هدایت شده از زنده باد یاد شهدا
هادی از اول یک جور دیگری بود. حال و هوا و خواستههایش مثل جوانان همسنوسالش نبود.
دغدغهمندتر و جهادیتر از جوانان دیگر بود.
هدایت شده از زنده باد یاد شهدا
او ویژگی های خاصی داشت :
همیشه دائم الوضو بود.
مداحی می کرد.
اکثر اوقات ذکر سینه زنی هیئت را میگفت.
هدایت شده از زنده باد یاد شهدا
اخلاص او زبانزد رفقا بود. اگر کسی از او تعریف میکرد، خیلی بدش میآمد.
وقتی که شخصی از زحمات او تشکر میکرد، میگفت:
خرمشهر را خدا آزاد کرد.
یعنی ما کاری نکرده ایم. همهکاره خداست و همه کارها برای خداست.
هدایت شده از زنده باد یاد شهدا
از خصوصیات بارز هادی کمک پنهانی به نیازمندان بود.
همیشه به دنبال گره گشایی از مشکلات مردم بود. این شهید والامقام به دوستانش گفته بود:
از خدا خواسته ام همیشه جیبم پر پول باشد تا گره از مشکلات مردم بگشایم.
هدایت شده از زنده باد یاد شهدا
هادی علاقه زیادی به شهید ابراهیم هادی داشت.
او ابراهیم هادی را الگوی خودش قرار داده بود.
دقیقاً پا جای پای ابراهیم می گذاشت.
همیشه جلوی موتورش یک عکس بزرگ از شهید ابراهیم هادی نصب داشت.
هدایت شده از زنده باد یاد شهدا
انرژیاش را وقف بسیج و کار فرهنگی و هیئت کرده بود.
بیشتر وقتش در مسجد محله و پایگاه و انجام کارهای فرهنگی می گذشت.
هدایت شده از زنده باد یاد شهدا
زمانی که هادی در بازار آهن فعالیت میکرد، همیشه دست خیر داشت.
خصوصاً برای هیئتها بسیار خرج میکرد.
هادی میگفت باید مجلس امام حسین(ع) پر رونق باشد. باید این بچهها که هیئت میآیند خاطره خوشی داشته باشند.
هربار که برای هیئت و یا کارهای فرهنگی مسجد احتیاج به کمک مالی داشتیم اولین کسی که جلو میآمد هادی بود. همیشه آماده بود برای هزینهکردن.
یکبار به هادی گفتم: از کجا این همه پول میاری؟ مگه توی بازار چقدر بهت حقوق میدن؟
خندید و گفت: از خدا خواستم که همیشه برای این طور کارها پول داشته باشم. خدا هم کمکم میکنه.
پرسیدم: چطوری؟
گفت: باید تلاش کرد.
برای اینکه برخی خرج ها رو تأمین کنم، بعد از کار بازار آهن، با موتور کار میکنم. بار میبرم، مسافر و ... .
خدا هم توی پول ما برکت قرار می ده.
هدایت شده از زنده باد یاد شهدا
هادی بعد از پایان خدمت، چندین کار مختلف را تجربه کرد و بعد از آن، راهی حوزه علمیه شد.
راهی جز طلبگی در نجف پاسخگوی غوغای درون هادی نبود.
هادی آنچنان از زندگی در نجف می گفت که ما فکر می کردیم در بهترین هتل ها اقامت دارد!
اما لذتی که به آن اشاره می کرد چیز دیگری بود. هادی آنچنان غرق در معنویات نجف شده بود که نمی توانست چند روز زندگی در تهران را تحمل کند.
هدایت شده از زنده باد یاد شهدا
بعد از برطرفشدن مشکل مسکن در نجف، به سختی مشغول درسخواندن شده بود. کتابهای معارف و عرفانی را نیز مطالعه میکرد.
هیچ مشغلهای بجز مطالعه نداشت.
هر روز ساعتها مشغول مباحثه با طلبههای عراقی میشد.
او با درآمد شخصی خودش بارها دوستان را به خانه خودش دعوت میکرد و برای آنها غذا درست میکرد.
در ایام اربعین، خانه را برای اسکان زائرین آماده میکرد و خودش مشغول پخت و پز و پذیرایی از زائران اباعبدالله الحسین (ع) میشد.
هدایت شده از زنده باد یاد شهدا
در این رفت و آمدها متوجه شد که بیشتر دوستان طلبه، از خانواده های مستضعف نجف هستند. بسیاری از این خانواده ها در منازلی زندگی می کنند که از نیازهای اولیه محروم است.
این خانه ها آب لوله کشی نداشت. با اینکه آب لوله کشی تا مقابل درب خانه آمده بود، اما آنها بضاعت مالی برای لوله کشی نداشتند.
این موضوع بسیار او را رنج می داد. برای همین به تهران آمد و به سراغ دوستانش رفت. دستگاه های مربوط به لوله کشی را خرید و چند روزی در مغازه یکی از دوستانش ماند تا نحوه لوله کشی با لوله های جدید پلاستیکی را یاد بگیرد.
هرچه لازم داشت را تهیه کرد و راهی نجف شد. حالا صبح تا عصر در کلاس درس مشغول بود و بعداز ظهرها لوله تهیه می کرد و به خانه طلبه های نجف می رفت.
از خود طلبه ها کمک می گرفت و منازل مردم مستضعف، ولی مومن نجف را لوله کشی آب می کرد.
هدایت شده از زنده باد یاد شهدا
یکی از دوستانش تعریف کرد:
یکبار با او بحث کردم که چرا برای کار لوله کشی پول نمی گیری؟ خُب نصف قیمت دیگران بگیر. تو هم خرج داری و...
هادی خندید و گفت: خدا خودش می رسونه. دوباره سرش داد زدم و گفتم: یعنی چی خدا خودش می رسونه؟
هادی گفت: یه شب تو همین نجف مشکل مالی پیدا کردم. خیلی به پول احتیاج داشتم. آخر شب مثل همیشه رفتم توی حرم و مشغول زیارت شدم. اصلاً هم حرفی در مورد پول با مولا امیرالمومنین ع نزدم.
همین که به ضریح چسبیده بودم یه آقایی به سر شانه من زد و گفت: آقا این پاکت مال شماست.
برگشتم و دیدم یک آقای روحانی پشت سر من ایستاده. او را نمی شناختم. بعد هم بی اختیار پاکت را گرفتم.
هادی مکثی کرد و ادامه داد: بعد از زیارت راهی منزل شدم. پاکت را باز کردم. باتعجب دیدم مقدار زیادی پول نقد داخل آن پاکت است.
هادی دوباره به من نگاه کرد و گفت: حاج باقر، همه چیز دست خداست. من برای این مردم ضعیف، ولی با ایمان کار می کنم. خدا هم هر وقت احتیاج داشته باشم برام می ذاره تو پاکت و می فرسته!
هدایت شده از زنده باد یاد شهدا
بسیاری از طلبه های نجف از فعالیتهای هادی میگفتند و اینکه نمیدانستند هادی از کجا پول می آورد، اما کارهای خیر ماندگاری از خود به یادگار می گذارد.
زمانی که هادی شهید شد، چند نفر از طلبه ها آمدند و خاطرات خود را از هادی بیان کردند. یکی می گفت: این عبایی که دارم را هادی برایم خرید، دیگری به نعلین خود اشاره کرد. یکی دیگر از آنها از لوله کشی آب خانه اش می گفت و...
هادی برای تأمین هزینه این کارها در نجف کار می کرد. این اواخر کاری کرده بود که مسئولین گروه های نظامی مردمی (حشدالشعبی) حسابی به او اطمینان داشتند. همیشه پول در اختیار او می گذاشتند تا برای کارهایی که در نظر دارد هزینه کند.
هدایت شده از زنده باد یاد شهدا
در زمینه کارهای فرهنگی و اردویی تجربیات خوبی داشت. در همان ایامی که در کنار رزمندگان عراقی با داعش مبارزه می کرد، برخی طرحهای فرهنگی را ارائه کرد که نشان از روحیه بالای فرهنگی او بود.
هادی در کل سه بار به مأموریت های نظامی حشدالشعبی اعزام شد. در عملیات آزادسازی منطقه بلد در کنار نیروهای خط شکن بود.
فرمانده او با آنکه علاقه خاصی به هادی داشت، اما خیلی از دست او عصبانی می شد!
می گفت این پسر خیلی مهربان و دلسوز است اما ترس را نمی فهمد.
در مقابل نیروهای داعش بدون ترس جلو می رود، هر چه می گوییم مراقب باش اما انگار متوجه نمی شود.
این رزمنده شجاعانه جلو می رود و راه را برای بقیه نیروها باز می کند.
هادی نه ترس را می فهمید و نه خستگی را ...
هدایت شده از زنده باد یاد شهدا
هادی در زمانی که وارد نیروهای مردمی شد به عنوان یک الگو مورد توجه رزمندگان عراقی قرار گرفت.
او همیشه تصویر مقام معظم رهبری را بر روی سینه داشت. همین کار باعث شد که بسیاری از دوستان او نیز که عراقی بودند همین کار را انجام دهند.
او به مسائل معنوی بسیار توجه می کرد. نمازشب و اخلاص او مورد توجه رزمندگان عراقی قرار گرفت.
هدایت شده از زنده باد یاد شهدا
قصه چگونگی راه پیدا کردن هادی به جببه مقاومت هم خواندنی است:
در اوایل سال 1393 داعش توانست در عراق برای خودش زمینه نفوذ را فراهم کند. سپس شهر موصل و چندین منطقه دیگر با خیانت نیروهای وابسته به صدام، به اشغال داعش درآمد. آنان هزاران شیعه و سنی را تنها به جرم مخالفت با نظرات داعش اعدام کردند.
اوضاع عراق عجیب و غریب شد. آیت الله سیستانی حکم جهاد صادر کرد. صدها زن و مرد شیعه و سنی آماده مبارزه با داعش شدند.
هادی در این ایام در حوزه نجف مشغول تحصیل بود. با اعلام حکم جهاد، از مسئولین نیروهای مردمی(حشد الشعبی) تقاضا کرد که با اعزام او به جبهه نبرد با داعش موافقت کنند. اما مسئول نیروها که از دوستان هادی بود با اعزام او مخالفت کرد.
او سال قبل نیز از آنها خواسته بود که برای دفاع از حرم، به کشور سوریه اعزام شود اما مخالفت شده بود. اینبار تقاضای مکرر او جواب داد. هادی توانست خود را به جمع نیروهای مردمی برساند.
او از زمانی که در ایران بود، در کارهای هنری فعالیت داشت. تولید فیلم و عکس از برنامه های شهدا و ... از کارهای او بود.
حالا همین برنامه ها را در غالب نیروهای مردمی عراق آغاز کرده بود. تهیه فیلم، خبر و عکس از نبردهای شجاعانه نیروهای مردمی.
هدایت شده از زنده باد یاد شهدا
اندیشمندی غربی گفته بود:
استفاده از نمادهایی مانند چفیه و پیشانی بند و روحیات معنوی خاص رزمندگان ایرانی، برای عراقی ها چنان انگیزه ای ایجاد کرد که شهر تکریت، مهمترین پایگاه حزب بعث را به راحتی آزاد کردند.
در راستای همین تأثیرگذاری بود که بحث چفیه و پیشانی بند را مطرح کرد.
فرماندهان حشدالشعبی که به او اعتماد کامل داشتند، او را با صد میلون تومان پول به ایران فرستادند.
او اجازه داشت هر طور که میخواهد خرج کند، اما گاهی آن قدر رعایت می کرد که بیسکوئیت را جایگزین وعده غذایی میکرد!
دقت می کرد که برای ریال به ریال این پول که توسط مردم عراق تهیه شده زحمت بکشد تا بیهوده هدر نرود.
برای مثال برای تهیه چفیه از تهران به یزد رفت تا از کارخانه و ارزان تر تهیه کند.
پیشانیبندها را در تهران چاپ کرده بود و به خانه میآورد تا خواهرانش آنها را بریده و آماده کنند.
او سعی می کرد کاری که انجام میدهد، به نحو احسن باشد.
هدایت شده از زنده باد یاد شهدا
درست در روز 19 بهمن 1393، یعنی یک هفته قبل از شهادت.
وصیتنامه کاملی نوشت که توصیههای بسیار خوبی در آن داشت.
عجیب اینکه بیشتر درخواستهایی را که او در وصیتنامه آورده بود به طرز عجیبی اجرا شد.
هدایت شده از زنده باد یاد شهدا
او بعد از تکمیل وصیتنامه راهی مقرّ نیروهای مردمی شد.
آن قدر عجله داشت که سجادهاش در اتاقش همین طور باز ماند!
هدایت شده از زنده باد یاد شهدا
بعد هم با دوستانش عازم سامرا گردید. آنها در عملیات پاکسازی مناطق اطراف سامرا و دیگر مناطق حضور فعال داشتند. نیروهای مردمی در چند عملیات قبلی با کمک مشاوران ایرانی توانسته بودند مناطق مهمی نظیر جرف الصخر را از دست داعش پاکسازی کنند.
هادی به همراه دیگر مدافعان حرم، حدود بیست کیلومتر جلوتر از حرمین عسکریین در سنگرها حضور داشتند. آنها بیشتر شبها را به حرم میآمدند و آنجا میخوابیدند. هادی هم که موقعیت خوبی پیدا کرده بود، از فضای معنوی حرمین سامرا به خوبی استفاده میکرد.
هدایت شده از زنده باد یاد شهدا
روز ۲۶ بهمن بود.
چند روز بعد از سالگرد شهادت شهید ابراهیم هادی، همان شهیدی که الگوی زندگی هادی شده بود و درست یک هفته بعد از اینکه وصیت نامه اش را نوشته بود و گفته بود که :
"دنیا رنگ گناه دارد؛ دیگر نمیتوانم زنده بمانم"
در حومه ی سامرا، ناگهان صدای انفجار مهیبی آمد.
عملیات انتحاری در بین سربازان عراقی و هادی به آرزویش رسید...
هدایت شده از زنده باد یاد شهدا
شهادت چه زیبا او را برگزید.
عجیب است که او عاشق و دلداده امام هادی (ع) شد و در این راه و در شهر امام هادی (ع) یعنی سامراء به شهادت رسید.
وهادی فدای امام هادی (ع) شد.
هدایت شده از زنده باد یاد شهدا
هادی وصیت کرده بود پیکرش را در سامرا، کاظمین، کربلا و نجف طواف دهند.
این وصیت بعید بود اجرا شود؛ چرا که عراقیها شهدای خود را فقط به یکی از حرمین میبرند و بعد دفن میکنند.
اما در مورد هادی باز هم شرایط تغییر کرد.
ابتدا پیکر او را به سامرا و بعد به کاظمین بردند.
سپس در کربلا و بین الحرمین پیکر او تشییع شد.
بعد هم به نجف بردند و مراسم اصلی برگزار شد.
در تمام حرم ها نیز برایش نماز خواندند!
هدایت شده از زنده باد یاد شهدا
قطعه شهدای عراق در نجف، از حرم حضرت امیر(ع) فاصله بسیاری دارد اما مزار هادی به حرم حضرت علی(ع) بسیار نزدیک است.
این قبر متعلق به یکی از دوستان هادی بود که او هم قبر را برای مادرش در نظر داشت، اما هادی قبل از اعزام با او صحبت کرد.
او هم مادرش را راضی نمود تا مزار را برای هادی قرار دهد.
یکی از دوستانش میگفت: هادی در این روزهای آخر، بیشتر شبها و سحرها را بر سر مزاری که برای خودش در نظر گرفته بود حاضر میشد و دعا و نماز میخواند.