eitaa logo
تنهامسیری های زنجان 🇵🇸
897 دنبال‌کننده
7هزار عکس
4.6هزار ویدیو
51 فایل
به تنها مسیر آرامش زنجان خوش آمدید.🌼 کپی مطالب با ذکر صلوات برای فرج مولا ، آزاد میباشد.🌱🌱 آیدی ادمین @meraj1_313 لینک کانال با ما همراه باشید👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/1759117344C4166aadb31
مشاهده در ایتا
دانلود
💥 صحبتای امروز رهبر انقلاب باید حداقل یک ماه به عنوان بحث داغ شبکه های اجتماعی انقلابیون باشه با صحبتای این جلسه میشه دشمن رو له کنیم دشمنی که ده ها ساله داره تبلیغ میکنه و میگه اسلام به خانم ها بها نمیده! ✅ بعد یه دفعه ای کلام رهبر جامعه پخش بشه و ارزش های فوق العاده زنان توسط ایشون گفته بشه میدونید چقدر اثر مثبت فرهنگی داره؟ میدونید چقدر دشمن ضعیف و ذلیل میشه؟ میدونید چقدر بانوان جامعه دلگرم میشن و بیشتر به ولایت پناه میبرن؟ 🌷حتما این موضوع تا یک ماه آینده نباید سرد بشه‌ به روشهای مختلف به این سخنرانی بپردازید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام و احترام به عزیزان تنها مسیری شبتون خوش🌷 امشب براتون یه سورپرایز داریم😊 منتظر ما باشید🌸 همراهی شما افتخار ماست🌼 رمان داریم براتون، چه رمانی👌 هرشب تقریبا همین زمان😉 اولین قسمت از رمان تقدیم نگاه گرمتون 👇👇👇
‼️رمان داستانی...‼️ این رمان بر اساس ماجرای واقعی از زندگی دو دختر دانشجوی امروزی هست که اتفاقاتی براشون می افته میان این اتفاقات با گروهی آشنا می شوند که زندگیشان تغییری می کند از جنس.... پر از هیجان و جذابیت... و اتفاقاتی که حتی فکرش را هم نمی تونی بکنی!
{﷽} ... مُدام حرفهای لیلا درذهنم رژه می رفت... نازنین نمی خوام اذیتت کنم ولی...ولی... یه مسئله خیلی مهمی را باید بهت بگم! حالت چهره اش از گفتن حرف خوبی خبر نمی داد!!! دستاش می لرزید! درست مثل صداش! انگار که خیلی نگران باشه... گفتم: لیلا چی شده؟! چرا قیافت این‌جوریه!!! نگرانم کردی دختر! بگو دیگه... من من کنان گفت: راستش امید... امید... اسم امید که اومد تنم لرزید! گفتم: امید چی؟! چیزی شده؟! نصفه جونم کردی خوب حرف بزن... ادامه داد: اما صداش از ته گلوش می اومد... انگار می ترسید بگه! امید یک ماهی هست... یک ماهی هست... که مدام به من پیام میده! تا اینکه دیروز اومد پیشم و بهم پیشنهاد داد که... دیگه نمی فهمیدم لیلا چی میگه! مثل آدمی که بهش شوک الکتریکی وصل کرده باشن... با حالت برافروخته گفتم: دروغ میگی! می خوای بین ما را بهم بزنی که چی بشه!!! آخه چرا لیلا تو دوست منی؟ نذاشت حرفم تموم بشه! گوشیش رو از داخل کیفش آورد بیرون... دلم می خواست از دستش می افتاد و خُرد می شد ولی چیزهایی رو که می خواست بهم نشون بده نمی دیدم... دستای لرزونش چنان با سرعت روی صفحه ی گوشیش سُر می خورد به سمت پیام ها می رفت که انگار برای اثبات حقانیتش طناب دار را از گردنش باز کنه! و باز شد فایل پیامها... _لیلا خانم سلام چند وقت است که احساس می کنم نسبت به شما حس خاصی دارم.... _لیلا جان من شبها خواب ندارم میشه یک کلمه جواب بدید لااقل آروم بشم... _لیلا... لیلا جان... لیلی من... ولی لیلا هیچ کدوم از پیام ها رو جواب نداده بود... دیگه دلم نمی خواست ببینم... چقدر شبیه پیام هایی بود که روز های اول به من می داد! _نازنین خانم سلام چند وقت است احساس می کنم نسبت به شما حس خاصی دارم... و.... چقدر ساده بودم من.... منی که همه به عنوان دختر عاقل می شناختند! چقدر راحت گول خوردم!!! نگاهم به حلقه نامزدیم افتاد که به دستم بود... فقط اشک بود که روی گوشی اَپل لیلا می ریخت... دستش رو انداخت دور گردنم و گفت: می فهممت نازنین!!! نمی دونم چرا اون لحظه حالم حتی از لیلا هم بهم می خورد... دستش رو برداشتم و با تمام سرعت دور شدم... صدای لیلا که دنبالم می دوید و مُدام می گفت: نازنین صبر کن... نازی صبر کن!!! توی سالن دانشگاه می پیچید و همه خیره به ما... و صدای پچ پچ بچه ها.... انگار گوش هایم حساس تر از همیشه شده بود.... یکی از بچه ها می گفت: دوباره این دخترا لوس بازیشون گل کرد! اگر لیلا به موقع نرسیده بود دستم روی گونه هاش یه یادگاری حسابی می گذاشت! انگار دنبال یکی بودم عصبانیم را خالی کنم... دانشجوی بیچاره نفهمید از کجا فرار کنه... مچ دستم که گره خورده بود به دستهای لیلا را با تمام عصبانیت رها کردم و گفتم: ولم کن لیلا حالم از تو ... از امید...از خودم... از همه بهم می خوره! بذار برم و به درد خودم بمیرم... و با همون سرعت از دانشگاه خارج شدم بی هدف در خیابانها راه می رفتم و اشک می ریختم... با خودم فکر می کردم چطور امید تونست با من این کارا بکنه! چرا نامرد لیلا را انتخاب کرد! این همه دختر توی دانشگاه ما! چرا دوست من! حالا به مامان بابام چی بگم! چطوری توضیح بدم بعد از اون همه اصرار برای قبول کردن امید و ماجرای خواستگاری و انگشتر نشون آوردن! چقدر احساس تنهایی می کردم... نویسنده:
🌹 بسم الله الرحمن الرحیم 🌹
❤ سلام ای‌که واجبترین‌دعا، دعای‌ظهور شماست💚🤲 📖 السلام علیک یا میثاق‌الله الذی‌اخذه‌و وکده...💫 سلام بر تو ای مولایی که در عالم عهد از همه پیمان گرفته شد تا چشم به راهت باشند و دعاگوی ظهورت.🌻🌤 ⚘زیارت آل یاسین⚘ بگیر جان مرا رد مکن مرا آقا... که من بدون نگاه تو ، جان نمی خواهم 🌹@Zanjan_tanhamasir
•┄❁بِـسْـم‌‌ِاللّٰه‌ِالࢪَّحمن‌ِالࢪَّحیمْ❁┄• سلام و ادب احترام محضر مبارک شما خوبان ✋ صبح پنجشنبه‌تون بمهر و عافیت 🌺 ان شالله ثانیه به ثانیه لحظات تون حال دلتون عمیقاً خوب باشه🌷 ✨ امروز را برای بیان احساس به عزیزانت غنیمت شمار، شاید فردا احساسی باشد اما عزیزی نباشد ... تا عزیزانمان کنارمون هستن، قدر بدونیم که فردا خیلی دیره.... که فردا روزی یا عزیزمان از دستمان رفته و یا خودمان .... همدیگر را دریابیم بی منت و بی توقع.... روزتان بخیر و عافیت🌺 🌹 @Zanjan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌 بانوی خانه‌داری که در جلسه دیروز با رهبری صحبت اعتراضی کرد: این حد از آزادی بیان برایم جالب و باعث تعجب بود همیشه فکر می‌کردم افرادی که در بیت جلوی رهبری صحبت می‌کنند، خیلی تحت فشار هستند، اما حتی کسی حرف‌هایی که می خواستیم بزنیم را هم چک نکرد. پریچهر جنتی به وضعیت و کیفیت ساخت مسکن بصورت عمودی و آپارتمان نشینی نقدهای تندی داشت. 🌹@zanjan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا