هدایت شده از زنده باد یاد شهدا
AUD-20201014-WA0015.
4.18M
متن مداحی اومدم برات مریض بشم
یه عالمه گریه به روضه بدهکارم تا خوب نشه زخمات دست بر نمیدارم
بذار حالا حالا نوکر شما باشم لحظهی مرگم تو خاک کربلا باشم
بده که پیش تو موی سرم سپید نشه بده که نوکرت بمیره و شهید نشه
من اصلاً اومدم برات مریض بشم تا تو قلبِ مادرت عزیز بشم
سردم نکنی طردم نکنی عزیزم حسین عزیزم عزیزم عزیزم
کاشکی میشد مثل عقربه ها برگردم به کربلاهایی که قبلا سفر کردم
کاشکی میشد ساعت همون لحظه وایمیستاد
تو اولین بار که چشام به گنبد افتاد ندیدن حرم بلای جون نوکر
مریض بشم
نکنه اربعین نیام نذاری آبروم بره این چه بلایی که اومده سرم
منو دق نده بذار بیام حرم از حال خودم درمونده شدم
عزیزم حسین .. عزیزم عزیزم عزیزم ..
محرم خونه نشین بشم میمیرم منی که تو قبرم برات عزا میگیرم
چه جوری آروم شم مادرتون بدحاله با پهلوی زخمیش بالا سر گوداله
نگاه مادرت شاهده قتل قاتله میبینه میبرن سر چجوری سر حوصله
وای سر و صورتت چه نامرتب توی قتلگاه عزیز زینب
صد پاره بدن دست و پا مزن عزیزم حسین .. عزیزم عزیزم عزیزم ..
حسین وای حسین وای
﷽
وقتی ۵ سالش بود یک روزی داخل کوچه با بچه ها بازی میکرد.
وقتی بعد از بازی اومد خونه و چکمه شو درآورد دیدم چند برگ از قرآن کوچیک از توی چکمه اش در آورد.
همش خیس و مچاله شده بود.
با تعجب بهش گفتم:
حسن جان اینا چیه گذاشتی توی چکمه ات؟
با ناراحتی و همون بغض بچه گانه اش گفت:
مامان بچه ها اینارو انداخته بودن توی کوچه
من بهشون گفتم که گناه داره.بعدش گذاشتم توی چکمه ام که بدم به شما
.
آری از همون کودکی عشق خدا و قرآن را در دل پرورانده بود
.
راوی مادر شهید
🌷خوشا زبانی که شهدا را یاد کند با ذکر یک #صلوات🌷
اولین شهید وزارت اطلاعات ( از شهرستان رودسر )
#شهید_حسن_عشوری
◄ دو رکعت نماز شکر برای بازگشت پیکر فرزند!/
پدر شهید حسن رجاییفر از شهدای کربلای خان طومان میگوید: «یک روز در کنار سنگ مزار پسر شهیدم ایستاده بودم که شنیدم کسی گفته بود این مزار خالی است و شهیدی در آن نیست. آن روز خیلی دلم گرفت و از خدا خواستم و به شهید متوسل شدم که حتی شده یک تکه استخوان به تبرک از حسن برایم بیاید. وقتی حسن به دنیا آمد دو رکعت نماز شکر خواندم و حال که شهید شد و خبر رجعت پیکرش را آوردند، دوباره دو رکعت نماز شکر خواندم.»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهادٺ ؛
داستانِ ماندگاریِ آنانیست ،
کھ دانستند دنیا جاۍ ماندن نیسٺ.
#صبحتون_شهدایی
✨یکی از دوستان این شهید در مصاحبهای گفته است:مهدي همواره ميگفت شهدا زندهاند و به اين حرف اعتقاد قلبي داشت. ما اين را در رفتار و عمل مهدي به عينه مشاهده ميكرديم.
✨ براي همين هميشه به رفتار وكردارش توجه داشت، چون خود را در محضر خدا و شهدا ميديد. هر زمان از كنار عكس شهيدي رد ميشديم، سلام ميداد.✋
✨ يك بار از كنار عكس شهيد ابراهيم هادي عبور كرديم. مهدي سلام كرد. باتعجب به مهدي گفتم: «مهدي جان حمدي بخوان، صلواتي بفرست، چرا سلام ميكني؟ در جوابم گفت: «ابراهيم زنده است و داره ما رو ميبينه...»🍃
#شهید_مهدی_عزیزی
#ما_ملت_امام_حسینیم
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#شادی_روح_شهدا_صلوات
🌹نامه سی ودو
نامه امام به معاويه
🎯افشاى سياست استحمار(گول زدن)ى معاويه
🍃اى معاويه گروهى بسيار از مردم را به هلاكت كشاندى، و با گمراهى خود فريبشان دادى، و در موج سركش درياى جهالت خود غرقشان كردى، كه تاريكى ها آنان را فرا گرفت،
🍃و در امواج انواع شبهات غوطه ور گرديدند، كه از راه حق به بيراهه افتادند، و به دوران جاهليت گذشتگانشان روى آوردند، و به ويژگى هاى جاهلى خاندانشان نازيدند.
🍃جز اندكى از آگاهان كه مسير خود را تغيير دادند، و پس از آن كه تو را شناختند از تو جدا شدند، و از يارى كردن تو به سوى خدا گريختند،
🍃زيرا تو آنان را به كار دشوارى وا داشتى، و از راه راست منحرفشان ساختى.
🍃اى معاويه در كارهاى خود از خدا بترس، و اختيارت را از كف شيطان در آور، كه دنيا از تو بريده و آخرت به تو نزديك شده است.
🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃
شهید محمد حجازی
تولد: ۱۳۴۴ تبریز
شهادت: ۱۳۶۷/۰۵/۰۵ عملیات مرصاد
#فرازی_از_وصیت_نامه
وصیت نامه بنده حقیر خداوند فاضل محمد حجازی ای خدای من، ای خدای مهربان من، اگر ما را از پرده ستٌاریت خود دور کنی چه کنم و چه بسا و مطمئناً همه از من فرار می کنند.
خدای من، ای خدای مهربان من، اگر آبرویم را حفظ نکنی و اگر پرده ستاریت را از روز اعمال ما بکشی در پیش پیامبر (ص) و ائمه اطهار و شهداء و رهبرمان چه بگویم که بیچاره ام.
خدایا! با فضلت با ما رفتار کن به ما اخلاص همراه با عمل و عمل همراه با اخلاص و عمل که فقط برای ذات اقدست باشد عنایت کن که اگر این نعمت و فضل را از ما دریغ کنی خسرالدنیا و الاخره خواهیم بود و خواهیم شد که نفسمان بسیار سرکش است و اگر تو عنایت نکنی در زیر چکمه های این دژخیم جان سالم بدر نخواهیم برد.
خدایا، خودت با ما توفیق عمل با کیفیت و کمیت عنایت فرما....و اینکه سرباز کوچک برای امام عزیزمان و امام زمان (عج) و در نتیجه سرباز فداکاری برای اسلام و از جند خودت باشم..... ای ستار العیوب و غفار الذنوب و نورالمستوحشین فی الظلم وای خدای آنقدر به جبهه می روم تا لیاقت شهادت در راه خدا را پیدا کنم و خود را در اختیار جبهه و جهاد قرار دهم تا شهید شوم. ..ای جوانان مبادا در غفلت بمیرید که علی (ع) در محراب عبادت شهید شد و مبادا درحال بی تفاوتی بمیرید که علی اکبر حسین (ع) در راه حسین و با هدف شهید شد.
.....خداوندا پیمان می بندم که در تمام عاشوراها و در تمام کربلاها با حسین (ع) همراه باشم و سنگر او را خالی نکنم تا هنگامی که احکام اسلام در زیر پرچ اسلامی لااله الا الله و محمد رسول الله (ص) و علی ولی الله(ع) بر تمام جهان سلطه افکند و در زیر پرچم امام زمان (عج) به اجرا درآید.
🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠
#خاطرات_شهید_احمد_علی_نیری
سن شهادت: ١٩ سال
اهل شهرستان دماوند
#قسمت 🔟
زيارت امام رضا (ع)
🍃يكبار احمدآقا بچه ها را به مشهد برد. بچه ها هم خيلى شيطنت مى كردند. خيلى براى سفر اذيت شد. اما مى گفت: «بسيار زيارت بر بركتى بود.» گفتم: «براى شما كه فقط اذيت و ناراحتى و ... بود. اما احمدآقا فقط از بركات اين سفر و زيارت امام رضا (ع) مى گفت. ما نمى دانستيم كه احمدآقا در اين سفر چى ديده! چرا اينقدر از اين سفر تعريف مى كند.
🍃اما بعدها در دفترچه خاطراتى كه از او به جا مانده بود ماجراى عجيبي را درباره اين سفر خوانديم: «وقتى در حرم مطهر بودم (به خاطر بدحجابى ها و...) خيلى ناراحت شدم. تصميم گرفتم كه وارد حرم نشوم. به خاطر ترس از نگاه كردن به نامحرم. كه آقا به ما فهماندند كه مشرف شويد به داخل حرم.» در جاى ديگرى درباره همين سفر نوشته بود: «در روز سه شنبه ٨/١٣ در حرم مطهر بودم. از ساعت نه و سى دقيقه الى يازده حال بسيار خوبى بود. الحمدالله.»
📚 کتاب عارفانه، صفحه ۵۳ الی ۵۴
کانال سنگر شهدا
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃