🌾🌾🌾🌸#پارت10🌸🌾🌾🌾
بسم الله الرحمن الرحیم
از وقتی که مشغول به کار شدم، حساب سال داشتم.یعنی همه ساله، اضافه درآمدهای خودم را مشخص میکردم و یک پنجم اون رو به عنوان خمس پرداخت میکردم.
با اینکه روحانیون خوبی در محل داشتیم اما یکی از دوستانم گفت: یک پیرمرد روحانی در محل ما هست، بیا و خمس مالت رو به این بده و رسیدش رو بگیر.
در زمینه خمس خیلی احتیاط میکردم.خیلی مراقب بودم که چیزی از قلم نیفته.من از اواسط دهه ی هفتاد مقلد رهبری معظم انقلاب شدم.یادم هست آن سال خمس من به بیست هزار تومان رسید.
یکی از همان سالها وقتی خمس را پرداخت کردم؛ به آن پیرمرد تاکید کردم که رسید دفتر رهبری رو برام بیاره
هفته بعد وقتی رسید خمس رو آورد با تعجب دیدم که رسید دفتر آیت الله...است!
گفتم این رسید چیه؟اشتباه نشده؟!من به شما تاکید کردم مقلد رهبری هستم
او گفت: فرقی نداره.
با عصبانیت با او برخورد کردم و گفتم باید رسید دفتر رهبری رو برام بیاری.من به شما تاکید کردم که مقلد رهبری هستم و میخوام خمس من به دفتر ایشان برسه.
او هم هفته بعد یه رسید بدون مهر برام آورد که نفهمیدم صحیح است یا نه!
از سال بعد هم خمس خودم رو مستقیم به حساب اعلام شده دفتر رهبری واریز کردم.
یکی دو سال بعد خبردار شدم این پیرمرد از دنیا رفت
من بعدها متوجه شدم که این شخص،خمس چند نفر دیگر را هم به همین صورت جا به جا کرده!
در آن زمانی که مشغول حساب و کتاب اعمال بودم یکباره همین پیرمرد را دیدم.خیلی اوضاع آشفته داشت.در زمینه حق الناس به خیلی ها بدهکار و گرفتار بود.بیشترین گرفتاری او به بحث خمس برمیگشت.برخی آدم های عادی وضعیت بهتری از این شخص داشتند.
پیرمرد پیش من آمد و تقاضا کرد حلالش کنم.اما اینقدر اوضاع او مشکل داشت که با رضایت من چیزی تغییر نمیکرد. من هم قبول نکردم.
در اینجا بود که جوان پشت میز به من گفت این ها که میبینی ، این کسانی که از شما حلالیت می طلبند یا شما از آنها حلالیت می طلبی، کسانی هستند که از دنیا رفته اند.حساب آنها که هنوز در دنیا هستند مانده، تا زمانی که آنها هم به بررخ وارد شوند.