✨﷽✨
✅علت خیلی از مشکلاتی که ما تو خونه هامون داریم، درگیری ها، بداخلاقی ها، عصبانیت ها، بی حوصلگی ها، غرغرها، دل شکستن ها و ...
اینه که فرشته ها تو خونه مون نیستن.
تو خونه مون پر نمیزنن...
ذکر نمیگن.
خونه ای که توش پر فرشته باشه میشه خود بهشت.
پر از لطف و صفا و شادی و یاد خدا.
حالا چیکار کنیم که فرشته ها مهمون خونه مون بشن؟
چه کارایی نکنیم که فرشته ها رو پر ندیم؟
❶ حدیث کسا زیاد بخونیم.
❷ سعی کنیم نمازها تا جای ممکن اول وقت باشه.
❸ نماز قضا داشتن خیییلی اثر بدی داره.
❹ چیز نجس تو خونه نگه نداریم. همه جای خونه مون همیشه پاک پاک باشه.
❺ توی خونه داد نزنیم.
حتی با صدای بلند هم حرف نزنیم.
فرشته ها از خونه ای که توش با صدای بلند صحبت بشه میرن.
❻ حرف زشت و غیبت و دروغ و مسخره کردن و اینا هم که مشخصه.
❼ سعی کنیم طهارت چشم و گوش و زبان و شکممون رو تا جای ممکن تو خونه حفظ کنیم.
❽ وقتی وارد خونه میشیم با صدای واضح سلام کنیم. حتی اگه هیچ کس نیست.
˝استاد فاطمی نیا
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
🕊🌷 شهید والامقام حسن میرزایی مقدم
متولد :۱۳۴۳
شهادت:۱۳۶۳/۹/۳۰
محل شهادت:جزیره مجنون
مزار:گلزار شهدای شهر کاشمر
✨ به سال 1343 در شهر كاشمر ديده به جهان گشود. از 7سالگی به تحصیل پرداخت و دوران ابتدائی و راهنمايي را در مدرسهای در همان شهرستان به اتمام رساند. پس از اتمام دورهی ابتدایی و راهنمايي بواسطهی اوضاع نابسامان مالی و شرایط سخت معیشتی در جستجوی موقعیت بهتر شغلی به تهران نقل مکان نمود و به كار و تلاش پرداخت درآمدش را براي خانواده اش ميفرستاد.
🦋 هم زمان با آغاز شعله هاي خشم و خروش انقلابي مردم ايران، به صف انقلابيون پيوست و به فعاليت عليه رژيم پرداخت. در اين راه، يك بار نيز به چنگ مأموران امنيتي رژيم افتاد و مورد ضرب و شتم آنان قرارگرفت.
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✨شهید خیلی آرام بود و با همه با احترام صحبت می کرد و هرگز با مادر و پدرش با صدای بلند صحبت نمیکرد. بیشتر اوقات فراغتش را با مطالعهی کتاب سپری میکرد. او با لحاظ کردن امر به معروف ونهی از منکر، در مورد جریانات و رفتارهای انحرافی خیلی حساس بود و در برابر آنها واکنش نشان میداد. نزد دوستان و اقوام از محبوبیت خاصی برخوردار بود. به تأسی از رهبر فرزانه انقلاب حضرت امام خمینی(ره) بزرگترین آرزویش پیروزی انقلاب و برافراشته شدن پرچم جمهوری اسلامی ایران دردنیا بود
🦋همیشه نمازش را اول وقت میخواند و روزههایش هرگز قضا نمی شد. از بچگی به قرآن علاقه داشت بعد از نمازش همیشه چند آیهی قرآن را قرائت میکرد.
✨ توصیهی همیشگیاش به خواهرانش حفظ حجاب، ادای نماز اول وقت، توکل به خداوند درتمامی امور زندگی و پشتیبانی از امام و انقلاب در تمامی اوقات بود.
✨🦋✨🦋✨🦋✨🦋✨
شهید با رسیدن به ایام مشمولیت قانون نظام وظیفه، مشتاقانه به کسوت سربازی درآمد. پس از سپری شدن ایام دورهی آموزشی به منطقهی عملیاتی اعزام شد.
🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀
بالاخره ایشان در تاريخ۱۳۶۳/۹/۳۰ در جزيزه ي مجنون مورد اصابت گلولهي دشمن قرارگرفت و به فيض شهادت نائل گردید.
پيكر پاكش پس از تشييع در كاشمر، در جوار آرامگاه سيدحمزه(ع) بهخاك سپرده شد. روحش با معصومین محشور و یادش جاودان باد
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
🥀 شهید حسین افخمی روغنگران، در روز یکم فروردین ۱۳۴۵، در شهرستان مشهد به دنیا آمدند. پدرش احمد، میوه و ترهبار فروش بود و مادرش زهرا نام داشت. تا اول متوسطه درس خواندند.
🥀شهید در محله طبرسی ساکن بودند ودر یک خانواده مذهبی رشد کرده وعضو بسيج مسجد سبزواری بوده وفعالیت میکردند
🥀شهید افخمی به عنوان امدادگر در جبهه حضور یافتند
🥀 او در روز ششم اسفند ماه ۱۳۶۲ در عملیات خیبر بر اثر اصابت ترکش به سر و پا، به شهادت رسیدند.
🥀 مزار این شهید والامقام در صحن حرم امام رضا (ع) واقع شده است.
💖 💌 فرازی از وصیتنامه شهید
🔹شهید حسین افخمی روغنگران در قسمتی از وصیتنامه خود میگوید: " از شما پدر و مادرم تقاضا مىکنم مرا ببخشید و برایم گریه نکنید، چون من به سوى خداوند مىروم و از تو مادرم مىخواهم که شیرت را بر من حلال کنى و مرا ببخشى و از شما خواهرانم مىخواهم که حجاب خود را حفظ کنید.
🔹حسین افخمی در ادامه میافزاید: " اگر ممکن بود مرا در حرم حضرت رضا (ع) دفن کنید و اگر میسر نگردید در بهشت رضا به خاکم بسپارید. در ضمن سهم خمس مقدارى پولى را که دارم پرداخته و برایم ۲ سال نماز بخوانید و ۲ ماه روزه بگیرید.
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
🌹🌼🌹
نام شهید: ابوالقاسم
نام پدر: عین الله
تاریخ تولد:1354
محل تولد: قلات حمید آباد
تاریخ شهادت:67/3/23
محل شهادت:شلمچه
زیارتگاه: گلزار شهدای یاسوج
✨ زندگینامه
🌺🍃بسیجی شهید ابوالقاسم علیپور کشکولی در سال 1354 در روستای قلات از توابع استان کهگیلویه و بویر احمد در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود.
🌺🍃وی دوران کودکی را در آغوش مادری مهربان و در سایه پر مهر پدری پر تلاش در ایلات عشایری،با بازی و شیطنت های کودکانه اما بسیار شیرین در کوهها و دشتهای سردسیر قلات و گرمسیر کوپن سپری می کرد.
🌺🍃وی تا کلاس اول راهنمایی به تحصیل علم پرداخت و سپس در سال 1367 در حالی که 12 سال و 8 ماه بیشتر نداشت وارد عرصه نبرد شد.شهید بر خلاف سن کمش جسه ای بزرگ داشت و کسی نمیتوانست سن کمش را تشخیص دهد.
🌺🍃ابوالقاسم با دستکاری شناسنامه اش به جبهه های حق علیه باطل اعزام و در همان اعزام اول در عملیات بیت المقدس 7 (شلمچه)شرکت و مفقودالاثر گردید.پیکر پاک شهید در تاریخ 1379/11/28 با تلاش کمتیه جست و جوی سازمان یافته ستاد کل نیروهای مسلح پیدا شد.
🌺🍃پیکر مطهرش در تاریخ 1381/02/24 به استان منتقل و در گلزار شهدای شهر یاسوج به خاک سپرده شد.
💥 راوی مادر دلسوز، مهربان و گرانقدر شهید:
🌺🍃 ابوالقاسم فرزند چهارم خانواده بود که هنگام تولد و شهادتش پدر بالای سرش نبود. پدرش که در خارج از منطقه مشغول کار بود، تا چندین ماه بعد از تولد ابوالقاسم نتوانست به دیدن ما بیاید و من مجبور بودم جای خالی پدر را برای وی پر کنم. بعد از چند ماه که پدر برگشت برای سلامتی و تولد ابوالقاسم نذر کرد.
🌺🍃 بعد از تولد ابوالقاسم ۵ دختر و یک پسر به دنیا آوردم که دو دختر بعد از چند ماه از دنیا رفتند، ابوالقاسم از همان بچگی مهربان، دلسوز، آرام و زرنگ بود و هیچوقت روی حرف ما حرفی نمی زد و در کارهای کشاورزی و دامداری به ما کمک می کرد.
🌺🍃مادر با اشاره به اینکه ما در منطقه عشایری در سردسیر بودیم، گفت: ابوالقاسم در گرمسیر بود، و بدون اطلاع ما شناسنامه اش را از چمدان برداشته بود و آن را برای برای رفتن به جبهه دستکاری کرده بود. سال ۶۷ نامه ای برایمان نوشت که من عازم جبهه شده ام. تا ۱۱ سال هیچ اطلاعی از او نداشتیم و شب و روزم گریه و زاری بود. تمام نهادهایی که به جبهه ختم می شدند و هر جایی که به ذهنمان می رسید پرسیدیم ولی خبری نبود.
💥 راوی پدر:
🌺🍃در دوران خردسالی فرزندانم همه تلاشم این بود که آنها را با اخلاق، با ادب، مهربان، دلسوز و آشنا با فرهنگ دینی و مذهبی رشد دهم.
در سالی که ابوالقاسم به دنیا آمد به دلیل اینکه در کوه های فارس بودیم تا چند ماه بعد از تولدش نتوانستم آن را ببینم.
🌺🍃از همان کودکی بسیار ساکت، آرام، دلسوز و بسیار بازیگوش بود.ابوالقاسم علاقه زیادی به مدرسه و درس خواندن داشت. بسیار با اخلاق و منظم بوده و در کنار درس خواندن در کارها به ما کمک می کرد. بعضی اوقات نیز با دوستانش برای کار در مزرعه دیگران می رفت و با دستمزدش برای برادر و خواهرانش هدیه و وسایلی که نیاز داشتند تهیه می کرد. اما در کنار همه این کارها حواسش به رفتن جبهه بود.
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
🌷🍃 شهید سیدحسین میرنوراللهی
💫یکم فروردین ۱۳۳۸، در روستای اورازان از توابع شهر ساوجبلاغ به دنیا آمد. پدرش سیدولیمحمد، کشاورز بود و مادرش سیدهسلیمه نام داشت. تا سوم متوسطه درس خواند. سال ۱۳۵۹ ازدواج کرد و صاحب دو دختر شد.
💫به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. هفتم اردیبهشت ۱۳۶۵، در فاو عراق بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سر، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای شهر آبیک واقع است.
💎 راوی دختر شهید سیده فاطمه میرنوراللهی:
💥 پس از پیروزی انقلاب اسلامی و به واسطهی کینهای که امریکا از ما داشت، در گوشه گوشهی این کشور، توطئه آغاز شد. غائلهی «کردستان» که شروع شد، پدرم داوطلبانه به این استان عزیمت کرد. مدتی در آن خطه به مبارزه با ضد انقلاب پرداخت، تا این که جنگ تحمیلی شروع شد و عمویم «سید حسن» و پدرم «سید حسین» برای دفاع از کیان اسلام و انقلاب، به جبهههای نور اعزام شدند.
💥 این دو سعی میکردند که همواره و همه جا با هم باشند، طوری که در جبهه نیز با هم بودند. یک ماهی از اعزام این دو برادر نگذشته بود، که عمویم «سید حسن» در جبههی جنوب «خونین شهر» به شهادت رسید.
💥عموی دیگرم «سیف الله» نیز با آنان بود و میگفت: «سید حسن پس از مجروحیت در آغوش من به شهادت رسید و به آغوش مادرمان «زهرا» (س) پرواز کرد.» در همان عملیات، پدرم بر اثر موجگرفتگی با پیکره عمویم به پشت جبهه انتقال مییابد.
پس از مدتی خداوند خواهرم را به ما عطا کرد و پدرم که دوری برادرش را نمیتوانست تحمل کند و نمیخواست که اسلحهی او به زمین بماند، باز هوای جبهه کرد.
💥 پدرم در منطقهی عملیاتی «فاو» که آن روزها نامی آشنا برای رزمندگان، هموطنان و حتی جهانیان بود ـ مشغول نبرد با مزدوران عراقی بود. نمیدانم پدرم در نماز و دعاهایش در خصوص نحوهی شهادتش از خداوند چه خواسته بود؛ ولی این را میدانم که او حتماً خواسته بود که شهادتی همچون شهادت جدش نصیبش شود. زیرا وقتی به شهادت رسید، سر نازنینش به مانند « امام علی» علیه السلام متلاشی شده بود.
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»