در این رفت و آمدها متوجه شد که بیشتر دوستان طلبه، از خانواده های مستضعف نجف هستند. بسیاری از این خانواده ها در منازلی زندگی می کنند که از نیازهای اولیه محروم است.
این خانه ها آب لوله کشی نداشت. با اینکه آب لوله کشی تا مقابل درب خانه آمده بود، اما آنها بضاعت مالی برای لوله کشی نداشتند.
این موضوع بسیار او را رنج می داد. برای همین به تهران آمد و به سراغ دوستانش رفت. دستگاه های مربوط به لوله کشی را خرید و چند روزی در مغازه یکی از دوستانش ماند تا نحوه لوله کشی با لوله های جدید پلاستیکی را یاد بگیرد.
هرچه لازم داشت را تهیه کرد و راهی نجف شد. حالا صبح تا عصر در کلاس درس مشغول بود و بعداز ظهرها لوله تهیه می کرد و به خانه طلبه های نجف می رفت.
از خود طلبه ها کمک می گرفت و منازل مردم مستضعف، ولی مومن نجف را لوله کشی آب می کرد.
یکی از دوستانش تعریف کرد:
یکبار با او بحث کردم که چرا برای کار لوله کشی پول نمی گیری؟ خُب نصف قیمت دیگران بگیر. تو هم خرج داری و...
هادی خندید و گفت: خدا خودش می رسونه. دوباره سرش داد زدم و گفتم: یعنی چی خدا خودش می رسونه؟
هادی گفت: یه شب تو همین نجف مشکل مالی پیدا کردم. خیلی به پول احتیاج داشتم. آخر شب مثل همیشه رفتم توی حرم و مشغول زیارت شدم. اصلاً هم حرفی در مورد پول با مولا امیرالمومنین ع نزدم.
همین که به ضریح چسبیده بودم یه آقایی به سر شانه من زد و گفت: آقا این پاکت مال شماست.
برگشتم و دیدم یک آقای روحانی پشت سر من ایستاده. او را نمی شناختم. بعد هم بی اختیار پاکت را گرفتم.
هادی مکثی کرد و ادامه داد: بعد از زیارت راهی منزل شدم. پاکت را باز کردم. باتعجب دیدم مقدار زیادی پول نقد داخل آن پاکت است.
هادی دوباره به من نگاه کرد و گفت: حاج باقر، همه چیز دست خداست. من برای این مردم ضعیف، ولی با ایمان کار می کنم. خدا هم هر وقت احتیاج داشته باشم برام می ذاره تو پاکت و می فرسته!
بسیاری از طلبه های نجف از فعالیتهای هادی میگفتند و اینکه نمیدانستند هادی از کجا پول می آورد، اما کارهای خیر ماندگاری از خود به یادگار می گذارد.
زمانی که هادی شهید شد، چند نفر از طلبه ها آمدند و خاطرات خود را از هادی بیان کردند. یکی می گفت: این عبایی که دارم را هادی برایم خرید، دیگری به نعلین خود اشاره کرد. یکی دیگر از آنها از لوله کشی آب خانه اش می گفت و...
هادی برای تأمین هزینه این کارها در نجف کار می کرد. این اواخر کاری کرده بود که مسئولین گروه های نظامی مردمی (حشدالشعبی) حسابی به او اطمینان داشتند. همیشه پول در اختیار او می گذاشتند تا برای کارهایی که در نظر دارد هزینه کند.
در زمینه کارهای فرهنگی و اردویی تجربیات خوبی داشت. در همان ایامی که در کنار رزمندگان عراقی با داعش مبارزه می کرد، برخی طرحهای فرهنگی را ارائه کرد که نشان از روحیه بالای فرهنگی او بود.
هادی در کل سه بار به مأموریت های نظامی حشدالشعبی اعزام شد. در عملیات آزادسازی منطقه بلد در کنار نیروهای خط شکن بود.
فرمانده او با آنکه علاقه خاصی به هادی داشت، اما خیلی از دست او عصبانی می شد!
می گفت این پسر خیلی مهربان و دلسوز است اما ترس را نمی فهمد.
در مقابل نیروهای داعش بدون ترس جلو می رود، هر چه می گوییم مراقب باش اما انگار متوجه نمی شود.
این رزمنده شجاعانه جلو می رود و راه را برای بقیه نیروها باز می کند.
هادی نه ترس را می فهمید و نه خستگی را ...
هادی در زمانی که وارد نیروهای مردمی شد به عنوان یک الگو مورد توجه رزمندگان عراقی قرار گرفت.
او همیشه تصویر مقام معظم رهبری را بر روی سینه داشت. همین کار باعث شد که بسیاری از دوستان او نیز که عراقی بودند همین کار را انجام دهند.
او به مسائل معنوی بسیار توجه می کرد. نمازشب و اخلاص او مورد توجه رزمندگان عراقی قرار گرفت.
قصه چگونگی راه پیدا کردن هادی به جببه مقاومت هم خواندنی است:
در اوایل سال 1393 داعش توانست در عراق برای خودش زمینه نفوذ را فراهم کند. سپس شهر موصل و چندین منطقه دیگر با خیانت نیروهای وابسته به صدام، به اشغال داعش درآمد. آنان هزاران شیعه و سنی را تنها به جرم مخالفت با نظرات داعش اعدام کردند.
اوضاع عراق عجیب و غریب شد. آیت الله سیستانی حکم جهاد صادر کرد. صدها زن و مرد شیعه و سنی آماده مبارزه با داعش شدند.
هادی در این ایام در حوزه نجف مشغول تحصیل بود. با اعلام حکم جهاد، از مسئولین نیروهای مردمی(حشد الشعبی) تقاضا کرد که با اعزام او به جبهه نبرد با داعش موافقت کنند. اما مسئول نیروها که از دوستان هادی بود با اعزام او مخالفت کرد.
او سال قبل نیز از آنها خواسته بود که برای دفاع از حرم، به کشور سوریه اعزام شود اما مخالفت شده بود. اینبار تقاضای مکرر او جواب داد. هادی توانست خود را به جمع نیروهای مردمی برساند.
او از زمانی که در ایران بود، در کارهای هنری فعالیت داشت. تولید فیلم و عکس از برنامه های شهدا و ... از کارهای او بود.
حالا همین برنامه ها را در غالب نیروهای مردمی عراق آغاز کرده بود. تهیه فیلم، خبر و عکس از نبردهای شجاعانه نیروهای مردمی.
اندیشمندی غربی گفته بود:
استفاده از نمادهایی مانند چفیه و پیشانی بند و روحیات معنوی خاص رزمندگان ایرانی، برای عراقی ها چنان انگیزه ای ایجاد کرد که شهر تکریت، مهمترین پایگاه حزب بعث را به راحتی آزاد کردند.
در راستای همین تأثیرگذاری بود که بحث چفیه و پیشانی بند را مطرح کرد.
فرماندهان حشدالشعبی که به او اعتماد کامل داشتند، او را با صد میلون تومان پول به ایران فرستادند.
او اجازه داشت هر طور که میخواهد خرج کند، اما گاهی آن قدر رعایت می کرد که بیسکوئیت را جایگزین وعده غذایی میکرد!
دقت می کرد که برای ریال به ریال این پول که توسط مردم عراق تهیه شده زحمت بکشد تا بیهوده هدر نرود.
برای مثال برای تهیه چفیه از تهران به یزد رفت تا از کارخانه و ارزان تر تهیه کند.
پیشانیبندها را در تهران چاپ کرده بود و به خانه میآورد تا خواهرانش آنها را بریده و آماده کنند.
او سعی می کرد کاری که انجام میدهد، به نحو احسن باشد.
بعد هم با دوستانش عازم سامرا گردید. آنها در عملیات پاکسازی مناطق اطراف سامرا و دیگر مناطق حضور فعال داشتند. نیروهای مردمی در چند عملیات قبلی با کمک مشاوران ایرانی توانسته بودند مناطق مهمی نظیر جرف الصخر را از دست داعش پاکسازی کنند.
هادی به همراه دیگر مدافعان حرم، حدود بیست کیلومتر جلوتر از حرمین عسکریین در سنگرها حضور داشتند. آنها بیشتر شبها را به حرم میآمدند و آنجا میخوابیدند. هادی هم که موقعیت خوبی پیدا کرده بود، از فضای معنوی حرمین سامرا به خوبی استفاده میکرد.
روز ۲۶ بهمن بود.
چند روز بعد از سالگرد شهادت شهید ابراهیم هادی، همان شهیدی که الگوی زندگی هادی شده بود و درست یک هفته بعد از اینکه وصیت نامه اش را نوشته بود و گفته بود که :
"دنیا رنگ گناه دارد؛ دیگر نمیتوانم زنده بمانم"
در حومه ی سامرا، ناگهان صدای انفجار مهیبی آمد.
عملیات انتحاری در بین سربازان عراقی و هادی به آرزویش رسید...
هادی وصیت کرده بود پیکرش را در سامرا، کاظمین، کربلا و نجف طواف دهند.
این وصیت بعید بود اجرا شود؛ چرا که عراقیها شهدای خود را فقط به یکی از حرمین میبرند و بعد دفن میکنند.
اما در مورد هادی باز هم شرایط تغییر کرد.
ابتدا پیکر او را به سامرا و بعد به کاظمین بردند.
سپس در کربلا و بین الحرمین پیکر او تشییع شد.
بعد هم به نجف بردند و مراسم اصلی برگزار شد.
در تمام حرم ها نیز برایش نماز خواندند!
قطعه شهدای عراق در نجف، از حرم حضرت امیر(ع) فاصله بسیاری دارد اما مزار هادی به حرم حضرت علی(ع) بسیار نزدیک است.
این قبر متعلق به یکی از دوستان هادی بود که او هم قبر را برای مادرش در نظر داشت، اما هادی قبل از اعزام با او صحبت کرد.
او هم مادرش را راضی نمود تا مزار را برای هادی قرار دهد.
یکی از دوستانش میگفت: هادی در این روزهای آخر، بیشتر شبها و سحرها را بر سر مزاری که برای خودش در نظر گرفته بود حاضر میشد و دعا و نماز میخواند.
خیلی وقت بود میخواستم کتاب پسرک فلافل فروش رو بخونم ولی توفیق نشد .
دو تا نکته از زندگی شهید که برای خودم خیلی جالب بود که اینجا اشاره نشد .
یکی از دوستاش میگفت دیدم دستش سوخته .
گفتم : هادی این #سوختگی دستت چیه ؟
خواست بحث رو عوض کنه .
گفتم بحث رو عوض نکن . این سوختگی چیه ؟
خندید .
سرش رو پایین انداخت و گفت :
یه شب #شیطون اومد سراغم منم اینجوری ازش پذیرایی کردم . 😔
مورد دیگه هم که شنیدم
تو پیادهروی #اربعین تمام مدت چفیه گذاشت جلوی صورتش که نکنه #چشمهاش به نامحرم بیوفته .
یا روزی که قرار بود به بغداد برن ، از دوستش میپرسه وضعیت #حجاب توی بغداد چجوریه ؟
دوستش گفت : خوب نیست ، مثل تهران .
گفت : باید چشم رو از #نامحرم حفظ کرد تا توفیق #شهادت رو از دست ندیم .
بعد چفیهاش رو انداخت روی سر و صورتش و تمام مدتی که در بغداد بود همینطوری بود تا از شهر خارج شد و به نجف رسید .
☀️ سه سفارش امروز رهبرانقلاب به جوانان
🔻 رهبر انقلاب، صبح امروز در دیدار دانشآموزان و دانشجویان:
♥️ به #جوانان_عزیز چند #سفارش دارم:
👈 اول اینکه دشمنی آمریکا را فراموش نکنید و فریب لبخند دشمن را نخورید.
🔸️ گاهی میگویند ما با ملت [ایران] دشمنی نداریم با دولت [ایران] دشمنی داریم؛ دروغ میگویند.
🔸️ دولت جمهوری اسلامی بدون ملت کارهای نیست.
🔸️ آمریکا قبل از انقلاب هم با ملت ایران دشمنی میکرد، منتها با عوامل خود در داخل.
👈 سفارش دوم اینکه نظریهی «مقاومت در مقابل دشمن قویپنجه» را #تبلیغ کنید. این نظریه از لحاظ عملی و نظری درست است.
👈 سفارش سوم اینکه شما جوانان، خود را در قبال مسئلهی #پیشرفت کشور مسئول بدانید؛ #ترس و #تنبلی را کنار بگذارید و #نوآوری را وظیفهی خود بدانید.
🔹️ بدانید آیندهی کشور و آیندهی ایران اسلامی بهمراتب #بهتر و #درخشانتر از گذشته است و در مناسبات جهانی دست برتر را خواهد داشت.
🔺️ این چیزی است که حتمی و قطعی است و در آن تردیدی نیست و شما این #آینده را به چشم خود خواهید دید. ۹۷/۸/۱۲
🌷 #دیدار_۱۳_آبان_با_جوانان
@Zendebadyadeh_shohadayeh_golgun
⏳13 آبان #سال_1358
💠 تسخير #لانه_جاسوسی_آمریکا ـ روز مبارزه با استکبار جهاني
🔺 با سقوط شاه و خارج شدن ایران از زیر سلطه بیگانه، آمریکا ساکت ننشسته و از طرق مختلف از جمله نفوذ در دولت موقت بازرگان، سعی در به انحراف کشاندن انقلاب را داشت.
🔹 به طور همزمان دولت کارتر، شاه جنایتکار را به کشور خود پناه داد و نیز از باز پس دادن او و اموال ایران که در بانکهای آمریکایی بلوکه شده بود، سر باز زد.
🔸 دشمنیها و دخالتهای فراوان آمریکا در امور ایران، موجب شد که #دانشجویان_پیرو_خط_امام در یک اقدام انقلابی سفارتخانۀ این کشور را به تصرف در آورند.
▪️ آنها به محض ورود به ساختمان سفارت، پی بردند که کارکنان آن به دستگاه خرد کن در حال از بین بردن مدارک موجود در آن هستند. دانشچویان پس از کنار هم قرار دادنِ کاغذهایی که به صورت رشتهرشته در آمده بود، به اسنادِ بهکلیسرّی دست یافتند که حکایت از توطئه براندازی نظام نوپای اسلامی داشت. در واقع آمریکا، این مکان را به جای انجام امور کنسولی، به مرکز جاسوسی تبدیل کرده بود.
💢 چنانچه لانۀ جاسوسی آمریکا در 13 آبان 58 فتح نمیشد، بیشک دامنۀ دخالتهای این کشور در امور داخلی ایران افزایش مییافت و نظام مردمی در خطر سقوط قرار میگرفت.
@Zendebadyadeh_shohadayeh_golgun