هدایت شده از "کانال رسمی استاد دانشمند"
1_5177013764528013367.mp3
22.23M
هدایت شده از کانال انقلابی
1_4909054113594999074.mp3
2.07M
#صوت۵۹۴
💠ما مالِ گناه نیستیم
‼️پیشنهادویژه دانلود‼️
✧✾═════✾🔶✾═════✾✧
🔷کــانــالِ رَسمـــےِ اُستـــاد دانِشمَنــــد
هدایت شده از کانال انقلابی
1_4945427551674695724.mp3
1.82M
هدایت شده از "کانال رسمی استاد دانشمند"
1_5177013764528013367.mp3
22.23M
هدایت شده از کانال انقلابی
1_4909054113594999074.mp3
2.07M
#صوت۵۹۴
💠ما مالِ گناه نیستیم
‼️پیشنهادویژه دانلود‼️
✧✾═════✾🔶✾═════✾✧
🔷کــانــالِ رَسمـــےِ اُستـــاد دانِشمَنــــد
هدایت شده از کانال انقلابی
1_4945427551674695724.mp3
1.82M
با سلام خدمت اعضای کانال .از این به ان شاءالله با خاطرات جانباز عزیز دوران دفاع مقدس حاج یدالله نویدی مقدم در خدمت شما بزرگواران هستیم
قسمت اول
بسماللهالرحمنالرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
اللهمصلعلیمحمدوآلمحمدوعجلفرجهم
السلام علیک یا ابا صالح المهدی.. عج..
سلام علیکم جمیعٱ
روزتان پر از مهر و محبت خداوند متعال
وروز بسیار معنوی داشته باشید.
عملیات والفجر چهار
با رمز . یالله ،یاالله ،یاالله
محور شهر سلیمانیه - پنجوین عراق
هدف عملیات آزاد سازی بخشی از خاک
جمهوری اسلامی ایران و تصرف ارتفاع
سوقالجیشی و مهم کانیمانگا
و سایر ارتفاعات و همچنین تصرف دره
شیلر و لری که گذرگاه مهم و استراتژیک
ضدانقلابیون .دموکرات و کومله به عراق
اما در تاریخ ۲۷ مهر سال ۱۳۶۲ توسط
یگانهای سپاه لشکرهای محمد رسولالله.ص.
و علی ابن ابیطالب .ع. سه گردان از تیپ
نبی اکرم.ص. تیپ القدیر ، عاشورا ،
تیپ امام رضا.ع.وووو
عملیات در سه مرحله بایستی انجام میشد .
جالب اینجا بود عراق دو ماه قبل از عملیات در خندقهای شیاری منتظر
بود .
و کلٱ عملیات سی و سه روز به طول
انجامید .
و یکی از نقاط آزاد شده که خیلی هم
حساس و استراتژی بود بلندیهای
سوزن و سور کوه بود .
واما گردان ماروی بلندی سوزن بود یک نقطهٔ حساس برای هر دو کشور بود.
چند روزی از عملیات مرحله یک و دو
گذشته بود .
دائم منطقه زیر آتش بی امان آتشبارهای
کاتیوشا و توپهای ۱۳۰ م.م و ۱۲۲ م.م و
۱۵۵ .م.م اتریشی و خمپارههای ۱۲۰ و ۸۱ و مینی کاتیوشا بود .
و در روز چندین مرتبه جنگندههای میک
و سوخو منطقه رو بمبباران میکرد.
روی بلندی سوزن دو قبضه توپ ضد هوایی ۲۳ م.م مستقر بود .
یکی از شبها که اتفاقٱ هوا هم سرد و همراه با وزش باد بود .
پشت بی سیم اعلام کردند که فردا صبح
عراق قصد پذیرایی دارند و احتمال بمب
باران شیمیایی هم هست .
بچهها باید آمادگی کامل رو باید داشته
باشند .
منطقه مریوان مخصوصا خاک عراق آن
ارتفاعات در آخر مهر ماه سفید پوش میشود .و هوا خیلی سردتر از نقاط دیگر
میشود .
به هر حال ما باید تا صبح نقاط،ضعف
مقری که مستقر بودیم رفع میکردیم
و این زحمت و کار زیادی داشت .
همه از فرمانده گردان تا نیروی عادی
مشغول شدیم .
تیربارهای دوشکا که چهار قبضه بود
رو در نقاطی که باید نصب میشد
مستقر کردیم .
چند قبضه خمپاره ۱۲۰ و ۸۱ و مینی کاتیوشا و تقریبا دو قبضه تفنگ ضد
تانک ۱۰۶ داشتیم .
شروع کردیم به گونی پر کردن از خاک و
سنگ و برادر اسمعلی فردی مخلص مؤمن ، خوشرو و قاطع بود و فرمانده
گردان بود و بنده هم با سن و سال کمی
که داشتم مسئول ادوات گردان بودم
تا وقت نماز صبح خواب روی چشم کسی
نرفت و آثار خستگی در چهره نیروها
مشهود و پیدا بود
در آن لحظات ناب یکرنگی و اخلاص
بچهها حال و احوال بسیار خوبی داشتند
نماز صبح رو به امامت یک روحانی اهل
شیراز خواندیم .
بعد از آن یکی از بچهها دعای زیبایی که
هنوز آن صوت و نوا در خاطرم هست
با تمام وجود دعا رو تمام کرد
برادر اسمعلی فرمودند یک در میان بین
سنگرها بچه تا دو سه ساعتی که وقت
داریم بخوابند.
یک کیسه خواب با یک پتو داشتم که
توانستم یک ساعتی بخوابم .
آن یک ساعتی که خوابیدم خیلی چسپید
ناگهان با صدای انفجارات پی در پی بیدار شدم .
سریع رفتم بطرف سنگری که داخل کانال
بود دیدم برادر اسمعلی با دوربین منطقه
رو دیدبانی میکرد .
سئوال کردم که چه خبره ؟
گفتند. که اوله پاتک است داره گراگیری
میکند و قدرت ما رو میسنجند .
من هم رفتم پیش نیروهای ادوات .دوشکا و خمپاره و ۱۰۶ وووو دیدم همگی آماده هستند
اما چهرهها خسته بود ولی کسی
اهمیت نمیدادند .لباسها خاکی و گاها
گلی بود .
ساعت یادم نمیاد که چه ساعتی بود اما
حدودا هفت صبح بود .
سکوت رادیویی برقرار بود اما تماس بیسیمی بین دیدبان و آتشبارها برقرار
بود .
سکوت عجیبی همه رو در بر گرفته بود
سمت چپ ما بلندی سورکوه بود
که یادم نیست ولی احتمالا تیپ امام رضا .ع. مشهد مستقر بودند .
بچهها شروع کردن به خواندن سوره
عصر با صوت و نوای زیبایی که یادم
نمیره و آن لحظات پر از استرس و
حساس که در تاریخ دفاع مقدس ثبت
و درج میشد .
چون وقتی که عراق در هر نقطه پاتک
میزد واقعا منطقه رووجب به وجب شخم میزد .
انواع گلولهها رو بر سر رزمندگان آوار میکرد .
لحظات سختی بود و ما با وجود خستگی و بی خوابی شب گذشته در
کانالها و سنگرها منتظر پاتک عراقیها
بودیم .
با توجه به خستگی مفرط بچهها ولی
در سنگرها بیشتر نیروها یک مفاتیح
کوچیکی در دست داشتند و دعا میخواندند مخصوصا زیارت عاشورا
که با خلوص نیت و تواضع و فروتنی
همراه بود .
اما بگذارید قسمت درگیری رو فردا شب
بازگو کنم .
که وقت عزیز شما رو نگیرم .
حلال کنید .
تا فردا همه شما بزرگواران و عزیزان
رو به خدای منان میسپارم .
📖 خاطرات #جانباز #دفاع_مقدس جناب آقای #یدالله_نویدی_مقدم
❤️گروه دریا دلان صف شکن✌️
http://eitaa.com/joinchat/410386450C8b9bf08181
🌷🌷🌷 @Zendebadyadeh_shohadayeh_golgun 🌷🌷🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یدالله جانمفدای.اسلام.انقلاب.رهبرم:
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
اللهمصلعلیمحمدوآلمحمدوعجلفرجهم
السلام علیک یا ابا صالح المهدی.. عج..
سلام علیکم جمیعٱ
شبتان پر از عطر مهدویت و معنویت و
هر کجا هستید سلامت و شاد باشید.
قسمت دوم عملیات والفجر چهار مریوان
خستگی در سیمای نورانی نیروها مشهود
و پدیدار بود .
اما روحیهها عالی بود با دلی محکم و
مصمم منتظر پاتک ارتش عراق بودند.
از سمت چپ بلندی سور کوه و از سمت
راست ما تحرکات مشکوکی از طرف
نیروهای عراقی که بچههای اطلاعات و
عملیات آنها رو رصد میکرد .
گزارش رسید که با یک لشکر مکانیزه و
دو تیپ مستقل و گردان از گارد ریاست
جمهوری عراق قصد پاتک دارند .
تقربیا ساعت حدود ۹ صبح بود که از
سمت راست ما آتش تهیه سنگینی که
بیشتر آتش کاتیوشا بود منطقه رو
زیر آتش گرفت
و آرام ،آرام زبانه آتش نیروهای عراقی
هم موضع ما رو در بر گرفت
و اعلام کردیم که همگی داخل کانالها و.سنگرها پناه بگیرند .
آر.پی.جی زنها و ۱۰۶ زنها و خدمههای
خمپارهها رو آماده کردیم .
لحظه به لحظه آتش توپخانه و خمپاره
و کاتیوشا سنگینتر میشد .
یک لحظه هواپیماهای عراقی برای بمب
باران در آسمان ظاهر شدند و غرش کنان
آسمان را جولان میدادند .
صدای شلیک توپهای ضدهوایی ایران
لحظهای قطع نمیشد .
دشت نسبتا بزرگی روبروی موضع مابود
که از آنجا تانکهای عراقی آرایش گرفته
بودند .
هر لحظه آمار مجروحین و شهدای ما
بیشتر میشد و آمبولانسها دائم در رفت
و آمد بودند .
به بچهها اعلام کردیم که تجهیزات ضد
شیمیایی رو حتما به همراه داشته باشند
به همراه جانشین گردان برای دقیق دیدن
موضع عراقیها حدود صد متر که سنگرهای کمین ما آنجا بود پیش رفتیم
بنده و جانشین گردان و سه چهار نفر
رفتیم داخل یکی از سنگرهای کمین و
از آنجا تحرکات عراقیها رو زیر نظر گرفتیم و به عقبه گزارش میدادیم
در آن لحظات بچههای شکارچی تانک
به ما ملحق شدند .
درگیری و پیشروی تانکهای عراقی شدیدتر شد طوری بود که صدای شنیهای آنها رو میشنیدیم .
از طرف فرمانده گردان براذر اسمعلی
دستور دادند که بغیراز شکارچیهای
تانک به عقب برگردیم .
اما همینکه خواستیم برگردیم عقب
موقیعیت ما رو شناسایی کرده بودند.
یک لحظه سنگرهای کمین ما رو زیر
آتش مستقیم تانک قرار دادند .
وضعیت خیلی وخیم بود .چپ و راست
و عقب و جلو رو زیر اتش خمپاره ۶۰ و
گلوله تانک قرار داشتیم .
بیسیم زدیم که امکان اینکه به عقب برگردیم فعلا مهیا نیست .
مجبور بودیم که ما هم با نیروهای پیشرو
عراقی درگیر شویم .
اتفاقا درگیری بین ما و عراقیها
از سایر موضعهای دیگه شدیدتر بود
ناکهان صدای یکی از بچهها بلند شد
و کف سنگر دراز شد و ما هم شتابزده
بدنش رو دست میزدیم که چه شده ؟
ناگهان چشمم به کمر و پشت گردنش
خورد که خونریزی شدیدی داشت .
یک چفیه خودش داشت و یکی دیگه
تهیه کردیم و مقداری جلوی خونریزی
رو گرفتیم .
به عقب بیسیم زدیم که یکی از بچهها
مجروح شده و وضعیت خوبی ندارد
بعد از مدتی دو تا امدادگر با زحمت
زیادی خود رو به ما رسانیدند .
و امدادهای اولیه رو انجام دادند
راحت نیروهای عراقی رو در فواصل
دویست تا سیصدمتری میدیدیم .
مبادله آتش مابین ما و آنها هر لحظه
بیشتر و بیشتر میشد .
مهمات ما آنقدر نبود که بتونیم ساعاتی
دوام بیاوریم باز هم به برادر اسمعلی
بیسیم زدیم که مقداری فشنگ و نارنجک
و ....برایمان بفرستند .
اما برادر اسمعلی گفتند که به هر طریقی
هست برگردیم .
اما ما گفتیم که فعلا هستیم هر وقت مناسب بود برمیگردیم .
یادم میاد که همگی حدود صد عدد فشنگ کلاش داشتیم .
این احتمال رو دادیم که اگر یه وقت از
چپ یا راست نیروهای خودی نتونند
مقاومت کنند ما آنجا محاصره میشدیم
هر لحظه احتمال داشت که مقاومت بشکنه و ما به دام بیفتیم
اما ما توصل به خداوند و ائمه معصومین
علیه السلام کرده بودیم .
صدای انفجارات توپ و خمپاره و تیربارهای سنگین از دو طرف سنگین
بود و تعداد حملات جنگندههای عراقی
هر لحظه بیشتر میشد .
حال و هوای عجیبی بود فریاد الله اکبر
نیروهای خودی طنین افکن شده بود
و همین به ما روحیه مضائف میداد
یک لحظه از طرف وسط میدان جنگ
سه دستکاه تانک بطرف ما میامد
یادم میاد آن لحظه بچههای آر.پی.جی
زن داد میکشیدن که کسی تیراندازی نکند تا نزدیک شوند .
لحظاتی هیچ گلولهای از طرف ما شلیک
نشد .
دل تو دل کسی نبود تانکها تقریبا به فاصله پنجاه متری رسیده بودند
همینطور تیربار دوشکا ما رو زیر آتش
گرفته بود .
که ناگهان شیر مردان و دلیرمردان آرپی.جی زن بلند شدند و شروع به شلیک کردند و بعداز شلیک چند گلوله
توانستند یکی از تانکها رو بزنند
در آن لحظه که الله اکبر میگفتیم
دریچه برجک تانک باز شد و چند نفر
بیرون زدند.
یک لحظه یکی از آنها با سرعت و شتابزده بطرف ما آمد ما هم بطرفش
شلیک نکردیم .
تا اینکه پرید توی سنگر ما و از ناحیه دست و کتف خونریزی
داشت. ودرازکش شد کف سنگر و با زبان عربی
میگفت الدخیل یا خمینی ......وو....وو
مقداری آرامش کردیم و آمدادگر آمد و
مقداری پانسمان کرد .
یک دفعه از سوی یکی از نیروها فریاد
زد گفت که .....عراقیها .....عراقیها
عذر خواهی میکنم قسمت بعدی بماند
برای فردا شب که هستم خدمت همه
بزرگواران و مابقی خاطره رو تعریف
کردم .
همه شما عزیزان انقلابی و ولایتمدار
رو میسپارم به خدای منان................
فقط دم زدن از شهدا افتخار نیست باید زندگیمان، حرفمان، نگاهمان، لقمه هایمان، رفاقتمان، بوی شهدا را بدهد.
🌹 #وصیت_نامه
#شهید_سید_حمید_طباطبایی_مهر
#مدافع_حرم
🌷🌷🌷 @Zendebadyadeh_shohadayeh_golgun 🌷🌷🌷
موضوع بحث : وظایف شیعه ها از زبان معصومین در زمان غیبت امام مهدی عج
1- امام صادق فرمود : وقتی برادران یوسف ،یوسف را دیدند و نشناختند از این مردم چه انتظار که با این همه گناه و رذایل اخلاقی میخواهد امام زمان را ببیند و بشناسد تازه گناه برادران یوسف نسبت به او حسادت بود .
2- امام صادق فرمود : یتیم واقعی کسی ست که از امام زمانش جدا باشد . تمام یتیمی به نداشتن پسر و مادر نیست ما اهل بیت پدران شما و امت هستیم .
3- امام صادق فرمود : مردم مانند برادران یوسف مهدی را می بینند به او سلام میکنند ، از کنارش رد میشوند ،روی فرش مجالس مردم راه میرود در خانه ها را گاه گاهی میزند ولی مردم او را نمیشناسند.
4-امام محمد تقی فرمود : قائم ما آن مهدی ست که واجب است در زمان غائب بودن او انتظار او را داشتن.
5-امام هادی فرمود : بر شما باد دعا و نیایش و توبه برای فرج و دارا بودن حالت انتظار
6- امام صادق فرمود : دعا برای ظهور مهدی کنید بطوری که اگر 40 نفر اجتماع کنند و دعا نمایند خدا دعای آن ها را مستجاب میکند ولی چهل نفر نبود 4 نفر هر کدام 10 روز دعا کند و اگر 4 نفر هم نبود 1 نفر 40 روز دعای مخلصانه و بی ریا و به دور از هر سود مادی دیگر نماید
7- امام هادی فرمود : اگر در زمانی قرار گرفتید که امامتان از شما غائب بود به پیشگاه خداوند ناله کنید و از او کمک بخواهید مثل کمکی که یوسف در ته چاه از خدا خواست و شد عزیز مصر پس شما هم فرج عزیززهرا را از خدا بخواهید
یکی از اهل علم روزی توفیق ملاقات با امام زمان را پیدا کرد و آن حضرت را در حالی بسیار ناراحت ملاقات نمود گویند از آن حضرت سوال کردم فدایتان شوم چرا ناراحت و اندوهگین هستید ؟ حضرت جواب داد : شیعیان مرا نمیخواهند
امام در ادامه جواب فرمودند : از هر 100 یا 1000 و یا 10000 نفر فقط یکی از ته دل برای فرج من دعا و یا تلاش میکند اگر فقط شیعیان ایران و به ویژه جوان ها یک بار برای ظهور من انقلاب میکردند البته منظور امام از انقلاب همان انقلاب میدانی مثل انقلاب 57 و انقلاب درونی و اخلاقی و آراسته شدن به دین و اخلاق و معنویت و مهدویت میشدند و با هم یک دل و یک صدا مرا میخواستند خداوند ظهور و فرج مرا میرساند .
یکی از بزرگان میفرماید اگر مردم فقط یک بار به حالت انقطاع برسند و یک باره دلشان از همه و همه بریده شود و فقط متوجه امام زمان باشند ظهور به وقوع میپیوست . وقتی زلیخا یگانه پرست شد به یوسف گفت : بهتر و بالاتر از تو را یافته ام به تو چه نیازی ست
سخن پایان اگر یک هزارم دعای هایی که مردم ایران در سر بازی ایران در جام جهانی فوتبال 2018 کردند که بیرانوند پنالتی رونالد را مهار کند برای ظهور میکردند هجران دوازده قرنی پایان می پذیرفت .
#داستانک
✨داستان گردو فروش✨ :
ﮐﺴﯽ ﺳﺮﺍﻍ ﮔﺮﺩﻭ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﺭﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ : "
ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻫﻤﻪ ﯼ ﮔﺮﺩﻭﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺭﺍﯾﮕﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺪﻫﯽ؟ "!
ﮔﺮﺩﻭ ﻓﺮﻭﺵ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺟﻮﺍﺑﯽ .ﻧﺪﺍﺩ .
ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﭘﺮﺳﯿﺪ :
" ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﯾﮏ ﮐﯿﻠﻮ ﮔﺮﺩﻭ ﻣﺠﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺪﻫﯽ؟ "
ﻭ ﺑﺎﺯ ﺑﺎ ﺳﮑﻮﺕ ﻣﻮﺍﺟﻪ ﺷﺪ .
ﭘﺲ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺩﺳﺖ ﮐﻢ ﯾﮏ ﻋﺪﺩ ﮔﺮﺩﻭﯼ ﻣﺠﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺪﻫﯿﺪ ".
ﺍﻭ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﺑﻼﺧﺮﻩ ﮔﺮﺩﻭ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ .
ﯾﮏ ﻋﺪﺩ ﮔﺮﺩﻭ ﮐﻪ ﺍﺭﺯﺵ ﻧﺪﺍﺭﺩ .
ﯾﮏ ﻋﺪﺩ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﻢ ﺑﺪﻫﯿﺪ "
ﻭ ﺑﺎ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﯾﮏ ﻋﺪﺩ ﺩﯾﮕﺮ ﮔﺮﺩﻭ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﮔﺮﺩﻭﯼ ﺳﻮﻡ ﺭﺍ ﻧﯿﺰ ﻣﺠﺎﻧﯽ ﺑﮕﯿﺮﺩ .
ﮔﺮﺩﻭ ﻓﺮﻭﺵ ﮐﻪ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﮔﻔﺖ ":
ﺯﺭﻧﮕﯽ ! ﺍﯾﻦ ﻃﻮﺭ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﯾﮑﯽ، ﯾﮑﯽ
ﻫﻤﻪ ﯼ ﮔﺮﺩﻭﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺗﺼﺎﺣﺐ ﮐﻨﯽ؟
ﻣﺸﺘﺮﯼ ﺳﻤﺞ ﮔﻔﺖ : "
ﻋﻤﺮ ﻭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺎ ﻧﯿﺰ ﭼﻨﯿﻦ ﺍﺳﺖ.
ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﻫﻤﻪ ﻋﻤﺮﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﻔﺮﻭﺵ،
ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﻗﯿﻤﺘﯽ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯽ.
ﻭﻟﯽ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﺭﺍ ﺑﯽ ﺗﻮﺟﻪ،
ﯾﮑﯽ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﯽ ﺩﻫﯽ
ﻭ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﯿﺎﯼ ﻫﻤﻪ ﻋﻤﺮﺕ ﺍﺯ ﮐﻒ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ ".
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﺍﺳﺖ ....
ﻭ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﺳﺮﻋﺖ ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ ....
ﻧﻪ ﺑﺮﮔﺸﺘﯽ ....
ﭘﺲ ﺍﺯ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮﯾﺪ !!!!....
وقتی بدانید که به کجا می روید، تبدیل به شخص مؤثرتري می شوید...
💕
13931128_10342_128k.mp3
6.38M
راهیم من شکسته دل به زیر باران
به راه ناتمام یاران در امتداد آن سواران...
@dIjffhg
@Zendebadyadeh_shohadayeh_golgun
#۲۲اسفند روز #شهدا
🎤 #میثم_مطیعی
🌹 التماس دعا
هدایت شده از هیئت فدائیان حسین(ع)اصفهان
#اعلام_مراسم اصفهان
#جلسه_هفتگی
🔸با سخنرانی: حجت الاسلام #کریمی
🔹با نوای:
#کربلایی_سیدرضانریمانی
📆پنجشنبه ۲۳ اسفندماه ۹۷
⏰از ساعت ۱۹:۳۰
📍خیابانجی|همدانیان|مسجدمحمدیه
@Fadaeianhoseinir
@Seyedrezanarimani
هدایت شده از هیئت فدائیان حسین(ع)اصفهان
♦️مراسم احیای لیله الرغائب
با نوای :
#کربلایی_سیدرضا_نریمانی
📅سحرگاه جمعه ۲۴ اسفند
⏰ساعت ۲:۳۰ بامداد
📍حرم مطهرحضرت زینب بنت موسی بن جعفر(ع)
@fadaeianhoseinir
@Seyedrezanarimani
هدایت شده از شیخ شوخ 😅✌️
09-fadaeian-moharam9510.mp3
5.37M
💠غم از دلم نمیپره بی تو...
🔹 #شور
🎵حجم: 5 mb
📢گنجینه صوتی سیدرضا نریمانی
📢 @r_narimani
هدایت شده از جانم فدای،اسلام و رهبرم و انقلاب ...
بسماللهالرحمنالرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
اللهمصلعلیمحمدوآلمحمدوعجلفرجهم
السلام علیک یا ابا صالح المهدی. عج.
سلام علیکم جمیعٱ
شب همه عزیزان و بزرگواران بخیر
قسمت سوم عملیات والفجر چهار
بله یک لحظه یکی از نیروها به داخل سنگر پرید و داد زد عراقیها ،عراقیها
ما که مشغول حرف زدن و پانسمان
کردن اسیر عراقی بودیم .
مقداری از نیروهای عراقی غافل شدیم
وقتی که بلند شدیم و بیرون از کانال
رو نگاه کردیم .
دیدیم از دو طرف در حال محاصره هستیم.
البته هنوز به مواضع اصلی نرسیده بودند
فقط به سنگرهای کمین نزدیک شده بودند.
به بچههای آرپی جی زن گفتیم که هر کاری کردند نگذارند تانکها به پیشروی
خود ادامه بدهند .
همینکه یکی از بچهها میخواست که از
سنگر سر بلند کند و بطرف تانکها شلیک
کند آنرا زیر آتش تیربار قرار میدادند.
وضعیت خیلی وخیم بود .
چند تا از بچهها مجروح شده بودند و.امکان آن نبود که به عقب برگردند .
یادم میاد یکی از مجروحین که سن و
سال زیادی هم نداشت با وجود زخم
عمیق در کتف و دست و کمر که ترکش
خورده بود .
از روی کتابچه دعا و مناجات که اغلب
رزمندکان به همراه داشتند .
زمزمهای زیبا داشتند و دل هر شنونده
را به خود جذب میکرد .
درگیری آنقدر شدید شده بود و شلیکهای
پی در پی تانکها و توپها و تفنگ ۱۰۶ م.م
آرپی جی هفت و تیربارها حجم آتش
زیادی داشتند تمرکز همه رو در بر گرفته
بود ومهلت نمیداد که انسان فکری کند
ناگهان یکی از شیر رزمندهها با یک کوله
پشتی پرید داخل سنگر و مقدار زیادی
فشنگ و نارنجگ رو برایمان آورده بود
درگیری همچنان ادامه داشت و آتش
تهیه عراقیها و ایران به قدری بود
که شاید در آسمان گاهی اوقات گلوله.به
گلوله میخورد .
داخل سنگری که بودیم حدود بیست سانتی در گل و لای فرو رفته بودیم
و نمیشد که مقداری بنشینیم .
و این خیلی ما رو آزار میداد و خسته
میکرد .
اما کار برای خداوند باشد هیچکاه خستگی ندارد و این برای همه در زمان
دفاع مقدس ثابت شد.
سمت چپ چند دستگاه تانک زمین گیر
شده بودند و توان پیشروی از آنها رو
گرفته بودیم .
اما همینطور بر سر ما اتش پر حجمی
رو روانه میکرد .
تا اینکه یکی از بچههای شکارچی تانک
مقداری از سنگر کمین جلوتر رفت
و قبضه آرپیجی خود را بطرف یکی از
تانکها نشانه رفت و با شلیک اولین گلوله
تانک رو زد و دود و اتش از برجک تانک
بلند کرد
اما به محض برگشت او را زدند واز ناحیه پاها زخمی شد .
چند لحظه گذشت و صدایی از او نمیآمد و ما یک لحظه فکر کردیم که
شهید شده است
ولی پاگهان صدایش بلند شد و الله اکبر
رو تکرار میکرد
ما هم خوشحال شدیم
ابتدا قرار شد دوتا از بچهها بروند و او
را به سنگر برگردانند .
اما جانشین گردان گفتند که یدالله یعنی
بنده. و یکی دیگه از بچهها بروند
ما هم حدود ده تا پانزده متری با او فاصله دلشتیم اولش فکر کردیم که کار
سخت نیست ولی همینکه رفتیم
و به او رسیدیم کاملا دراز کش شده بودیم .دیدیم پایش از قسمت ران و
پای دیگرش بدجوری گلوله خورده است
تنها راه عقب راندن او آن بود که دستش
رو از مچ گرفته و کشان ،کشان او رو به
عقب ببریم .
ولی کار سخت و دشوار بود و چون از
قسمت پاها تیر خورده بود نمیتونست
یک سانت حرکت کند .
ما هم زیر آتش قرار گرفته بودیم
و کاری از دستمان بر نمیامد .
بنده به آن یکی دیگه گفتم که برگردد
عقب و مقداری باند و پانسمان بیاورد
که حداقل پانسمان کرده و از خونریزی.
او جلوگیری کنیم .
زمین گل و لای بود و آبگرفتگی هم داشت و کاملا خیس و گل مالی شده
بودم و هوا هم به اندازه کافی سرد بود
چند دقیقهای گذشت اما خبری نشد
عراقیها فکر کردند که ماکشته شدیم
و به همین دلیل بطرفمان شلیک نمیکردند
ناراحتیم این بود اسلحه به همراه ندلشتم که یک وقت اگر نیاز بود استفاده
کنم از طرفی هم همرزمم جراحتش خیلی شدید بود و به خاطر اینکه از آن
بیشتر خونریزی نکند فکری کردم
که به وسیله بند پوتینش پایش را ببندم
همین کار رو کردم تا اندازهای خوب بود
ولی همچنان درد میکشید و دائمٱ بر
زبانش ذکر بود .
با عذر خواهی از عزیزان قسمت بعدی
رو فردا شب برایتان تعریف میکنم
برای تعجیل و سلامتی آقا امام زمان .عج.
و نایب بر حقش امام خامنهای .مدظله.
بر محمد و آل محمد صلوات
اللهمصلعلیمحمدوآلمحمدوعجلفرجهم
این شهید هفده سال داشت
در وصیت خود نوشته بود اگر صدها
مرتبه تکه ،تک شوم باز زنده شوم دست
از انقلاب و رهبرم نمیکشم
تا اینکه کوملهها او را به اسارت گرفتند
و شدیدترین شکنجهها انجام دادند.
اما ضدانقلاب یا حزب کومله در آرزوی
آن حسرت ماندن که این شهید از آنها
برای زنده ماندن التماس کند
این جوان است این قدر رهبر خود را
میداند .
بسم اللهالرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
اللهمصلعلیمحمدوآلمحمدوعجلفرجهم
السلام علیک یا ابا صالح المهدی. عج.
سلام علیکم
شبتان بخیر و پر از مهر و محبت خداوند متعال انشاءالله
قسمت چهارم از عملیات والفجر چهار
منطقه مریوان
بله زمانی که بند پوتین رو به پاهایش بستم مقداری از خونریزیش بند آمد
اما گیر افتاده بودیم .
همینطور درازکش روی زمین خیس و گل
و لای و اتفاقا سرد هم بود .
تانکهای عراقی تقریبا پنجاه تا هفتادمتری ما قرار داشت .و تمرکز هر
کاری از ما سلب شده بود .
تا اینکه همرزمم که به همراه بنده آمده
بود یک یا علی مددی گفت و مجروح
رو روی کول خود انداخت و حرکت
کرد آخه از لحاظ جثه و اندام خیلی از
بنده ورزیدهتر بود
مقداری از راه رو طی کردیم که ناگهان
بطرفمان تیراندازی شد .
گلولهها زوزه کشان از بیخ گوشمان رد
میشد هر لحظه احتمال میدادیم
گلولهای نوش جان کنیم
اما به لطف و امدادهای غیبی خداوند
تا سنگر کمین اتفاقی نیفتاد .
درگیری بسیار شدید و سخت شده بود
و عراقیها نمیخواستند بازنده میدان
باشد و به همین دلیل با ما شدیدا درگیر
بودند .
تا اینکه پشت بیسیم فرمانده گردان تأکید کرد که با هر شکلی که شده به
عقب برگردیم .
ما با جانشین گردان و چند مجروح و تعدادی از شکارچیهای تانک باید یک
فاصله صد تا صدوپنجاه متری رو با
آن حجم آتش عقب میرفتیم .
آنهم با تجهیزات انفرادی مثل اسلحه و
کوله پشتی و نارنجگ و ابزار شیمیایی
که خیلی دست و پا گرفته بود .
اما به اتکا به خداوند منان و امام زمان.عج. در یک لحظه از کانال بیرون
زدیم از طرفی حمل تعدادی مجروح با
پلانکارد خیلی ،خیلی سخت و دشوار
بود اما آن هدف و تفکر الهی که در اعماق
وجودمان نقش بسته بود به ما کمک میکرد .
در حین دویدن وراه رفتن یکی دیگه از
بچهها از ناحیه کتف و بازو مجروح شد
ولی با هر سختی که وجود داشت به
موقعیت اصلی برگشتیم .
اما درگیری تا پاسی از شب ادامه داشت
و نیروهای دلاور سپاهی و بسیجی با
وجود خستگی و کمبود سلاحهای مدرن
در برابر ارتش مجهز و مکانیزه عراق
آنچنان ایستادگی و مقاومتی از خود
نشان دادند که در تاریخ ماندکار شد
حماسه سازان عملیات والفجر چهار
در آن ارتفاعات سربه فلک کشیده و
صعبالعبور ارتش عراق را زمین گیر
و شکست دادند
و ارتفاعات آزاد شده بنامهای کانی مانگا
و لری. ، پنجوین. سور کوه و سوزن بود
و شیارهای مارپیچ و مستحکم رو تصرف
کردیم و تا عملیات والفجر ۹ که مکمل
همین عملیات بود ایستادگی کردیم.
درآن عملیات چند فروند جنگنده و
بالگرد منهدم شد
و یگانهای عراق از چهل تا صددرصد
تار و مار شدند وصدها نیروی عراقی
اسیر و هزاران نیروی عراقی کشته و
زخمی شدند
و مقادیر قابل توجهی توپ و نفربر و
تانک و سلاحهای سبک وسنگین به غنیمت در آمد .
و شهر مریوان و تعدادی از روستاها از
زیر آتش توپخانه آنها درآمد.
یاد و خاطره عملیات والفجر چهار گرامی
باد و برای شادی ارواح مطهر شهیدان آن
عملیات بر محمد و آل محمد ....صلوات
اللهمصلعلیمحمدوآلمحمدوعجلفرجهم
هدایت شده از هیئت فدائیان حسین(ع)اصفهان
#راهیان_نور #اطلاعیه
♦️جلسه توجیهی راهیان نور ♦️
از تمامی زائران محترم تقاضا میگردد؛
📅 شنبه ۲۵ اسفند ۹۷
⏰ ساعت ۲۰:۳۰
جهت ارائه توضیحات تکمیلی و همچنین دریافت بلیط در جلسه ی توجهی شرکت نمایند.
🔺حضور تمامی زائران الزامیست.🔺
📍خیابان جی،همدانیان،مسجد محمدیه📍
♦️لطفا به تاریخ و ساعت برگزاری جلسه دقت فرمائید.
___
[@Fadaeianhoseinir]
4_345554935284237010.mp3
5.78M
🎙مداحی جدید سید رضا نریمانی در شب لیله الرغائب ، شب آرزوها❤️🍃
#خیلی_زیباست👌