eitaa logo
زنده باد یاد شهدا
239 دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
3.7هزار ویدیو
130 فایل
امروز فضیلت زنده نگهداشتن یاد و خاطره شهدا کمتر از شهادت نیست *مقام معظم رهبری* yazeinab14 به یاد شهید مدافع حرم حامد جوانی 🌷⚘🌺 وشهید دفاع مقدس مرتضی طلایی 🌷🌺🌹 @Zendebadyadeh_shohadayeh_golgun
مشاهده در ایتا
دانلود
بهترین وشیرین ترین لحظات عمر پدرومادرازدواج فرزندشان است، آخرین خاطره شیرینی که من ازایمان دارم لحظه ای بودکه پسرم رادرلباس دامادی دیدم. آنقدرخوشحال بودم که انگاردنیارابه من داده اند.ایمان درشب دامادی لحظه‌ای که واردسالن شدوباهمه میهمانان دست دادوروبوسی کردگویاصحنه خداحافظی بود. وا می دانست که آخرین باریست که دوستان اقوام رامی بیند. درست درموقعی که ما منتظرآمدنش بودیم. دوروزقبل ازشهادتش باهمسرش تماس گرفته و گفته بوددرچندروز آینده میآیم. مادرهایمان وهمسرش حلقه گل آماده کرده بودند مادرش گوسفندی جهت قربانی ووسایل پخته آش و مراسم زیارت عاشورا راتدارک دیده بود. که در بعدازظهر24آبان تعدادی ازاقوام به خانه ما آمدند. و خبر شهادت فرزندم رابه ما رساند. من دربستربیماری بودم. باشنیدن خبر گفتم انالله وانا الیه راجعون مادرش برسرمیزدوفریادمی زد دروغ است. خانمش باور نمی کرد. بعداز38دوری ازفرزندمان درانتظارش بودیم که این خبر به ما دادند.
وقتی موشک به توپ23ایمان اصابت می کند پیکرمطهرشهید ازناحیه گردن به پایین جراحات بسیاری می بیندوپاره هایی از بدن مطهرش به اطراف پخش شده بود شهید ایمان فقط سروصورتش سالم بود. وستون فقراتش بجای مانده بودویکی ازدستان ایمان که روی آن با حنایا رقیه نوشته بود قطع شده بود هردو پایش هم سوخته بود همان موقع قسمت اصلی پیکرمطهرشهید به ایران اعزام شد. بعدا"توسط تعدادی ازدوستانش پاره های تن مطهرایمان را جمع آوری ودرهمان مکان خاکسپاری کردند. وایمان قلبش رادرکنارمرقد عمه سادات وسیده حضرت رقیه جان به جا گذاشت. وایمان اینگونه عباس زینب س شد.
✨✨✨✨✨ 🌷شهادت سهم عاشقان خداست مدعی عشق نبود... عاشق بود... و شهادت سهم او شد. #اللهم_الرزقنا_شهادت #در_آرزوی_شهادت #جامانده
⚜بسم رب الشهــدا والصدیقین⚜ ➖➖⚜💢⚜➖➖ با خون گلوى خود وضو مى‌گیریم در کنج خرابه، آبرو مى‌گیریم عمری‌ست «مدافعان زینب(س)» هستیم در خیمه عشق، رنگ و بو مى‌گیریم توفیق حاصل شد شبی دیگر در قراری دیگر مهمان یکی دیگر از فداییان بانوی دمشق باشیم و دلها رو روانه حرم ام المصائب خانم زینب کبری س کنیم. ➖➖⚜💢⚜➖➖ فدایی حضرت زینب(س) بسیجی پاسدار ولادت:1362/06/01 شهادت:1394/08/01 مصادف با تاسوعای حسینی
بعد ازحمدوسپاس خدای متعال با گرامیداشت یاد وخاطره همه شهدای عزیز و عرض سلام و ادب واحترام خدمت همه دوستان گرامی ابتدای کلام را با مختصری از زندگینامه شهیدمدافع حرم پویا ایزدی آغاز میکنم شهید مدافع حرم پویا ایزدی درتاریخ1362/6/1در روستای همام از توابع شهرستان لنجان استان اصفهان به دنیا آمد
بعد ازطی دوران نوجوانی با شور و اشتیاق و علاقه فراوان به شهدا و امام شهیدان وارد حوزه مقاومت شهدای باغبادران شد و به فعالیت های فرهنگی مذهبی پرداخت به دلیل علاقه فراوان به خدمت در سپاه پاسداران تحصیل خود در دانشگاه را رها کرده و با قبولی در آزمون استخدامی وارد این نهاد انقلابی شد و لباس مقدس سبز پاسداری را به تن کرد بعد از مدتی همزمان با خدمت در سپاه پاسداران با ادامه تحصیل در دانشگاه شهید دستواره با تلاش مثال زدنی و استعداد ذاتی که داشت موفق به اخذ مدرک مهندسی برق خودروهای زرهی و ادوات جنگی شد که به گفته فرمانده محترم لشکر8نجف اشرف تنها کسی درلشکر بود که توانست به این مهم دست یابد
با آغاز جنگ های داخلی عراق وسوریه. و شروع فتنه آمریکایی و صهونیستی سعودی و تهدید بارگاه ملکوتی خاندان عصمت وطهارت(ع) داوطلبانه ومشتاقانه برای یاری مظلومان و دفاع از حریم اهل البیت(ع)به میدان جهاد شتافت و بعد از دوبار اعزام به کشور عراق در اعزام سوم به سوریه در عصر تاسوعای حسینی1394 به غافله شهدای مظلوم مدافع حرم پیوست ازاین شهید والامقام یک فرزند دختر به نام ریحانه خانم به یادگار مانده است
یکی از خصوصیات بارز اخلاقی این شهید عزیز خوش خلقی و خنده رویی بود طوری که در تمام تصاویری که از این شهید موجود است این موضوع به وضوح قابل رویت است این شهید عزیز ارادت و علاقه خاصی به آقا امام رضا(ع)داشتند و اکثر ماموریت های داخلی را که داشتند به شهرمقدس مشهد می رفتند و همسر نیز را با خود میبردند و به گفته همسر شهید در سفر آخری که به مشهد داشتند روز آخر بعد از زیارت و خروج از بارگاه ملکوتی آقا امام رضا(ع)حال بسیار منقلبی داشتند که وقتی با اسرار همسر شهید دلیلش را جویا شد گفتند از امام رضا چیزی خواستم و مطمئنم که این دفعه بهم میده،بعد از پرسش های مکرر همسر شهید می فرمایند که از آقا شهادت خواستم و دلیل اینکه به شما نمی گویم اینست که نمی خواهم آزرده خاطر شوید
و چه زیبا شدند هشتمین شهید مدافع حرم لشکر هشت که در روز هشتم ماه هشتم سال94در دل خاک آرمید این شهید عزیز هیچگاه از کمک به نیازمندان و فقرا غافل نبودند و به گفته دوستان و همرزمان شهید حتی در کشور عراق و سوریه که بودند تغذیه اضافی رزمندگان را میگرفتند و در اردوگاه ها و روستاهایی که میرفتند بین مردم تقسیم میکردند
یکی از خاطرات بسیار زیبا و ماندگار این شهید عزیز به گفته همرزمان اینست که در ظهر روز تاسوعا و وسط میدان جنگ در شرایطی که منطقه بسیار خطرناک و گلوله باران بود موقع نماز ظهر همرزمان به این شهید عزیز میگویند با توجه به وضعیت و موقعیت بسیار خطرناک موجود بهتر است نماز را پشت تانک و نشسته بخوانیم که ایشان در جواب می فرمایند امام حسین(ع)آخرین نمازش را هم ایستاده و وسط میدان جنگ بجا آورد و شاید این هم نماز آخر من باشد و به تنهایی و ایستاده نمازش را خواند و بعد از نماز رو به دوستان می گوید در تمام عمرم نماز به این دلنشینی نخوانده بودم
شهید پویا ایزدی از دوستان صمیمی و همرزمان شهید عزیز آقا محسن حججی بودند و در سال94 ودر اولین اعزام شهید حججی به سوریه همراه ایشان بودند که بعد از شهادت آقا پویا آقا محسن تقریبا هرهفته سر مزار پویا میومد و همیشه از بی قراری برای همرزم شهیدش سخن میگفت
این عکس مربوط به یک هفته قبل از اعزام آخر آقا محسن به سوریه بود که به گفته همسر گرامی شهید حججی در همین دیدار آخر آقا پویا واسطه شهادت آقا محسن شدند
برسقای دشت کربلا برمسافرتاسوعا برمردانگی وغیرت عباس گونه ات 🍂منطقه ای که بودیم، لوله کشی آب وجود نداشت. آب مصرفیمون رو با یه بشکه 200لیتری میرفتیم ازچاه می آوردیم... اکثر اوقات که خستگی کار بهانه میشد برا فراموش کردن آب . پویا بدون اینکه حرفی بزنه باتمام خستگی که داشت میرفت آب می آورد... هیکل رشید و قشنگی داشت... مثل عباس... قرارشد تاسوعا بریم عملیات... جنگید... تاجواب سقایی کردن هاشو گرفت... موشک که خورد، از روی تانک پرت شد پایین. درست مثل عباس... از روی مرکب... عصر تاسوعابود... # شهادتت مبارک رفیق... یادت نرودمارا.... # روای همرزم ودوست محسن حججی
این روایت هم از زبان شهید حججی در مورد شهید پویا ایزدی هستش
عکاس این عکس هم شهید عزیز آقا محسن حججی در روز همایش شیرخوارگان حسینی سال95بود
یکی از همرزمان این شهید عزیز میگفت سال94 سوریه که بودیم یه جوانی بود که خیلی سن و سالی نداشت و کم تجربه و بود تقریبا یکسال بود که استخدام سپاه شده بود... میگفت پویا خیلی هواشو داشت و همه جا با هم بودند،روز تاسوعا که عملیات داشتیم چون دینام تانکی که دست پویا بود یه کم خراب بود قرار بود اون جوون با تانکش برند برا عملیات اما پویا با اصرار زیاد به فرمانده نزاشت اون بره و گفت من میرم جلو...بهش گفتم پویا فرمانده به اون دستور داده و منطقه خیلی خطرناکه بزار خودش بره اما پویا گفت نه و ما باید بریم اون نباید بره،گفتم برا چی گفت اون بچه تو راهی داره،گفتم خب توام یه دختر داری که هنوز دوسالش نشده، جوابم گفت ما شیرینی به دنیا اومدنشا خوردیم و مزه بابا شدن را چشیدیم اما اون باید بره شیرینی به دنیا اومدن بچه شا بخوره...من نمیزارم بره جلو و خودش رفت و شهید شد...و اون جوون عزیز کسی نبود جز آقا محسن حججی😭😭
بعد از شهادت آقا محسن همون دوست آقا پویا میگفت انگار تنها کسی که از سرنوشت محسن آگاه بود پویا بود و خیلی هواشو داشت و انگارقسمت این بود که با از جان گذشتگی مثال زدنی آقا پویا محسن اونروز شهید نشه و تقریبا دوسال بعد با نحوه شهادتش یه کشور را زیرو رو کنه و بشه فریاد رسای مظلومیت شهدای مدافع حرم😭😭
🌺بنام خدا پاسدار خون شهدا 🌺 با ذکر «یازهرا(س)» به میدان رفته ماییم ما پاسدار حرمت آل عباییم  می لرزد از نام بلند فاطمیون هر روز و شب پیوسته بر خود کوه صهیون شیران میدانهای دشوار نبردیم  در رزم دشمن ما همه مردان مردیم با خون نوشتیم این زمان مشقی دمشقی عشق حسین است این جنون، به به چه عشقی هندوکشان سربلند شام رزمیم  پامیرهای محکم میدان عزمیم در پای زینب مرگ پامیری حیات است  این خون بهای جرعهای آب فرات است  آوارهایم اما پناه غربت شام ماییم عباسِ لبِ عطشان ایتام عباسها عباسهای تشنه لب ما  شیر دری همرزم ابطال العرب ما از بامیان از بلخ از پامیر ماییم  در دست عباس علی شمشیر ماییم دل  در پناه زینب از آوارگی رست پیمان یاری با ابالفضل علی بست افراشت در هر سو به عزت، بیرق خون  در هر کجا پیچید نام فاطمیون -------⚜💢⚜--------- امشب دل خواهیم سپرد به روایتهای زیبای خواهر محترم شهید مدافع حرم از تیپ فاطمیون شهید والامقام مهدی صابری -------⚜💢⚜--------- نام و نام خانوادگی: مهدی صابری تاریخ تولد: ۱۳۶۸/۱/۱۴ تاریخ شهادت: ۱۳۹۳/۱۲/۱۳ سمت: فرمانده گردان حضرت علی‌اکبر (ع) از تیپ فاطمیون
🔸شهید میرزا"مهدی صابری" با نام جهادی "غلامحسین" فرزند:حجت الاسلام "غلامرضا صابری" در تاریخ: ۱۳۶۸/۱/۱۴ در بیمارستان جواد الائمه(ع) شهر مقدس "مشهد" در خانواده ای مذهبی و انقلابی دیده به جهان گشود🔸 🔹شهید "میرزا مهدی" در خانواده ای کوچک بدنیا آمد و فرزند اول و تنها پسر خانواده به همراه دو خواهرش بود🔹 🔸شهید "میرزا مهدی" پدرش روحانی بود و با تعالیم پدر آموزه های دینی را آموخت و اینگونه بود که عشق بر معبود در او جان گرفت🔸 🔹خانواده شهیدمیرزا "مهدی صابری" بعد از تولد "میرزا مهدی" در شهر "مشهد مقدس" بلافاصله به "قم" بازگشتند🔹 🔸شهید "میرزا مهدی" پس از پایان رساندن تحصیلات دبستان و دبیرستان؛تحصیلات عالیه را د ر رشته "زمین شناسی کاربردی" آغاز کرد🔸 🔹تازه خواندن و نوشتن را یاد گرفته بود، که در "هیئت ٵم ابیها(س)" برای مادرش زهرا(س) دم می گرفت🔹 🔸شهید "میرزا مهدی" نوجوانی اش را با فعالیت های مفید می گذراند؛ طبیعت،کوه،دشت،دوچرخه،کوهستان و آموزش مهارت های امداد و نجات هلال احمر و تکاپو در فعالیت های مسجد و هیئات ارباب🔸 🔹شهیدمیرزا "مهدی صابری" غیرت خانواده بود و هیچ وقت بی حرمتی به ناموس دین را تاب نمیاورد؛ خانواده را دوست داشت،اما خانواده ارباب را بیشتر، به همین دلیل عازم میدان نبرد شد🔹 🔸اولین بار در "شهریور سال ۹۳" برای دفاع از حرم بی بی زینب کبری(س) عازم شد و بعد از ۳ ماه نیم برای دیدار خانواده به "قم" بازگشت و به "مشهد مقدس" سفر کرد؛ تا اذن شهادت را از علی بن موسی الرضا(ع) بگیرد🔸 🔹بعد از این که کارهایش را انجام داد؛ دوباره راهی سفر عشق شد و آنطور که آرزو داشت،با لب تشنه و با زخمی همچون مادرش "زهرا(س)" شهد شیرین شهادت را نوشید🔹 🔸شهید "میرزا مهدی صابری" سعادت شهادتش بواسطه ی ادبش نسبت به "اهل بیت(ع)" نصیبش شد؛ وی خودش را وقف "اهل بیت(ع)" کرده بود او یک نوکر به تمام معنا برای "اهل بیت(ع)" بود🔸
خیلی دل رحم بود.ازهمان بچگی. اهل کمک کردن به دیگران بود.اهل دست گیری و کار خیر بود. اگر کسی درخواستی میکرد و درتوانش بود مضایقه نمیکرد. ازهمون دوران کودکی اهل هیات بود و اولین هیات رو زمانی که به ابتدایی میرفت عضوش شد.هیات ام ابیها که بچه های محل زندگی مون بودن. با هیات گوشت و خون مهدی جان گرفت و بزرگ شد و همیشه پای ثابت هیات و فعالیت های مذهبی بود. ایام محرم و صفر مهدی مال ما نبود و تمام وقتش وقف هیات بود. روحیه ی جهادی و آتش به اختیار داشت دوست داشت در همه ی کار های گروهی و جهادی شرکت داشته باشد. به همین جهت پر تلاش بود عضوی فدراسیون دوچرخه سواری وفدراسیون کوه نوردی و امداد و نجات استان بود. و فعلا هم یک استگاه امدادو نجات در شهر جعفریه به نام شهید مهدی صابری است. شهید دو خواهر دارد که از خودش کوچک تر هستند و همیشه از بچگی تا بزرگسالی هوای ایشان رو داشت. همیشه کمک حالشون بود تو انجام کارهای روزمره شون حتی.باخواهراش بازی میکرد و براشون موقعیت تفریح فراهم میکرد. با من و مادرش هم اونطور که باید بود.مودب و حرف گوش کن.بدون اجازه ی مادرش کاری رو دست نمیگرفت و اگر مادرش با کاری مخالفت میکرد اون رو انجام نمیداد و میگفت این کار رو اگه انجام بدم هم بی نتیجه می مونه چون شما ناراضی هستی. اخلاق عجیبی داشت تو خونه، دانشگاه،هیات و تو اقوام و دوستان همه عاشق مهدی بود و مهدی را دوست داشت. حتی بچه های کوجک محله و بچه های کوچک اقوام عاشق مهدی بود.