خیلی وقت بود میخواستم کتاب پسرک فلافل فروش رو بخونم ولی توفیق نشد .
دو تا نکته از زندگی شهید که برای خودم خیلی جالب بود که اینجا اشاره نشد .
یکی از دوستاش میگفت دیدم دستش سوخته .
گفتم : هادی این #سوختگی دستت چیه ؟
خواست بحث رو عوض کنه .
گفتم بحث رو عوض نکن . این سوختگی چیه ؟
خندید .
سرش رو پایین انداخت و گفت :
یه شب #شیطون اومد سراغم منم اینجوری ازش پذیرایی کردم . 😔
هدایت شده از زنده باد یاد شهدا
خیلی وقت بود میخواستم کتاب پسرک فلافل فروش رو بخونم ولی توفیق نشد .
دو تا نکته از زندگی شهید که برای خودم خیلی جالب بود که اینجا اشاره نشد .
یکی از دوستاش میگفت دیدم دستش سوخته .
گفتم : هادی این #سوختگی دستت چیه ؟
خواست بحث رو عوض کنه .
گفتم بحث رو عوض نکن . این سوختگی چیه ؟
خندید .
سرش رو پایین انداخت و گفت :
یه شب #شیطون اومد سراغم منم اینجوری ازش پذیرایی کردم . 😔