🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#شادی_روح_شهدا_صلوات
#بسم_رب_الشهدا
#معرفی_شهید
#پلا۳۳
#شهید_محمد_خاکدوستی
نام پدر:عباس
تاریخ تولد:1347/02/05
تاریخ شهادت:1361/01/03
زندگی نامه
پنجم ارديبهشت 1347، در شهرستان بم چشم به جهان گشود.
بهعنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. سوم فروردين 1361، در دشتعباس بر اثر اصابت تركش به شهادت رسيد.
مزار وي درگلزار شهداي زادگاهش واقع است.
وصیت نامه:
بسم الله الرحمن الرحیم
وظیفه هر فرد مسلمان است که در مقابل تجاوزات بیگانه که به میهن و دین نموده اند دفاع کنید و از آن جایی که بنده خود را یک فرد شیعه و مسلمان و پیرو خط امام یافتم دفاع از اسلام و میهن عزیز را یک وظیفه شرعی و اسلامی دانسته ام و به جبهه های جنگ آمده ام و ما از امام عزیز تشکر می کنیم که ما را از فساد نجات داد و لازم نمی دانم کسی از ما تشکر کند چرا که ما جنگ با کفر را یک وظیفه شرعی دانسته و از رهبر آگاهمان تشکر می نماییم.
خداوند ان شاءالله ملت ما را از ارشادات ایشان بهرمند نماید و سایه روحانیت را از مملکت اسلامی ما کوتاه نفرماید.
خداوند این منافقان کوردل را که از کافران صدر اسلام خونخوارترند نابود سازد.
پروردگارا رهبر عزیز ما را طول عمر عطا بفرما.
از شما می خواهم که فقط پیرو خط امام باشید و نگذارید به امام عزیز صدمه ای وارد آورند دیگر عرضی ندارم به جز سلامتی شما.
خدایا تورا به جان مهدی تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار. والسلام
راوي كه خود يك بسيجي است، ميگويد: محو سخنان حاج همت بودم که در صبحگاه لشگر با شور و هیجان و حرکات خاص سر و دستش مشغول سخنرانی بود. مثل همیشه آنقدر صحبتهای حاجی گیرا بود که کسی به کار دیگری نپردازد. سکوت همه جا را فرا گرفته بود و صدا فقط طنین صدای حاج همت بود و صلوات گاه به گاه بچهها. تو همین اوضاع پچ پچی توجهها را به خود جلب کرد. صدای یکی از بسیجیهای کم سن و سال لشگر بود که داشت با یکی از دوستاش صحبت میکرد.
فرمانده دسته هرچی به این بسیجی تذکر میداد که ساکت شود و به صحبتهای فرمانده لشگر گوش کند، توجهی نمیکرد. شیطنتش گل کرده بود و مثلاً میخواست نشان بدهد که بچه بسیجی از فرمانده لشگرش نمیترسد. خلاصه فرمانده دسته یک، برخوردی با این بسیجی کرد و همهمهای اطراف آنها ایجاد شد.
سرو صداها که بالا گرفت، بالاخره حاج همت متوجه شد و صحبتهایش را قطع کرد و پرسید: «برادر! اون جا چه خبره؟ یک کم تحمل کنید زحمت رو کم میکنیم».
کسی از میان صفوف به طرف حاجی رفت و چیزی در گوشش گفت. حاجی سری تکان داد و رو به جمعیت کرد و خیلی محکم و قاطع گفت: «آن برادری که باهاش برخورد شده بیاد جلو.»
سکوتی سنگین همه میدان صبحگاه را فرا گرفت و لحظاتی بعد بسیجی کم سن و سال شروع کرد سلانه سلانه به سمت جایگاه حرکت کردن.
حاجی صدایش را بلندتر کرد: «بدو برادر! بجنب»
بسیجی جلوی جایگاه که رسید، حاجی محکم گفت: «بشمار سه پوتین هات را دربیار» و بعد شروع کرد به شمردن.
بسیجی کمی جا خورد و سرش را به علامت تعجب به پهلو چرخاند.
حاجی کمی تن صدایش را بلندتر کرد و گفت: «بجنب برادر! پوتین هات»
بسیجی خیلی آرام به باز کردن بند پوتین هایش [مشغول شد]، همه شاهد صحنه بودند. بسیجی پوتین پای راستش را که از پا بیرون کشید، حاجی خم شد و دستش را دراز کرد و گفت: «بده به من برادر!» بسیجی یکهای خورد و بی اختیار پوتین را به دست حاجی سپرد. حاجی لنگه پوتین را روی تریبون گذاشت و دست به کمرش برد و قمقمهاش را درآورد. در آن را باز کرد و آب آن را درون پوتین خالی کرد. همه هاج و واج مانده بودند که این دیگر چه جور تنبیهی است؟
حاجی انگار که حواسش به هیچ کجا نباشد، مشغول کار خودش بود و یکدفعه پوتین را بلند کرد و لبه آن را به دهان گذاشت و آب داخلش را نوشید و آن را دراز کرد به طرف بسیجی و خیلی آرام گفت: «برو سرجایت برادر!» بسیجی که مثل آدم آهنی سرجایش خشکش زد بود پوتین را گرفت و حاجی هم بلند و طوری که همه بشنوند گفت: «ابراهیم همت! خاک پای همه شما بسیجیهاست. ابراهیم همت توی پوتین شما بسیجیها آب میخوره».
جوان بسیجی یکدفعه مثل برق گرفتهها دستش را بالا برد و فریاد زد: برای سلامتی فرمانده لشگر حق صلوات و انفجار صلوات، محوطه صبحگاه را لرزاند.
#شهیدگمنام
هدایت شده از 🇮🇷غواص ها بوی نعنا می ده🇮🇷
💐معرفی شهید #دفاع_مقدس #زمینه_ساز_ظهور #نظامعلی_فتحی
🎂زمینی شدن : ۴۳.۰۹.۰۱، روستای نظم آباد
🕊آسمانی شدن : ۶۷.۰۱.۲۸، فاو
💠 ارائه : جناب جامانده از شهدا
🔻در سه قسمت
🔹پنج شنبه ۹۸.۰۹.۲۸
🔸جمعه ۹۸.۰۹.۲۹
🔹شنبه ۹۸.۰۹.۳۰
⏰ ساعت ۲۱:۰۰
🕊گروه به یاد شهدا
http://eitaa.com/joinchat/2098397195C755e168b84
https://eitaa.com/booyenaena
#رفیق_خوبم_برنامه_ریزی_کن
#تاهرطورشده
#جَوونارا_با_خدا_آشتی_بدی✅
❌♨️ شرط عجیب پیرزن برای اجاره خانه اش به سه پسر دانشجوی جوان !
سه تا دانشجو بودیم توی دانشگاهی در یکی از شهرهای کوچک قرار گذاشتیم همخونه بشیم.
خونه های اجاره ای کم بودند و اغلب قیمتشون بالا .
می خواستیم به دانشگاه نزدیک باشیم قیمتشم به بودجمون برسه.تا اینکه خونه ی پیر زنی را نشانمان دادند . نزدیک دانشگاه ،تمیزو از هر لحاظ عالی. فقط مونده بود اجاره بها!!!
گفتند این پیرزن اول می خواد با شما صحبت کنه، رفتیم خونه اش و شرایطمون رو گفتیم
پیرزن قبول کرد اجاره را طبق بودجمون بدیم
که خیلی عالی بود .
فقط یه شرط داشت که هممونو شوکه کرد
اون گفت که هرشب باید یکی از شماها برای نماز منو به مسجد ببره در ضمن تا وقتی که اینجایید باید نمازاتون رو بخونید.
واقعا عجب شرطی
هممون مونده بودیم من پسری بودم که همیشه دوستامو که نماز می خوندن مسخره می کردم دوتا دوست دیگمم ندیده بودم نماز بخونن .اما شرایط خونه هم خیلی عالی بود.
پس از کمی مشورت قبول کردیم.
پیرزن گفت یه ترم اینجا باشین اگه شرطو اجرا کردین می تونین تا فارغ التحصیلی همینجا باشید.
خلاصه وسایل خو مونو بردیم توی خونه ی پیرزن.شب اول قرار شد یکی از دوستام پیرزنو ببره تا مسجد که پهلوی خونه بود.پاشد رفت و پیرزنو همراهی کرد.نیم ساعت بعد اومد و گفت مجبور شدم برم مسجد نماز جماعت شرکت کنم.
هممون خندیدیم.
شب بعد من پیرزنو همراهی کردم با اینکه برام سخت بود رفتم صف آخر ایستادم و تا جایی که بلد بودم نماز جماعتو خوندم.
برگشتنه پیرزن گفت شرط که یادتون نرفته
من صبحا ندیدم برای نماز بیدار بشید.
به دوستام گفتم از فردا ساعتمونو کوک کردیم صبح زود بیدار شدیم چراغو روشن کردیم و خوابیدیم.
شب بعد از مسجد پیر زن یک قابلمه غذای خوشمزه که درست کرده بود برامون آورد.
واقعا عالی بود بعد چند روز غذای عالی.
کم کم هر سه شب یکیمون میرفتیم نماز جماعت
برامون جالب بود.
بعد یک ماه که صبح پامیشدیمو چراغو روشن می کردیم کم کم وسوسه شدم نماز صبح بخونم من که بیدار می شدم شروع کردم به نماز صبح خوندن. بعد چند روز دوتا دوست دیگه هم نماز صبح خودشونو می خوندند.
واقعا لذت بخش بود .لذتی که تا حالا تجربه نکرده بودم.
تا آخر ترم هر سه تا با پیر زن به مسجد میرفتیم نماز جماعت .خودمم باورم نمی شد.
نماز خون شده بودم
اصلا اون خونه حال و هوای خاصی داشت.هرسه تامون تغییر کرده بودیم.بعضی وقتا هم پیرزن از یکیمون خواهش می کرد یه سوره کوچک قرآن را بامعنی براش بخونیم.
تازه با قرآن و معانی اون آشنا می شدم.
چقدر عالی بود.
بعد از چهار سال تازه فهمیدیم پیرزن تموم اون سوره ها را حفظ بوده پیرزن ساده ای در یک شهر کوچک فقط با عملش و رفتارش هممونو تغییر داده بود.
خدای بزرگ چقدر سپاسگزارم که چنین فردی را سر راهم گذاشتی🌷
-----------------------
زنده باد یادشهدا 🕊🌷🕊🕊🌷
@Zendebadyadeh_shohadayeh_golgun
💔درد دل با امام زمان عج💔
😔 چندگاهیست وقتی میگویم :
«و فی کل الساعة»
دلم می سوزد که همه ساعاتم
ازآن تو نیست.
😔 وقتی می گویم:
«ولیا و حافظا»
احساس می کنم که سرپرستم، امامم کنار من ایستاده و قطره های اشکم را به نظاره نشسته است.
😔 وقتی می گویم:
«و قائدا وناصرا»
به یاد پیروزی لشکرت، در میان گریه لبخند بر لبم نقش می بندد.
😔 وقتی می گویم:
«و دلیلا و عینا»
یقین دارم که تو راهنما و ناظر اعمال منی.
😔 وقتی می گویم:
«حتی تسکنه أرضک طوعا»
یقین دارم که روزی حکومت تو بر زمین گسترده می شود و همگی شاهد مدینه فاضله ات خواهیم بود.
💐انشاء الله💐
😔 وقتی می گویم:
«و تمتعه فیها طویلا»
به حال آنانی که در زمان طولانی حکومت شیرین تو طعم عدالت را
می چشند غبطه می خورم و
😔 چندگاهیست دعای فرج را چندبار می خوانم !!!!
💐تا هم با آمدن نامت دلم بلرزد،!!
هم اشکم بریزد،!!
هم در جست و جویت باشم،!!
هم سرپرستم باشی،!!
💐هم به حال مردمان عصر ظهور غبطه بخورم. وهم احساس کنم خدا در
نزدیکی من است.....!!!!!
و باز هم از ته دل مخلصانه
😔می گویم :
'' اللهم عجل لولیک الفرج ''
💓اللهم عجل لوليك الفرج💓
🌸✨🌸✨💓✨🌸✨🌸
🕊🕊🕊🕊 @Zendebadyadeh_shohadayeh_golgun 🍃🌹🍃🌹
☀☀☀
#خطبه۱۲۲
🔹خطاب به خوارج
(پس از پافشاري خوارج در شورشگري، امام (ع) به قرارگاهشان رفت و فرمود:)
آيا همه شما در جنگ صفين بوديد؟ گفتند: بعضي بوديم و برخي حضور نداشتيم فرمود: به دو گروه تقسيم شويد، تا متناسب با هر كدام سخن گويم. دو دسته شدند، امام ندا درداد كه: ساكت باشيد، به حرفهايم گوش فرا دهيد و با جان و دل به سوي من توجه كنيد، و هر كس را براي گواهي سوگند دادم با علم گواهي دهد آنگاه سخنان طولاني مطرح فرمود كه: (برخي از آن خطبه اين است)
سياست استعماري قرآن بر سر نيزه كردن آنگاه كه شاميان در گرماگرم جنگ، و در لحظه هاي پيروزي ما، با حيله و نيرنگ، و مكر و فريبكاري قرآنها را بر سر نيزه بلند كردند شماها نگفتيد كه: (شاميان، برادران ما و هم آيين ما هستند؟
از ما مي خواهند از خطاي آنان بگذاريم. و راضي به حاكميت كتاب خدا شده اند، نظر ما اين است كه حرفشان را قبول كنيم و از آنان دست برداريم؟)، اما من به شما گفتم كه: اين توطئه ظاهرش ايمان و باطن آن دشمني و كينه توزي است، آغاز آن رحمت و پايان آن پشيماني است، پس در همين حال به مبارزه ادامه دهيد، و از راهي كه در پيش گرفته ايد منحرف نشويد، و در جنگ دندان بر دندان فشاريد، و به هيچ ندايي گوش ندهيد، زيرا اگر پاسخ داده شوند گمراه كننده اند، و اگر رها گردند خوار و ذليل شوند، كه همواره چنين بود، اما دريغ! شماها را ديدم كه به خواسته هاي شاميان گردن نهاديد، و حكميت را پذيرفتيد،
سوگند بخدا! اگر از آن سر باز مي زدم مسوول پيامدهاي آن نبودم، و خد گناه آن را در پرونده من نمي افزود بخدا سوگند! اگر هم حكميت را مي پذيرفتم به اين كار سزاوار پيروي بودم زيرا قرآن با من است، از آن هنگام كه يار قرآن گشتم از آن جدا نشدم. وصف ياران جهادگر پيامبر (ص) ما با پيامبر (ص) بوديم، و همانا جنگ و كشتار گرداگرد پدران، فرزندان، برادران و خويشاوندان ما دور مي زد، اما از وارد شدن هر مصيبت و شدتي جز بر ايمان خود نمي افزوديم، و بيشتر در پيمودن راه حق، و تسليم بودن برابر اوامر الهي، و شكيبايي بر درد جراحتهاي سوزان، مصمم مي شديم.
هدف مبارزه با شاميان. اما امروز با پيدايش زنگارها در دين، كژيها و نفوذ شبهه ها در افكار، تفسير و تاويل دروغين در دين، با برادران مسلمان خود به جنگ خونين كشانده شديم، پس هرگاه احساس كنيم چيزي باعث وحدت ماست و به وسيله آن با يكديگر نزديك مي شويم، و شكافها را پر و باقيمانده پيوندها را محكم مي كنيم، به آن
تمايل نشان مي دهيم، آن را گرفته و ديگر راه را ترك مي گوييم.
🌴🌴🌴
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#شادی_روح_شهدا_صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺👈شناخت الگو و پیروی از راه الگو🌷
سید رضا نریمانی_19 مرداد 96 - هیئت فدائیان - شور - ظلم و ستم دنیا رو پرکرده ،چهارگوشه دنیا همش جنگه-1502523649.mp3
5.78M
🌺 👈 👈 سید رضا نریمانی اصفهانی
# مدیون قهرمانای جنگیم 🌷
شادی روح مطهر شهداء صلوات 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰سالگرد #شهید_عبدالمهدی_کاظمی و #شهید_علی_شاهسنایی
📹گفت و گو با نازدانه ی شهید کاظمی
گلستان شهدای اصفهان
🍃❤️بابا تو آسمون هاست...
۹۸.۰۹.۲۸
@Zendebadyadeh_shohadayeh_golgun 🌷🍃🌷🍃🌷
مزار پاک و مطهر #شهید_امید_اکبری و #شهید_مرتضی_فاضل - اصفهان
شهدای امنیت اصفهان در ۲۴ بهمن سال ۹۷
یاد شهدا با صلوات🌷🍃
۹۸.۰۹.۲۸
@Zendebadyadeh_shohadayeh_golgun 🌷🍃🌷🍃🌷
یک نفر
یک خبر از
دوست ندارد بدهد؟
دلِ ما
خیلی از این
بیخبری سوخته است
مزار شهدای #دفاع_مقدس #زمینه_سازان_ظهور #شهید_جلال_افشار ، گلستان شهدای اصفهان
یاد شهدا با صلوات🌷🍃
۹۸.۰۹.۲۸
@Zendebadyadeh_shohadayeh_golgun 🌷🍃🌷🍃🌷
آن روزها ڪہ دشمن
بہ "جانمان" حملہ ڪرد،
شهدا ما را #شرمندہ خود ڪردند!
نڪند این روزها ڪہ دشمن
بہ " نانمان " حملہ ڪردہ است
شرمندہ #شهدا شویم!
مزار شهدای #دفاع_مقدس #زمینه_سازان_ظهور #محمدرضا_تورجی_زاده و # گلستان شهدای اصفهان
یاد شهدا با صلوات🌷🍃
۹۸.۰۹.۲۸
@Zendebadyadeh_shohadayeh_golgun 🌷🍃🌷🍃🌷
#خطبه_۱۲۳
هنگام نبرد صفین
♦آموزش روانی در جنگ.
هر كدام از شما در صحنه نبرد با دشمن، در خود شجاعت و دلاوری احساس كرد، برادرش را سست و ترسو یافت، به شكرانه این برتری باید از او دفاع كند، آنگونه كه از خود دفاع می كند، زیرا اگر خدا خواست او را چون شما دلاور و شجاع گرداند،
همانا مرگ به سرعت در جستجوی شماست، آنها كه در نبرد مقاومت دارند، و آنها كه فرار می كنند، هیچ كدام را از چنگال مرگ رهایی نیست و همانا گرامیترین مرگها كشته شدن در راه خداست، سوگند به آن كس كه جان پسر ابوطالب در دست اوست، هزار ضربت شمشیر بر من آسانتر از مرگ در بستر استراحت، در مخالفت با خداست.
♦هشدار از كوتاهی در نبرد
❇ گویی شما را در برخی از حمله ها، در حال فرار، ناله كنان چون گله ای از سوسمار می نگرم كه نه حقی را بازپس می گیرید، و نه ستمی را باز می دارید، اینك این شما و این راه گشوده، نجات برای كسی است كه خود را به میدان افكنده به مبارزه ادامه دهد، و هلاكت از آن كسی است كه سستی ورزد.