#ولایی - پدر شهید
علی پسر خیلی بامعرفت و همیشه خنده برلب داشت. همیشه دوست داشت برای همه همانند یک برادر باشد. کوچک و بزرگ برایش فرقی نداشت، و در برخورد با دیگران فرقی قائل نمی شد و به همه کمک می کرد و افرادی که مشکل داشتند سعی می کرد مشکلات آنها را حل کند و دوست داشت تا جای که توان دارد دل مردم را شاد کند. همچنین همیشه در کارهایش اولویتش رضای خدا و خدمت به مملکتش بود، علاقه خاصی به رهبر داشت و یک روز به من گفت من رهبرم را حتی از شما بیشتر دوست دارم.
#فدایی_اسلام - پدر شهید
وقتی متوجه شدیم که میخواهد به سوریه برود برای اینکه او را منصرف کنیم خیلی با اوصحبت کردیم و خیلی تلاش کردیم که او را منصرف کنیم، اما علی گفت "من صد درصد میروم، با خدای خودم عهد بستم و من که یک بار بیشتر نمیمیرم و یک جان بیشتر ندارم، میخواهم جانم و همه وجودم را فدای دین اسلام و حضرت زینب(س) کنم." از ما سوال کرد، آیا به نظر شما کار بدی می کنم؟ وقتی حرف علی را شنیدیم دیگر حرفی برای گفتن نداشتیم. من و مادرش با هم مشورت کردیم، مادرش گفت: علی بهترین تصمیم را گرفته و اگر برای رفتن او مخالفت کنیم در حقش کم لطفی کردیم.
#روسفید - مادر شهید
زمانی که خانواده شهدا را از تلویزیون می دیدم پا به پا مادران شهید اشک میریختم. فقط می گفتم خدا به آن ها صبر بدهد. این ها مادران شیر مردان هستند. نمیدانستم یک روزی خودم هم این افتخار نصیبم خواهد شد. این یک افتخار است و خوشحالم که سعادت نصیب من شد وخوشحالم که به عنوان مادر شهید مدافع حرم به شمار می آیم . سعادتی که در آن دنیا و در محضر بیبی رو سفیدم و شفاعت من را کند. همچنین مصیبت ما در برابر مصیبت حضرت زینب (س) ناچیز و نامقدار است و از ایشان میخواهیم بهترینهای ما را که در راه دفاع از حرم ایشان فدا کردیم را بپذیرند.
#عاشق_برف - مادر شهید
علی همیشه اول با من تماس میگرفت و جویای احوال همه بود و مدام از سرمای شدید آنجا میگفت. من هم مرتب میگفتم علی جان لباس گرم بپوش که سرما نخوری، ولی بعداز چند روز که دوباره تماس گرفت از صداش معلوم بود سرمای شدیدی خورده و گفتم علی نگی سرما نخوردی که از صدات مشخص است که چقدر حالت خراب است. علی عاشق برف و سرما بود، آخرش هم در همان برف و سرما جان داد.
#ولایت_فقیه
علی مهندس برق قدرت در شرکت نفت بود و از لحاظ مالی چیزی کم نداشت. به او گفتیم تو که همه چیز داری برای چه می خواهی بروی، علی می گفت: ما باید به رهبرمان لبیک بگوییم تا دشمن به کشور و ناموس ما دست درازی نکند.
از او خواستم توصیه ای به ما داشته باشد. گفت : همیشه در این راه باشید و شهدا را یاد کنید تا آیندگان ببینند که شهدا چه راهی رفته اند تا آنان نیز راهشان را ادامه بدهند و مطیع ولایت فقیه بشوند.
#بچه_مسجدیِ_فعال - مادر شهید
از دوران راهنمایی عضو بسیج بود. در دبیرستان و دانشگاه و حتی در محلی که شاغل بود نیز عضو بسیج بود. به همراه #شهید_مصطفی_خلیلی در مسجد حضرت رسول (ص) در منطقه ی زیتون کارمندی فعالیت داشت. ما اطلاعی در این مورد نداشتیم. ولی متوجه می شدیم گاهی اوقات دیر وقت به خانه می آید. به خاطر اطمینانی که به فرزندم داشتم پاپیچش نمیشدم. او هم به ما چیزی نمی گفت. بعد از آنکه شهید شد بچه های مسجد به پدرش گفتند فعالیت علی در مسجد بسیار زیاده بوده.
#تایار_که_را_خواهد...
علی آخرین باری که تماس گرفت شب بود و گفت فردا دارم میرم جایی، منم فهمیدم منظورش عملیات است و گفتم اِن شاءلله که سالم برگردی و از من حلالیت طلبید و خیلی باهم صحبت کردیم و خداحافظی کرد. بعد از من خواست که گوشی را به پدرش بدهم، آن شب فقط رضا برادرش خانه بود گوشی را به او دادم، با برادرش خیلی حرف زد و مدام می گفت حلام کنید. آن شب علی حال وهوای عجیبی درصحبت هایش بود انگار می دانست که شهید می شود.
#خبر_شهادت - پدر شهید
ابتدا صحبت های بود ولی مشخص نبوده درست است یا نه تا اینکه یکی از بستگان عکس علی را که در میان شهدای مدافع حرم در بیلبرد واقع در فلکه پنج نخل اهواز دیده بود با گوشی همراهش از آن عکس گرفته بود و خانه ی ما آمد و گفت که از علی هم خبر دارید؟ من هم گفتم یه عده می گویند شهید شده اما هنوز کسی دقیقا اطلاع درستی ندارد، اونم گفت پس برید فلکه پنج نخل، چهار شیر ...یه سری بزنید، از او پرسیدیم جریان چیه اونم گفت برید خودتان میفهمید، من هم رفتم و عکس علی را دیدم و همان موقع بود که از سوریه هم با من تماس گرفتند و خبر شهادتش را به من دادند.
#کنایه_تلخ - مادر شهید
متأسفانه کنایههای تلخی برخی ها برای این شهدا به زبان می آوردند، انگار نمیدانند اگر این مدافعان و رزمندگان اسلام نروند چه اتفاقی برای مملکتمان میافتد و چه پیش خواهد آمد.
آخرین باری که در صف نوبت دکتر در بیمارستان نشسته بودم، در کنارم خانم های جوانی با هم در ارتباط با افرادی که برای دفاع از حرمین به سوریه رفتند می گفتند؛ آره بابا به هر کدامش نفری ۳۰۰میلیون تومان دادند و حرف های بسیاری دیگری که نمی توانم ازگفتن آنها را به زبان بیاورم، آن قدر این حرفاها برایم سخت و آزار دهند بود که من هم طاقت نیاوردم و کنار آن ها رفتم و گفتم نه بابا به آنها ۵۰۰میلیون تومان میدهند. یکی از این خانم های جوان، پرسید شما از کجا میدانید؟ من هم در جواب گفتم من مادر یکی از همان شهدا هستم، پسر من از نظر مالی هیچ کم کسری نداشته، کارمند شرکت نفت بوده است. شما حاضرین با چه میزان پول عزیزتان برای چنین کاری به سوریه بفرستید؟ آیا ۵۰۰ یا۸۰۰میلیون تومان؟ به نظر شما آیا این میزان پول این قدر ارزش دارد که مقابلش آدم جانش را بدهد؟ و این دو خانم جوان پاسخ سئوال من را با سکوت دادند. اگر فکر میکنند برای پول است، پس چرا نشستهاید؟ بروید و ببینند میتوانند یک روز در آنجا دوام بیاورید و با دشمنان بجنگید. آنها نمیدانند و همه این حرفها را میزنند تا آب به آسیاب دشمن بریزند. نمیدانند که فرزندان ما از همه دوست داشتنها و تعلقات دنیایی، همه داشتههایشان برای چیزی والاتر، بالاتر و برای رضای خالق هستی گذاشتند و رفتند و با شهادت با معبود خود دیدار کردند. پس مقایسه کردن تلاشها و مجاهدتهای رزمندگان ما با مزدوران تکفیری، صهیونیستی و آمریکایی، نهایت بی انصافی در حق این عزیزان است.
فرازی از #وصیت_نامه - مادر شهید
وصیتنامهای نوشته بود که ما بعداز یکسال توانستیم آن را پیدا کنیم که در قسمتی از وصیتنامهاش نوشته:...به یاد داشته باشید که هیچ وقت ازحق خود در مقابل پیشرفت های کشورمان زیر سایه حضرت آقا مقام معظم رهبری کوتاهی نکنیم ونگذاریدکه کشورهای غربی با تهاجمات فرهنگی، روی شما و خانواده هایتان تاثیر بگذارند که به فرمایش مقام معظم رهبری «جنگ امروز جنگ نرم و تهاجم فرهنگی است» و همگی باید دست در دست هم و متحد باشیم تا مشت محکمی بر دهان امریکا انگلیس اسرائیل...که از دشمنان همیشگی ما بوده اندبزنیم و حتی اگر لازم شود به فرمان رهبرمان حضرت آقا باآنها به جنگ برخیزیم که به قول شهید همت بزرگوار: در این راه چه کشته شویم وچه بکشیم باز هم ما پیروز میدان هستیم.
خب این معرفی هم به پایان رسید...
هرچند زود تموم شد و دلمون می خواست بیشتر استفاده کنیم..
دعا کنید همونطور که در لحظه لحظه زندگی ما حاضرید، ما هم تا پایین عمر با شما باشیم نه سربار که سرباز امام زمان و با عاقبت شهادت
جات در قلب ماست، قدم بر چشم گذاشتید و در گروه ما حاضر شدید، ما رو از دعای خودتون بی نصیب نفرمایید...
محتاج دعا و نگاه پاک شما هستیم 😔😭🌹🌹🌹🕊🕊
به سردار دلها سلام برسون...
سیدعلی سالروز شهادتت بود؛ خوش به سعادتت و فقط تبریک...
التماس دعا برای حاجتمندان و حاضران در گروه