ❣🖇❣🖇❣ ❣🖇❣🖇❣🖇❣
🔰یک چیزی بهتون بگم: می‌خواید به مرد بکنید... می‌خواید به مرد بکنید... مخالفت با رای مرد می‌خواید بکنید، 👈زبانش طرح نیازه فقط طرح نیاز . + مرد اومده میگه: بریم خونه بابام، نمی‌خوای؟ - خانوم: من نمیام، من که اصلا پامو نمیذارم... تو میخوای بری برو... خودت برو من نمیام. مرد رو کُشتی، این بیچاره داره بهت تامین میده، 👈نمیخوای بری؟ مخالفت میخوای بکنی؟ با بکن. - همینجوری که داری لباس میپوشی بگو ایننننقد خسته‌ممم... + خب بمون تو خسته‌ای، چرا میخوای بیای؟؟ - نه دیگه، بَده دیگه خونه مامان اینا نیام... ولی اینقد الان یک حالی دارممم... + بشین بشین نرو .. اصلا منم نمیرم، حالا چی هست حالا.. + میخوای که بریم یکم جگر کباب بگیریم بیاریم... عنایتش رو هم میذاره، مخالفتش رو هم با طرح نیاز بگو ...طرح نیاز... اخ که این طرح نیاز .. 🔰یا مثلا اینو بصورت ضُعَفا بگو: میدونی تو میای بگو بخند کنی میخوای به من نشاط بدی اینو میفهمم، خیلیم از این بابت ممنونم که میخوای روح منو شاد کنی، میخوای منو به وجد بیاری، من یکم آدم حساسی‌ام؛ اینجور موقع‌ها بجای اینکه از اون لذت ببرم، اذیت میشم. میدونی منو چی خیلی خوشحال میکنه؟ اونی که خوشحال میکنه رو میذارم جاش، پیداست؟ 👈این دیگه بعد از این اون‌کار رو نمیکنه میره دنبال اون چیزی که تو رو خوشحال میکنه، چون این اصلا قصدش اینه... میخواد خوشحالت کنه!! 🪴@z_z_aramesh ۴۸