eitaa logo
زنده باد یاد شهدا
235 دنبال‌کننده
9هزار عکس
3.8هزار ویدیو
136 فایل
امروز فضیلت زنده نگهداشتن یاد و خاطره شهدا کمتر از شهادت نیست *مقام معظم رهبری* yazeinab14 به یاد شهید مدافع حرم حامد جوانی 🌷⚘🌺 وشهید دفاع مقدس مرتضی طلایی 🌷🌺🌹 @Zendebadyadeh_shohadayeh_golgun
مشاهده در ایتا
دانلود
من شنیدم سر عشاق به #زانوی شماست و از آن روز سرم #میل بریدن دارد... به قول شهید آوینی شهادت بال نمیخواد حال میخواد، این جمله ی آخر منه. #کلام_شهید 💐معرفی #طلبه_شهید #مدافع_حرم #زمینه_ساز_ظهور #شهید_محمدرضا_دهقان_امیری 🌏 زمینی شدن : ۷۴.۰۱.۲۶، تهران 💫 آسمانی شدن : ۹۴.۰۸.۲۱، حلب - سوریه ☘ مزار شهید : امامزاده چیذر تهران - قیطریه 💠 ارائه : جناب میثاق 📆 چهارشنبه ۹۸.۰۸.۲۲ ⏰ ساعت ۲۱:۰۰ 🎁همزمان با ایام #هفته_وحدت و ولادت #حضرت_محمد (ص) و ایام شهادت شهید معزز #لبیک_یازینب (س) ❤️گروه مدافعان حرم✌️ http://eitaa.com/joinchat/410386450C8b9bf08181
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥فیلم |سخنان غلامرضاجلالی راجع به شهید 🍀ارادت مردم کُردستان به شهیدکاظمی 🌸 اودر کناررئیس ایل منگوربه شهادت رسید (آمیختگی خون شیعه و سنی – فارس و کُرد – وحدتِ اقوام)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰حاج‌قاسم سلیمانی امام این جمله را فرمودند: که اگر کسی در مقابل دین ما بایستد ما در مقابل دنیای او خواهیم ایستاد.، این دین چیه؟ تعریف این دین از منظر امام چیه؟ من تعریفم از امام در مسئله دین، کسی در مقابل دین ما بایستد، عبارت است از سه کلمه است: « مذهب ، ملت و کشور »
⁉️می‌گن از وحدت شیعه و سنی چه خیری دیدین؟! ✅می‌گیم همین که ایران تبدیل به افغانستان و عراق و... نشده نتیجه وحدته ⚠️توضیح تصویر: نقاط بمب‌گذاری شده در بغداد از سال ٢٠٠٣ تا ٢٠١۶ میلادی
💠 ماجرای ازدواج جویبر و ذلفا ❖ آنجا را «صفّه» می‌نامیدند و ساكنین آنجا كه هم فقیر بدودن و هم غریب، «اصحاب صفّه» خوانده می شدند. رسول خدا و اصحاب به احوال و زندگی آنها رسیدگی می كردند. ❖ یك روز رسول خدا به سراغ این دسته آمده بود. در آن میان چشمش به جویبر افتاد، به فكر رفت كه جویبر را از این وضع خارج كند و به زندگی او سر و سامانی بدهد. اما چیزی كه هرگز به خاطر جویبر نمی‌گذشت این بود كه روزی صاحب زن و خانه و سروسامان بشود. ❖ این بود كه تا رسول خدا به او پیشنهاد ازدواج كرد، با تعجب جواب داد: مگر ممكن است كسی به زناشویی با من تن بدهد؟! ولی رسول خدا زود او را از اشتباه خودش خارج ساخت و تغییر وضع اجتماعی را - كه در اثر اسلام پیدا شده بود- به او گوشزد فرمود. ❖ رسول خدا پس از آنكه جویبر را از اشتباه بیرون آورد و او را به زندگی مطمئن و امیدوار ساخت، دستور داد یكسره به خانه‌ی زیاد بن لبید انصاری برود و دختر «ذلفا» را برای خود خواستگاری كند. ❖ زیاد بن لبید از ثروتمندان و محترمین اهل مدینه بود. افراد قبیله‌ی وی احترام زیادی برایش قائل بودند. هنگامی كه جویبر وارد خانه‌ی زیاد شد، گروهی از بستگان و افراد قبیله‌ی لبید در آنجا جمع بودند. ❖ جویبر پس از نشستن مكثی كرد و سپس سر را بلند كرد و به زیاد گفت: «من از طرف پیغمبر پیامی برای تو دارم، محرمانه بگویم یا علنی؟». - پیام پیغمبر برای من افتخار است، البته علنی بگو. - پیغمبر مرا فرستاده كه دخترت ذلفا را برای خودم خواستگاری كنم. - پیغمبر خودش این موضوع را به تو فرمود؟! - من كه از پیش خود حرفی نمیزنم، همه مرا می‌شناسند، اهل دروغ نیستم. - عجیب است! رسم ما نیست دختر خود را جز به هم‌شأن‌های خود از قبیله‌ی خودمان بدهیم. تو برو، من خودم به حضور پیغمبر خواهم آمد و در این موضوع با خود ایشان مذاكره خواهم كرد. ❖ جویبر از جا حركت كرد و از خانه بیرون رفت، اما همانطور كه میرفت با خودش میگفت: «به خدا قسم آنچه قرآن تعلیم داده است و آن چیزی كه نبوت محمد برای آن است غیر این چیزی است كه زیاد می‌گوید». ❖ ذلفا دختر زیبای لبید كه به جمال و زیبایی معروف بود، سخنان جویبر را شنید، آمد پیش پدر تا از ماجرا آگاه شود. - بابا! این مرد كه همین الآن از خانه بیرون رفت با خودش چه زمزمه می‌كرد و مقصودش چه بود؟ - این مرد به خواستگاری تو آمده بود و ادعا میكرد پیغمبر او را فرستاده است. - نكند واقعا پیغمبر او را فرستاده باشد و رد كردن تو او را تمرد امر پیغمبر محسوب گردد؟! - به عقیده‌ی تو من چه كنم؟ - به عقیده‌ی من زود او را قبل از آنكه به حضور پیغمبر برسد به خانه برگردان، و خودت برو به حضور پیغمبر و تحقیق كن قضیه چه بوده است. ❖ زیاد جویبر را با احترام به خانه برگردانید و خودش به حضور پیغمبر شتافت. ❖ همین‌ كه آن حضرت را دید عرض كرد: «یا رسول الله! جویبر به خانه‌ی ما آمد و همچو پیغامی از طرف شما آورد، میخواهم عرض كنم رسم و عادت جاری ما این است كه دختران خود را فقط به هم‌شأن‌های خودمان از اهل قبیله كه همه انصار و یاران شما هستند بدهیم». - ای زیاد! جویبر مؤمن است. آن شأنیت‌ها كه تو گمان می‌كنی امروز از میان رفته است. مرد مؤمن هم‌شأن زن مؤمنه است. ❖ زیاد به خانه برگشت و یكسره به سراغ دخترش ذلفا رفت و ماجرا را نقل كرد. - به عقیده‌ی من پیشنهاد رسول خدا را رد نكن. مطلب مربوط به من است. جویبر هر چه هست من باید راضی باشم. چون رسول خدا به این امر راضی است من هم راضی هستم. ❖ زیاد ذلفا را به عقد جویبر درآورد. مهر او را از مال خودش تعیین كرد. جهاز خوبی برای عروس تهیه دید. از جویبر پرسیدند: «آیا خانه‌ای در نظر گرفته‌ای كه عروس را به آن خانه ببری؟ - من چیزی كه فكر نمی‌كردم این بود كه روزی داران زن و زندگی بشوم. پیغمبر ناگهان آمد و به من چنین و چنان گفت و مرا به خانه‌ی زیاد فرستاد. ❖ زیاد از مال خود خانه و اثاث كامل فراهم كرد، به علاوه دو جامه‌ی مناسب برای داماد آماده كرد. عروس را با آرایش و عطر و زیور كامل به آن خانه منتقل كردند.¹ ¹ كافی؛ ج ۵ ص ۳۴