گاهی
یک اتفاق هایی میفتد
که رنگ روزها را، حال ایام را، عوض میکند
دیشب بچههایم دورم جمع شدند
هرکدام دو بوسه هم حساب کنی، میشود ده تا گل بوسه گرم و عاشقانه و زلال که روی گونهام نه، توی قلبم رویید و حتماً تا ابد همانجا میماند و هروقت لازم باشد، رایحه اش هوای قلبم را پر از شور و مهر و لطافت و امید میکند.
اما…
همان «تغییر رنگ روزها» که گفتم…
فکر کردم به زن هایی که تا سال گذشته، تا ماه گذشته، تا همین دیروز، مادر بودند
و حالا آغوششان خالیست
گونه آنها بوسه نمیخواهد؟
آن ها مادر نیستند؟
زن نیستند؟
زنانی که روی زنانگی را سفید کردهاند و برای زنانگی و مادرانگی آبرو خریدهاند!
زنانی چنین نستوه، بزرگ، ستون! ستون خانواده، جامعه، مقاومت!
حالا مادرها را باشد، اصلاً بگو تاب میآورند؛
کودکانی که بی مادر شده اند چه؟
آنها گونه ای نمیخواهند برای بوسیدن؟ آغوشی نمیخواهند برای آرام گرفتن؟ شانه ای برای سر گذاشتن؟
میگویم «بی مادر» و داغ خودم هم تازه میشود.
آدم آغوشش برای پنج تا بچه هم که وسعت پیدا کرده باشد، باز هم دلش میخواهد خودش را در آغوش مادرش مچاله کند.
روی گونه اش ده تا که نه، صدها بوسه مادر فرزندی هم که باشد، باز هم عطشِ «کاشتنِ» بوسه مادر فرزندی دارد.
پنج تا نه، ده تا بچه هم که دورش جشن روز مادر گرفته باشند،
بچگانه و دلتنگ، قلبش چروک و پشت پلکش داغ میشود
و «آه» غمبارش را یک جوری جا میدهد وسط جیغ شادی بچهها که متوجه نشوند و توی ذوقشان نخورد.
جشن ساده بچهها که تمام میشود،
میروم به سایت
https://www.leader.ir/fa/monies
و برای آرام کردن دل خودم، یک مبلغی واریز میکنم برای مقاومت. توی دلم تصور میکنم این پول ناچیز میشود یک کبوتر شادی و مینشیند روی شانه یک مادر، یک کودک؛ در محفل بیرحم آتش و خون و خاکستر.
بعد هم تسبیحم را میگیرم دست
یک دور صلوات هدیه بدهم به بانوی عالمیان، حضرت زهرای اطهر، به نیابت از مادرم و همه مادرهای پرکشیده
این هم هدیه نورانی من برای مادرم
آغوش و بوسهاش هم بماند طلبم…
✍ هـجرتــــــــ
بله و ایتا @hejrat_kon
اینستاگرام @dr.mother8
#مادر #مادرانه #مادرانه_ای_برای_دنیا
#بی_مادر #آغوش_خالی #غزه #مقاومت
#حماسه_زنان #روزمادر #روززن #زن
#زن_تراز #زنانگی
#نشربامنبع
@royaejtemaee
ارسال مطالب با:.
🪴https://eitaa.com/Z_Z_Aramesh