در سال 90 برای ماموریت به سردشت اعزام شدند که ان ماموریت مربوط به درگیری با گروهک منافقین پژاک بود
#خصوصیات
هر وقت از دوستان یا همکاران و یا بستگان نظرات و عقاید متفاوتی با ایشان داشت. ایشان رفتار بدی نشان نمیداد فقط با لبخند پاسخ میداد، بیشتر افراد لبخندهای معنادار ایشان را بیاد دارند....
آبروی مومن برایش خیلی ارزش داشت تحت هر شرایطی بود سعی میکرد ابروی مردم رو نگه داره و به کسی اجازه نمیداد با آبروی کسی بازی کنه.
#یار_نیازمندان
به همه قرض میداد...حتی اگه خودمان نداشتیم با هر سختی بود پول را جور میکرد و میداد خیلی کم پیش می امد کسی درمانده از خانه ما برود
یه نابغه به تمام معنا بود...مهندس کامپیوتر...و یک عالم در مسائل دین....وقتی نگاهش میکردی حض میبردی...ورزشکار هم بود نمونه تحصیل و تهذیب و ورزش...
بخدا که لایق شهادت بود
#سردار #شهید_حسین_همدانی
روزی که شهید همدانی شهید شدن ناهار حمید با خانمش اومد خونه ما...یادمه ناراحت بود هرچیزی میاوردم نمیخورد و فقط سرش پایین بود. وقتی دلیلشو از خانمش پرسیدم گفت برای شهادت سردار همدانی ناراحت شده و گریه کرده. حمید سرش رو بلند کرد که چرا خانمش به من گفته که گریه کرده...و خندید و رفت داخل اتاق شروع کرد با بچه ها بازی. هنوز خواهر زاده اش میگه نمیشه دایی حمید بیاد باهم با توپ بازی کنیم.
#اللهم_الرزقنا_شهادت
هر وقت صحبت از شهادت میشد حمید آقا میگفتن دلم نمیخواد به این فکر کنم که دیگران چیکار میکنن و چجوری گریه میکنن و مراسمم چطوریه!!!! چون ممکنه غرور وجودم رو بگیره !!! غرور اینکه من شهید بشم چه اتفاقی میافته!!!! دوست ندارم تو خیالم هم مغرور بشم...دلم میخواد شهید بشم آشناها کمتر بیان...غریبه بیشتر
وقتی آقا حمید به شهادت رسید اربعین بود همه دوستانشون محل کار و هییت رفته بودن اربعین کنار سیدالشهدا ع و بقیه دوستانشون هم ماموریت سوریه بودن کنار خانم حضرت زینب س.......همونی که خواسته بود شد غریبه ها خیلی بودن خیلی زیادبرای مراسم چهلم همه دوستانش بودن
#مقام_معظم_رهبری
من وقتی دانشگاه بودم خبر فوت آیت الله مهدوی کنی را مطلع شدم...وقتی منزل آمدم خیلی متاثر بودم و به حمید آقا گفتم حیف بود عالم بزرگی چون ایشان رفت! کاش عمر من کم میشد و عمر این عالمان افزوده...حمید آقا گفتن بهتر است از این به بعد پایان هر نماز واجب از خدا بخواهیم که از عمر ما بکاهد و به عمر رهبرمان اضافه نماید. زیرا که نبود ما اخلالی ایجاد نمیکند ولی نبود ایشان خیلی سخت است.
#حجاب و #غیرت
یه روزم با شهید حمید داشتیم درباره وضع #حجاب درجامعه حرف میزدیم ایشون گفتند.... بی حجابی برخی بدلیل بی غیرتی مردانشونه ....اتفاقا سال هشتادهشت که به (احتمالا برای قضایای فتنه) ماموریت تهران رفتم یه خانمی رو بخاطر بی حجابی گرفته بودند شوهرش شب اومد گفت به شما چه ربطی داره گرفتید من خودم گفتم اینجوری بیرون بره...
#تقلب
یکبار با حمید آقا داشتیم میرفتیم بیرون که بحث تقلب در امتحانات وسط کشیده شد. من گفتم دانشگاه اگه تقلب نکنی اصلا نمیشه....حمید آقا سریع گفتن نباید تقلب کنید مخصوصا تو دانشگاه حتی اگه رد بشی. چون تاثیر مدرک روی حقوقتون میاد و حقوقت از نظر شرعی مشکل پیدا میکنه...
خودش میگفت بعضی وقتا ماموریت بودم و نرسیدم درس بخونم ولی تقلب نکردم و رد شدم ولی پیش خدا مدیون نشدم.....و دوباره درس رو برداشتم و فرصت کردم بخونم و نمره خوب هم آوردم. واقعا اون لحظه به نوع بینش حمید جان و تفکرش غبطه خوردم که اینقدر مراقب اعمال و ایمانش هست و مالش پاک پاک هست.....
#انار
تقریبا روزهایی بود که حمید آقا میخواست بره سوریه دلم براش تنگ شده بود بهش زنگ زدم گفتم فردا بعدازظهر میام خونتون میخوام ببینمت طبق معمول خیلی با ادب و احترام و خیلی خوشحال شد فردا رفتم پیشش کلی با هم حرف زدیم من معمولا توی مهمونیها میوه انار نمیخورم ولی حمید آقا عاشق انار بود برام انار آوردش گفتم حمید من سیب میخورم خیلی اصرار داشت انار بخورم ولی نخوردم با این وجود همش لبخند میزد حتی میخواست برام دون کنه که نذاشتم ولی کاش از دستش انار رو میخوردم 😔😔😔
#روایت_از_برادر_شهید