🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌹🌿🌸🌸🌸🌹
🌸🌿🌸🌸🌸🌹
🌸🌸🌸🌸🌹
🌸🌸🌸🌹
🌸🌸🌹
🌸🌹
🌸
#مراقب_خودت_باش
#ازلسان_همسرگرامی
#شهید_مدافع_امنیت
#پویا_اشکانی
بعد که رفتیم ملاقات تو بخش مراقبت های ویژه ی سوختگی bicu از پشت شیشه دیدمش صورتشو باز کرده بودن. تا رفتم دیدم چشمش به شیشه هست. منو دید خودشو کشید بالا گفت: خوبی؟ منم خواستم خودمو با روحیه و محکم نشون بدم. گفتم: آره خیلی. تو خوبی؟ درد داری؟ اینجا خوبه؟ راحتی؟ گفت: آره؛ درد ندارم و خوبم. بعد اشاره داد بیا داخل. گفتم: احازه نمیدن. چشمک زد از اون در بغل بیا. اومدم برم پرستاره نزاشت. گفتم: نمیزاره. از داخل صدا کرد یه پرستار اومد بالا سرش دیدم پویا داره چجوری حرف میزنه دقیق لب خونی کردم گفت: آقا تورو خدا زنمه بزار بیاد تو. آقاعه گفت: نمیشه عزیز من اینجاقسمت سوختگیه نمیشه. گفت: توروخدا یک دقیقه فقط بیاد تو زود بره توروخدا؛ منم از اینور شیشه بهش اشاره میدادم بزاره بیام که اقاعه گفت: نه. همزمان اشک از چشامون ریخت. گفت: اشکال نداره خانومم دوروز دیگه میام بخش؛ میای پیشم باشه؟ گریه نکن دیگه؟ منم زود اشکامو پاک کردم. یکم دیگه حرف زدیم البته با لب خونی و اشاره؛ بعد دیگه ساعت ملاقات تموم شد. دلم نمیومد برم؛ هعی خدافظی کردیم بزور دستشو میاورد بالا..چند بار گفت: مواظب خودت باشیا؛ دیگه اومدن کرکره رو ببندن گفت: دوست دارم باز اشکش اومد. منم گفتم: من بیشتر آقایی. توهم مواظب خودت باش.
🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌿🌸🌹
🌸🌸🌹
🌸