eitaa logo
زنده باد یاد شهدا
239 دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
3.7هزار ویدیو
130 فایل
امروز فضیلت زنده نگهداشتن یاد و خاطره شهدا کمتر از شهادت نیست *مقام معظم رهبری* yazeinab14 به یاد شهید مدافع حرم حامد جوانی 🌷⚘🌺 وشهید دفاع مقدس مرتضی طلایی 🌷🌺🌹 @Zendebadyadeh_shohadayeh_golgun
مشاهده در ایتا
دانلود
غریب و بی کس و تنها شهید گشت چو جدّش زمین شد کربلای حضرت هادی سیاه پوش کن ای آسمان ملائک خود را که شد خموش صدای دعای حضرت ◼️شهادت حضرت امام علی النقی (ع) تسلیت باد
هدایت شده از شیخ شوخ 😅✌️
07-fadaeian-moharam9510.mp3
5.66M
💠هواییتم/یه عمره دنبال پست گداییتم... 🔹 🎵حجم: 5 mb 📢گنجینه صوتی سیدرضا نریمانی 📢 @r_narimani
خدایا؛ تو تنها روزنه ی امیدی هستی که ؛ هیچگاه بسته نمی شود. تو تنها کسی هستی که ؛ با دهان بسته هم می توان صدایش کرد. تو تنها کسی هستی که ؛ با پای شکسته هم می توان سراغش رفت. تو تنها خریداری هستی که ؛ اجناس شکسته را بهتر برمی دارد. تو تنها کسی هستی که ؛ وقتی همه رفتند ، می ماند. تو تنها کسی هستی که ؛ وقتی هم پشت کردند ، آغوش می گشاید. تو تنها کسی هستی که ؛ وقتی همه تنهایت گذاشتند ، محرمت می شود. و تو تنها سلطانی هستی که ؛ دلش با بخشیدن آرام می گیرد ، نه با تنبیه کردن. خدایا؛ امشب برای همه ی دوستانم تو را آرزو دارم.شب بخیر
قسمتی از وصیت نامه مدافع حرم شهید حامد جوانی : مادر عزیزم اگر بنده توفیق شهادت پیدا کردم و برای من مجلس یادبود گرفتید در عزای من گریه نکنید چرا که دشمنان اسلام شاد و خرم می‌شوند و اگر گریه کنی در روز قیامت حلال نمی‌کنم و نیز مادرم بنده ان‌شاءالله در این سفر که به سوریه می‌روم عمودی می‌روم و افقی به ایران باز می‌گردم و نیز به گروه موزیک لشکر بگویید، چون من با شما سابقه دوستی و همکاری داشتم موقع ورود پیکر من به تبریز بصورت عالی و منظم به نواختن موزیک بپردازید. پدر عزیزم به دلم افتاده که این آخرین سفر من به سوریه می‌باشد و می‌دانم که شهید خواهم شد لذا از صمیم قلب مرا حلال کنید.‌ ای عاشقان اهل بیت رسول الله! من خیلی آرزو داشتم که ۱۴۰۰ سال پیش بودم و در رکاب مولایم امام حسین (ع) می‌جنگیدم تا شهید شوم و حال، وقت آن رسیده که به فرمان مولایم امام خامنه‌ای لبیک گفته و از اهل بیت پیامبر دفاع بکنم؛ لذا به همین منظور عازم دفاع از حرمین به سوریه می‌شوم و آرزو دارم همچون حضرت عباس (ع) در دفاع از خواهر بزرگوارشان شهید بشوم. ۲۵ فروردین حامد جوانی» منبع: سایت فاتحان 🌷🌷🌷 @Zendebadyadeh_shohadayeh_golgun 🌷🌷🌷
🌷🍃🌷🍃🌷 🌺♀️نیایش صبحگاهی خدایا🙏 به حق نام بزرگ و با عظمتت همان نامی که همه درهای بسته را می گشاید🌷🍃 و سختی ها را آسان می کند همان نامی که همه تاریکی ها را می زُداید و دشواری ها را برطرف می کند به حق نام عظیمت🌷🍃 همان که کهکشان ها را می آفریند یا زیر و زِبَر می کند دستهایمان را بگیر,, تا در سیاهی ها و تاریکی هایی که ما را احاطه کرده اند🌷🍃 طریق تو را گم نکنیم و در فراز راه ها و نشیب ها؛ مقصد و مقصود را فراموش نکنیم و جز خواست تو؛ 🌷🍃 به هیچ چیز دیگری تن ندهیم مگذار یک لحظه، حتی یک لحظه تو را از خاطر ببریم🌷🍃 و مگذار به یک لحظه بی حضور تو به زندگی کردن راضی شویم!🌷🍃 " آمین "🙏
2ddafa9d403e7a0d5efb4eae400149d00d9bf3a0.mp3
4.69M
🔳 🌴ای از غم تو بر جگر سنگ شراره 🌴ای در همه عمر ستم دیده 🎤 🌷🌷🌷 @Zendebadyadeh_shohadayeh_golgun 🌷🌷🌷
📺 مستند خادم روضه ◾️ویژه شهید مدافع وطن 🔸برنامه از آسمان ⏰امروز ۱۹ اسفند - حوالی ساعت ۱۶:۲۰ از شبکه استانی @Fadaeianhoseinir @Seyedrezanarimani
هدایت شده از زنده باد یاد شهدا
#بسم_رب_الشهداوالصدیقین #مارامدافعان_حرم_آفریده_اند✌ ❤ #شهـادت ، بـال نمـی خـواهـد ! حـال مـی خـواهـد .. بـال را پـس از #شهـادت میدهنـد نـه پیـش از آن..✅ 🌷 معرفی #شهید_عبدالحمید_سالاری #مدافع_حرم #تاریخ_ولادت : ۵۵/۰۶/۰۲، هرمزگان - ساکن بندرعباس #تاریخ_شهادت : ۹۴/۰۹/۰۳، سوریه 💠 ارائه : خانم خادم شهدا 📆 یک شنبه، ۹۷.۱۲.۱۹ ⏰ ساعت ۲۱ #لبیک_یازینب ❤گروه دریا دلان صف شکن✌ http://eitaa.com/joinchat/410386450C8b9bf08181
روایت شهید از زبان همسر گرامی ایشون هست.
🌷 مریم سالاری سال 1356 در بندرعباس متولد شدم. عبدالحمید هم دوم شهریورسال 1355 در روستای سردر از توابع شهرستان حاجی‌آباد هرمزگان به دنیا آمد. 👦 دوران کودکی تا پایان راهنمایی در همان روستا می‌ماند، به خاطر نبودن دبیرستان جهت ادامه تحصیل به شهر بندرعباس می‌آید. 💼 سال اول دبیرستان بود که وارد نیروی انتظامی می‌شود، چند سالی آنجا خدمت می‌کند و پس از آن به شغل آزاد روی می‌آورد.
☺️ من و عبدالحمید دخترخاله پسر خاله بودیم، خيلي همديگر را نمي‌ديديم. آن‌موقع من معلم نهضت سوادآموزی بودم، سال دوم خدمتم بود. 🏡 خانه ما بندرعباس بود و خانواده عبدالحميد در روستاي آبا و اجدادي‌مان سردر كه از توابع حاجي آباد است سكونت داشتند. ☘ روستاي‌مان 120 كيلومتر از بندر فاصله دارد. از طرف ديگر چون عبدالحمید آن زمان در نيروي انتظامي كار مي‌كرد و به شمال كشور منتقل شده بود، كمتر در خانه بود و یک ديگر را کم می‌دیدیم.
📆 سال 78 در فصل برداشت خرما به روستا رفتم و سري به خاله‌ام زدم،كه بعدها مادر شوهرم شد. خاله‌ام گلايه داشت كه : 😔 «عبدالحميد مي‌خواهد از شمال انتقالي بگيرد و به زاهدان برود.» از من خواست وقتي به بندر برگشتم به او زنگ بزنم و از اين تصميم منصرفش كنم. من گفتم: 😥 «خجالت مي‌كشم و نمي‌توانم زنگ بزنم.» اما اصرار كرد و نهايتاً قبول كردم. وقتي از بندر به عبدالحميد زنگ زدم، خيلي تعجب كرده بود كه چطور دخترخالۀ مغرورش به او زنگ زده است. من هم خودم را به ناراحتي زدم و گفتم : «چرا مي‌خواهد با قضيه انتقالي‌اش خاله را ناراحت كند.» 📞 و تلفن را قطع کردم. بعدها برایم تعریف کرد : 🌷 «وقتی آمدم پای تلفن و صدایت را شنیدم انگار یک حس خوبی در وجودم بود.»