💠ویژه ایام فاطمیه:
اسماء آمده بود می گفت :خانم فاطمه با شما کار دارد!
چیزی انگار قلبش را چنگ زد... 😔
چهل روزی میشد که فاطمه بیمار بود. نفهمید چطور خودش را رساند بالای سر فاطمه. نشست کنارش.
فاطمه گفت :خوب همسری بودم برایت پسر عمو؟!
این چه حرفی است؟
دستهای فاطمه را گرفت❤️ گفت:دوری ات برایم سخت است.
بغض گلویش را گرفته بود.
_امروز دوباره داغ پیامبر برایم تازه شد.
اشک امانش نداد، گریه کرد. فاطمه هم.... 😭
فاطمه داشت وصیت میکرد، علی گوش میداد و اشک می ریخت.
_بعد از من با امامه، دختر عمویم ازدواج کن.
_بعد از تو...
_بعد از من با بچه ها یم مهربان باش.😭
_بعد از تو...
_شبانه خودت غسلم بده، شبانه کفنم کن، شبانه هم دفن.
_بعد از تو...
_خودت بر جنازه ام نماز بخوان.
_بعد از تو....
_نگذار هیچ کدام از آن ها یی که به من ظلم کردند در تشییع جنازه ام حاضر شوند.
_بعد از تو....
فاطمه گفته بود بعد از او چه چند، علی اما نپرسیده بود بعد از تو بی تو چه کنم؟؟
❤️#السلامُ_عَلَیْکِ_یا_فاطمةَ_الزَّهراء❤️