💗💗#داستانی_متفاوت_واقعی💗💗
راهی #شلمچه شدیم ...برعکس دفعات قبل، قرار شد توی راه راوی رو سوار کنیم ... ته اتوبوس برای خودم دم گرفته بودم ... #چادرم رو انداخته بودم توی صورتم ... با #شهدا حرف می زدم❤️ و گریه می کردم😢 توی همون حال خوابم برد .✨.. .
بین خواب و بیداری ... یه صدا توی گوشم پیچید ... چرا فکر می کنی تنهایی و ما رهات کردیم؟☺️ ... ما دعوتتون کردیم ... پاشو ... نذرت قبول ...💖
چشم هام رو باز کردم ... هنوز صدا توی گوشم می پیچید .🌷🌷.. .
اتوبوس ایستاد ... در اتوبوس باز شد ... راوی یکی یکی از پله ها بالا میومد💞 ... زمان متوقف شده بود ... خودش بود ... #امیرحسین من💕 ... اشک مثل سیلابی از چشمم پایین می اومد ... .
💞#پک_عاشقانه_پاااااک💞
@Zendebadyadeh_shohadayeh_golgun
هدایت شده از کانال مهمانی لاله ها
درد و دل #شهیدان با ما از زبان #شهید_سیدمجتبی_علمدار
وقتی در خون خویش غلتیدیم و چشم از دنیا بستیم فکر میکردیم که دیگر همه چیز تمام شد ؛ اما اینگونه نشد .
دردهای شما در فراق ما دل ما را بیشتر آتش میزد . 😔
درست است که ما به هر چه میکنید آگاهیم ، اما این بلای بزرگی بود که ای کاش نصیب ما نمیشد .
وقتی شما از این و آن طعنه میخورید و لاجرم به گوشهی اتاق پناه میبرید و با عکسهای ما سخن میگویید و اشک میریزید ، به خدا قسم اینجا #کربلا میشود . و برای هر یک از غمهای دلتان ، اینجا #شهیدان زار میزنند 😭 . یا آن زمانی که در مجالس با یاد ما گریه میکنید و به سر و سینه میزنید ما نیز به یاد آن روزها که در سوگ فراق مولایمان سینه میزدیم و گریه میکردیم همراه با اشک شما اشک غم میریزیم 💦😔 .
پروردگار عالم اجازه میدهد هر از چندی با مولایمان حسین (ع) ❤️ ، درد و دل کنیم .
بچهها ! آقا #امام_حسین خیلی بزرگوار است . او بهتر از همهی ما #شلمچه را میشناسد . #فاطمیه را زیباتر از همهی ما تعریف میکند . او خاطرههای جبهه را خیلی دوست دارد .
هر وقت به پابوسش میرویم از ما میخواهد برایش خاطره بگوییم . به مجرد اینکه بچهها شروع به نغمهسرایی میکنند چشمهای آقا مالامال از اشک میشود ؛ سرِ مبارکشان را به زیر میاندازد و دانههای اشکش زمین بهشت و محاسن شریفشان را تَر میکند 😔 ......
مثل_شهدا_باشیم_در_عمل_نه_در_حرف
#عشقبازی_باخدا
#دایی_ابوالفضل
#شهید_ابوالفضل_اسدی
♥♥♥♥♥♥♥♥ «ابوالفضل اسدی» به سال 1344 در اراک متولد شد و در هفتم شهریورماه 1366 در منطقه #شلمچه پنجه بر بام عرش گرفت و بر بام آسمان منزل گرفت. او را به نام «دایی ابوالفضل» می شناختند آن چه خواهید خواند برشی است از حیات طیبه ی آن شهید عزیز
زمان جنگ در هر مرخصی که به شهر میآمدیم ، هر روز بعدازظهر بچههای جبهه در میدان مرکزی شهر اراک جمع میشدیم. یک روز دمدمای غروب و اذان مغرب، دایی ابوالفضل به من گفت: بیا میخوام ببرمت یکجا کیف کنیم.
من اول فکر کردم میخواهیم برویم نماز جماعت. دنبالش راه افتادم بدون اینکه معنی حرفش را بفهمم .
به یک مغازة کبابی رفت و پنج شش سیخ کباب خرید. باز هم بدون این که حرفی بزنم دنبالش راه افتادم. به یکی از محلههای فقیرنشین شهر رفتیم و در خانة محقری را زد. پیرمردی در را باز کرد. از احوالپرسی او مشخص بود که دایی ابوالفضل را میشناسد. با تعارف آن مرد وارد خانه که تمامش تشکیل شده بود از یک اتاق، شدیم .
پیرزنی در گوشه اتاق، و دو بچه حدود هفت و نه ساله عقبافتاده ذهنی هم در کناری بودند که با دیدن دایی به شور و شعف آمدند. بعد از اینکه کلی با آن بچهها بازی کرد، دایی با دست خودش لقمه از نان و کباب درست میکرد و در دهان آن بچهها میگذاشت و هی با کلمات شوخ آن ها را میخنداند.
خلاصه، غذا دادن به بچهها تمام شد و دایی از مادر بچهها خواست لباس تمیز بدهد تا لباس بچهها را عوض کند. بعد از عوض کردن، لباسهای چرک را شست و بعد از آن با دادن مبلغی پول از اندک حقوقی که بابت جبهه بود(یعنی همان دو هزار تومان در ماه که همان روزگار هم از نصف حقوق یک کارگر که در شهر خود روزی هشت ساعت کار میکرد هم کمتر بود) به آن خانواده داد و از آن محل خارج شدیم و در تمام مدت که ما در آن مکان حضور داشتیم از زبان آن پیرمرد و پیرزن که انگار از غم و غصه دو فرزند عقبماندهشان به پیری زودرس مبتلا شده بودند به جز دعا در حق ایشان چیزی نشنیدم.
بعد از خروج از آن جا گفتم دایی چهکار کردى؟ گفت: به این میگن عشقبازی با خدا.
🕊🕊🕊🕊 @Zendebadyadeh_shohadayeh_golgun 🍃🌹🍃🌹
#شهدایی
#شلمچه از نگاه بعضی ها تنها یک مکان خاکیه ... اونایی که سلول به سلول وجودشون رو گرد و غبار فرا گرفته و آلوده به گناهن ...😔
ولی ما #بچهمذهبی ایم!😍
ما با زندگی #شهدایی بزرگ شدیم!
#شلمچه مثل خونه مونه!☺️ ما صبحمون رو با سلام دادن به شهید #ابراهیمهادی شروع میکنیم... چادرمون رو به عشق شهید #همت می پوشیم ... تو خیابون بخاطر شهید #باکری با متانت راه میریم ... وقتی گره تو کارمون میفته میریم #گلزارشهدا ... به #شهدایگمنام توسل میکنیم... وقتی وسوسه میشیم یاد شهید #خلیلی میفتیم... شهیدی که بخاطر ناموسِِ مردم #شهید شد... وقتی با پدر مادرمون حرفمون میشه ... پناه می بریم پیش شهید #حججی که عاشق خانوادش بود! 🌷وقتی زندگیت با #شهدا گره بخوره ، گره از کارت باز میشه ...
❤️ زندگیتون #شهدایی
*🔰 #شهدای_شاخص | #شلمچه*
💠شهید حسین خرازی ۱ شهریور ۱۳۳۶ در اصفهان متولد شد. وی در طول جنگ در عملیاتهای طریقالقدس، فتحالمبین، بیتالمقدس، رمضان، والفجر۴، بدر و والفجر ۸، حضوری فعال داشت. خرازی در خلال عملیات خیبر در پی برخورد ترکش، دست راست خود را از دست داد، سرانجام در عملیات کربلای ۵ در شلمچه به شهادت رسید.
💠شهید عبدالله میثمی در ۱۲ خرداد ۱۳۳۴ در شهر اصفهان متولد شد.وی سرانجام در تاریخ ۹ بهمن ۶۵ سحرگاهان، در منطقهٔ عملیاتی کربلای ۵، از ناحیهٔ سر مورد اصابت ترکش قرار گرفت و بعد از سه روز در ۱۲ بهمن به شهادت رسید.
💠شهید اسماعیل دقایقی(بنیانگذار لشکر بدر) ۹ بهمن ۱۳۳۳ در بهبهان متولد شد.وی در عملیات های بیت المقدس، فتحالمبین، خیبر، بدر، عاشورا، قدس ۴، کربلای ۲ و کربلای ۴ حضوری فعال داشت.او سرانجام در خلال انجام عملیات کربلای ۵ در هنگام شناسایی، به شهادت رسید.
💠شهید یدالله کلهر در ۱۳۳۳/۶/۱۲ در شهریار کرج متولد شد.وی در عملیات فتح المبین، بیت المقدس و رمضان به عنوان فرمانده لشکر ۲۷، مسئول محور و در والفجر مقدماتی، جانشین تیپ نبی اکرم(ص) مشغول به خدمت شد.سرانجام در عملیات کربلای۵ در شلمچه به شهادت می رسد.
دلنوشته برای شهدا 😔
تنها کسانی شهید می شوند!
که #شهید باشند...
.
باید قتلگاهی رقم زد؛
باید کشت!!
#منیت را
#تکبر را
#دلبستگی را
#غرور را
#غفلت را
#آرزوهای دراز را
#حسد را
#حرص را
#ترس را
#هوس را
#شهوت را
#حب_دنیا را...
.
باید از #خود گذشت!
باید کشت #نفس را...
.
شهادت #درد دارد!
دردش کشتن #لذت هاست...
.
به یاد #قتلگاه کربلا...
به یاد قتلگاه #شلمچه و #طلاییه و #فکه...
الهی،#قتلگاهی...
باید #کشته شویم،تا #شهید شویم!!
بايد اقتدا كرد به #ابراهيم_هادي