eitaa logo
زنده باد یاد شهدا
235 دنبال‌کننده
9هزار عکس
3.8هزار ویدیو
139 فایل
امروز فضیلت زنده نگهداشتن یاد و خاطره شهدا کمتر از شهادت نیست *مقام معظم رهبری* yazeinab14 به یاد شهید مدافع حرم حامد جوانی 🌷⚘🌺 وشهید دفاع مقدس مرتضی طلایی 🌷🌺🌹 @Zendebadyadeh_shohadayeh_golgun
مشاهده در ایتا
دانلود
خودمان نگرانی از بابت حضور در سوریه نداشتیم چون خیالمان راحت بود که شهید مرد جبهه های نبرد و جنگ است. فقط مادرم قدری دل‌نگران بود که با سخنان پدرم در مورد این سفر راضی به رفتن پدرمان به جبهه های نبرد علیه داعشی‌ها شد. برای مادرم از غربت اهل بیت (ع) می‌گفت، از اینکه نباید بگذاریم بار دیگر به حرم آل الله جسارت شود. همیشه می گفت، شیعه های سوریه به ما نیاز دارند، مردم سوریه هم جنس ما هستند و در این منطقه برای دفاع از ما می‌جنگند، باید برای دفاع از آنان به کمکشان بشتابیم. ایشان همیشه به دنبال گمشده‌اش که همان شهادت بود، می‌گشت، همیشه برای پاسداران این جمله شهید «کاوه» یک مفهوم زیبا دارد، که می‌گفت: «پاسدار بعد از پوشیدن این لباس همیشه باید مستعد شهادت باشد».
پدر شهیدم مرد روزهای سخت بود. از مرگ هیچ هراسی نداشت و آرزوی دیرینه‌ی او شهادت بود. وقتی به دیدار خانواده شهدا می‌رفت یا خبری از شهادت احدی برای او می‌آوردند، چهره‌اش آشفته و دگرگون می‌شد و اشک در چشمانش جاری می‌شد. یاد ایام دفاع مقدس همیشه برایش زنده بود. برای رفتن به مناطق عملیاتی آرام و قرار نداشت. به قولی شهادت چشم‌ به‌راه پدر بود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
... پدر به جهت اینکه مربی آموزشی بودند و شاگردان زیادی را در این مکتب آموزش می‌دادند و بنا به گفته مسئولین ایشان نعمت بزرگی برای سپاه بودند، از این رو مخالفت‌های شدیدی از رده خدمتی ایشان برای رفتنش به سوریه می‌شد. دو سه بار تلاش کرده بود که به مناطق عملیاتی سوریه برود، ولی دانشکده نمی‌گذاشت، حتی یک روز با عصبانیت گفته بود: «اگر نگذاشتید بروم، فیلم‌های تیراندازیم را پیش رهبری می‌برم و به ایشان التماس می‌کنم که من آماده‌ام، اما نمی گذارند بروم...».
همانطورکه عرض کردم دوستان و همرزمان ایشان، به پدر شهیدم لقب حاج ستار داده بودند. آنها می‌گفتند حاج ستار نفس داعشی‌ها را تنگ کرده بود و برای شهادتش روزشماری می‌کردند. حتی یکی از همرزمان شهید در خاطره‌ای آورده است که شهید 200 کیلومتر عقب‌تر از خط بود و وقتی متوجه می‌شوند که نیروهایش در محاصره دشمن درآمده اند برای نجات دادن نیروهایش به جلو رفته و آنها را نجات می دهد. پدر هیچ وقت خودش را از نیروهایش جدا نمی‌کرد و همیشه در خط مقدم حاضر می‌شد.
فرزند شهید بزرگوار
خانواده ی معزز شهید بزرگوار
فرزندان شهید بزرگوار
با تماس دوستم، خبر شهادت پدر را شنیدم. وقتی بیان تسلیت و تبریک او در گوشم پیچید، نمیدانستم غمگین باشم یا خوشحال! از یک طرف تمام سرمایه‌ی زندگی‌ام را از دست داده بودم و از طرفی دیگر شهادت پدر برایم مایه سربلندی و افتخار بود. اما واقعیت این است که هنوز نمی‌توانم به خودم القاء کنم که حاج ستار شهید شده است. 2 ماهی بود که پدر را ندیده بودم. دیدار آخر ما در بهشت زهرا رقم خورد و تا به امروز پس از گذشت 4 سال، دوری‌اش برایمان سخت است...
شهید در عملیات بازپس‌گیری دو شهر «نبل» و «الزهرا»* در سوریه که بیش از چهار سال در محاصره داعش بود به شهادت رسید. ایشان در بیشتر عملیاتها حضور داشتند و این دو شهررا اسوه مقاومت شیعه می دانستند. جا دارد در اینجا بیان کنم که شهید یک روز قبل از شهادتش به یکی از همرزمان نزدیک خود که اهل شهرستان نورآباد هستند، گفته بود که به زودی یاسوج اولین شهید مدافع حرم خود را تقدیم خواهد کرد. به پدرم شهادتش الهام شده بود. آخرین تماس پدرم با خانواده شب قبل از شهادتش بود و دیگر صدای او را نشنیدیم... یکی از فرزندان دوست پدر شهیدم که در خط مقدم حضور داشته نقل می‌کند: «مقر شهید با محل شهادت 200 کیلومتر فاصله داشت و در منطقه ریتان بود وقتی خبر رسید که بچه‌ها در خط توسط داعشی‌ها محاصر شده‌اند با عجله بسوی محل شتافت. با تلاش‌های فراوان وی و همرزمانش، حلقه محاصره شکسته می‌شود. بچه ها را آزاد می‌کنند، درست در یکی از خیابانهای شهر «ریتان» برای شکار چند تک تیرانداز حرکت می‌کند که درهمین حین توسط تک تیرانداز دشمن از پشت سر، تیری به ستون فقرات شهید برخورد می کند که از قفسه سینه شهید بیرون می‌زند که همین تیر باعث به شهادت رسیدن وی می‌شود.»
عکس یادگاری خبرنگار صدا و سیما با شهید معزز
تشییع شهید معزز