#خبر_شهادت
حدود ۲۳ روز بعد از آخرین تماس تلفنی خبر شهات منصور آمد. ایشان روز جمعه دهم آذرماه، هنگام اذان ظهر شهید شد. همان شب، تلفن پسرم زنگ خورد. گوشی را که برداشت شنید کسی به زبان عربی صحبت میکرد. تماس را قطع کرد. همان لحظه گفتم: شاید به خاطر بابایت زنگ زده بود. ظاهراً همسرم خودش شماره پسرم را به یکی از دوستانش داده بود تا هر اتفاقی که برایش پیش آمد به پسرمان اطلاع دهند و دوستش در آن لحظه نمیتوانست تماس بگیرد، برای همین شماره تلفن پسرم را به یک رزمنده سوری داده بود تا به ما اطلاع دهد. گذشت تا روز یکشنبه که من در جلسه قرآن بودم. وقتی به نزدیک خانه رسیدم، صدای گریه مادر منصور را شنیدم. پسرم بیرون بود که گفت: بیا مادربزرگ را به دکتر برسان، اما وقتی وارد خانه شدم، پسرم گفت: مامان، بابا... همانجا نشستم و فهمیدم که این بندهخدا که دارد گریه میکند یک خبری است. مادرشوهرم را میشناختم خیلی صبور است و هرگز بلند گریه نمیکند. حتی وقتی فرزندش شهید شده بود، بیتابی نمیکرد یا پسر دیگرش که در جوانی به رحمت خدا رفت باز خیلی صبر داشت، اما چون به منصور خیلی وابسته بود، دیگر نمیتوانست بلند گریه نکند. میگفت: همه امیدم به منصور بود. با خودش میگفت: پدر منصور رفت، گفتم منصور را دارم. آیتالله شهید شد گفتم منصور هست. اما حالا که منصور شهید شد، دیگر صبر و طاقتم هم تمام شد. به هر حال داستان زندگی ما هم اینطور نوشته شده بود.
🕊نحوه شهادت شهید مدافع حرم منصور عباسی از زبان همرزمش
#من_بچه_طوطی_ام!
در منطقه بوکمال سوریه در منزلی به عنوان مقر مهندسی اسکان داشتیم. تقریباً منطقه آزاد شده بود و شهر بوکمال در اختیار ما قرار داشت. آنچه از تفالههای داعش باقی مانده بود به سمت شرق فرات گریخته بودند. قرارگاه، مأموریت سنگین زدن خاکریز لب فرات را به مهندسی واگذار کرده بود. شبها با چند دستگاه مشغول به کار میشدیم. روند اجرای پروژه با موفقیت بالا پیش رفت. کار رو به اتمام بود. فقط باید خاکریزها را تقویت میکردیم تا دید دشمن کاملاً کور میشد. شهید منصور عباسی با یک لودر بدون اتاق، مأمور اجرای این مأموریت خطیر بود. میدیدم که با جان و دل کار میکرد. خوشحال بود که به آب فرات نزدیک شده است. یک شب با رعایت مسائل امنیتی کنار رود فرات رفت و وضو گرفت. از اینکه دستش به آب فرات رسیده بود، سر از پا نمیشناخت. شاید آن هنگام اشکی که میریخت به یاد حضرت ابوالفضل (ع) بود که دستش به فرات رسید و آب ننوشید. یکی از روزهای جمعه آذرماه سال ۱۳۹۶ بود که بچهها غسل جمعه کردند، شهید عباسی هم بود که به نظر من در آن روز علاوه بر غسل جمعه، غسل شهادت هم کرد. وقتی از اتاق محل استراحت بیرون آمد، با لبخند پرسیدم: بچه طوطی! چه خبر؟ (هرگاه میخواست شوخی کند میگفت: بدانید که من بچه طوطیام (البته این نکته را که به مادر ایشان گفتم با لبخندی تأیید کرد) با خندهای معنادار گفت: همین الان زنگ زدم و باهاش صحبت کردم شاد شاد...
رفتیم در حیاط و کنار آتشی که روی خاکها روشن کرده بودند نشستیم و چای آتیشی نوشیدیم. به یکی از بچههای فاطمیون گفتم: سید چند تا عکس از ما بگیر! گوشی را آورد و چند تا عکس گرفت که یکی از عکسها دو نفری بود، نگاهی کرد و گفت: عجب عکسی شد. بعد با همان روحیه شادی که داشت دست گذاشت رو پیشانی من و گفت: انشاءالله یک تیر اینجا میخورد و شهید میشوید. بعد دست گذاشت روی شقیقه خودش و گفت: یک تیر هم اینجا میخورد و... که من ادامه دادم: انشاءالله از طرف دیگر بیرون میآید و شهید میشوید.
ساعت ۱۰ صبح بود که من مأمور شدم تا یک تانکر سوخت به مقر بیاورم. وقتی برگشتم دیدم بچهها همه با قیافههای متحدالشکل دور هم ایستادند و عکس میگیرند. متوجه شدم شهید عباسی با ماشین ریشتراش خود سر همه بچهها را به یک شکل اصلاح کرده است.
ساعت ۱۱ گفت که میخواهم باک سوخت لودر را پر کنم تا برای کار امشب آماده باشد. رفت و ۲۰ دقیقه بعد یکی از بچهها هراسان آمد و گفت که عباسی تیر خورد. با پای برهنه دویدم تا به بالای سرش رسیدم. بلافاصله او را به درمانگاه رساندیم، اما صحبت ابتدایی پزشک، امید همه ما را ناامید کرد. هنگامی که در حال سوخترسانی به لودر بود، یکی از رزمندگان از ایشان میخواهد تا همان موقع قسمتی از خاکریز را ترمیم کند، چون دشمن از آن نقطه دید دارد. وقتی سوار لودر میشود مورد هدف تکتیراندازهای تکفیری قرار میگیرد و گلوله درست به همان جایی از سر ایشان اصابت کرد که آن روز به شوخی اشاره کرده بود. امیدوارم خداوند مرا نیز به ایشان ملحق کند.
خب معرفی شهید منصور هم به پایان رسید..
ایام شهادت این شهید معزز بود، امیدوارم حق مطلب ادا شده باشه و راضی باشه ایشون.
آقا منصور...
برادر گرامی و معزز، قدم به چشم ما گذاشتی و قبول زحمت کردی و محفل ما رو گرم کردی...
امنیت ما مدیون تو و همسنگران تو هست...
ممنونیم...
التماس دعا برادر
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#اللهم_الرزقنا_توفیق_الطاعه
#اللهم_الرزقنا_توفیق_الشهادت
شادی روح شهدا به خصوص #جانباز_شیمیایی #دفاع_مقدس #مدافع_حرم #زمینه_ساز_ظهور #شهید_منصور_عباسی فاتحه و صلواتی ختم کنیم.
زنده باد یاد شهدا
کسی می تواند از سیم خاردارهای دشمن عبور کند که در سیم خاردارهای نفس خود گیر نکرده باشد... #کلام_شهی
هم اکنون معرفی #شهید_علی_چیت_سازیان در گروه مدافعان حرم
😭شهیدی که گوشت بدنش رو خوردند!
🌹شهید احمدوکیلی در جریان عملیات آزادسازی شهر سنندج توسط حزب کومله به اسارت گرفته شد.
😳دشمنان برای اعتراف گرفتن، هردودستش را از بازو بریدند😭،بادستگاه های برقی تمام صورتش راسوزاندند😭، بعد از آن پوست های نو که جانشین سوخته شد همان پوستهای تازه را کنده و با همان جرحات داخل دیگ آب نمک انداختند😭، اومرتب قرآن زمزمه میکرد😭.
سرانجام اورا داخل دیگ اب جوش انداختند 😭و همان جا به دیدار معشوق شتافت، 😭کومله ها جسدش را مثله نموده وجگرش رابه خوردهم سلولیهایش دادند😭و مقدارش را هم خودشان خوردند😭!
چه شهدایی رفتند تا ما الان در آسایش بمونیم.
ولی کسانی توی این مملکت مسئولند حاضر نیستند حتی نام کوچه ها بنام شان باشد.شهدا شرمنده ایم
هدایت شده از زنده باد یاد شهدا
❣قسمتی از زندگینامه شهیده❣
🌟شهیده شبنم متخصص فرزند داوود در تاریخ دوم تیر ماه سال13۴۶ در محله "داشکسن" در حومه شهرستان اردبیل به دنیا آمد.
🌟پس از طی دوران طفولیت درسن 7 سالگی به مدرسه رفت و دوران ابتدایی را در مدرسه ایران دخت" به پایان رسانید.
🌟و در بهمن ماه سال1357 در حالی که کمتر از 12 سال داشت و به همراه مادرش در تظاهرات علیه رژیم طاغوت شرکت کرده بود با شلیک گلوله ماموران ساواک به شدت مجروح شد.
🌟حدود ١۴سال در بسترجانبازی بسر برد و درد و رنج بسیاری را تحمل کرد و در نهایت در روز سوم خرداد ماه 1372 بر اثر شدت صدمات وارده به فیض شهادت رسید.💙
🌟مجروحیت شبنم به طوری بود که شبنم متخصص جانباز ٧٠ درصد انقلاب اسلامی بود .
🌷پیکر پاکش در گلزار شهدای شهرستان اردبیل به خاک سپرده شد.🌷
💧😭شبنم عزیز خوش به حالت چه صبری داشتی یقینا معلم تو زینب سلام الله علیه بود و الا چگونه این رنج را تحمل می کردی برای این حقیر نیز دعا کن که به آن بسی محتاجم...😭😭😭
💐اَللّٰهُمَّ ارْزُقْنا تَوفٖیقَ الشَّهادَةَ فٖی سَبٖیلِکَ
تَحْتَ رایَةِ وَلٖیِّکَ الْمَهْدٖی ...ان شاءالله💐
🍁یاحضرت زینب سلام الله علیها🍁
زنده باد یاد شهدا
🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🍃🌷 سلام و عرض ادب خدمت امام زمان (عج) سلام خدمت شهدای حاضر و ناظر؛ و شهدا
شادی روح شهدا و امام شهدا صلوات
زنده باد یاد شهدا
شادی روح شهدا و امام شهدا صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☀☀☀
#خطبه۱۱۴
🔹در اندرز به مردم
ارزش ستايش و شهادت به يگانگي خدا
ستايش خداوندي را سزاست كه حمد و ستايش را به نعمتها، و نعمتها را به شكرگزاري پيوند داد، خداي را بر نعمتهايش آن گونه ستايش مي كنيم كه بر بلاهايش، و براي به راه آوردن نفس سركش كه در برابر اوامر الهي سستي مي كند، و در ارتكاب زشتيها كه نهي فرمود شتاب دارد، از خدا ياري مي خواهيم، و از گناهاني كه علم خدا به آنها احاطه دارد و كتابش آنها را برشمرده و ثبت كرده، طلب آمرزش مي كنيم،
علم خداوندي كه كمتر نارسايي نداشته، و كتابي كه چيزي را وانگذاشته است، به خدا ايمان داريم، ايمان كسي كه غيبها را به چشم خود ديده، و بر آنچه وعده داده اند آگاه است،
ايماني كه اخلاص آن شرك را زدوده، و يقين آن شك را نابود كرده است.
و گواهي مي دهيم كه خدايي نيست جز خداي يكتا، نه شريكي دارد و نه همتايي، و گواهي مي دهيم كه حضرت محمد (ص) بنده و فرستاده اوست (كه درود خدا بر او و خاندانش باد) اين دو گواهي (شهادتين) گفتار را بالا مي برند، و كردار و عمل را به پيشگاه خدا مي رسانند، ترازويي كه اين دو گواهي را در آن نهند سبك نباشد، اگر بردارند با چيز ديگري سنگين نخواهد شد.
سفارش به تقوي اي بندگان خدا! شما را به تقواي الهي سفارش مي كنم، كه زاد و توشه سفر قيامت است،
تقوا توشه اي كه به منزل رساند، پناهگاهي كه ايمن مي گرداند،
بهترين خواننده آن را به گوش مردم خوانده، و بهترين شنونده آن را فرا گرفت،
پيامبري كه بهتر از هر كس سخن را به گوش مردم رساند.
پس خواننده، دعوت خود را به خوبي شنواند، و شنونده خود را رستگار گرداند.
اي بندگان خدا! همانا تقواي الهي دوستان خدا را از انجام محرمات باز مي دارد، و قلبهايشان را پر از ترس خدا مي سازد تا آنكه شبهاي آنان با بي خوابي، و روزهايشان با تحمل تشنگي، و روزه داري، سپري مي گردد، كه آسايش آخرت را با رنج دنيا و سيراب شدن آنجا را با تحمل تشنگي دنيا به دست آوردند، اجل و مرگ را نزديك ديده و در اعمال نيكو شتاب كرده اند، آرزوهاي دنيايي را دروغ خواندند و مرگ را به درستي نگريستند. شناخت دنيا آري همانا دنيا خانه نابود شدن، رنج بردن از دگرگونيها، و عبرت گرفتن است، و از نشانه نابودي آنكه روزگار كمان خود را به زه كرده، تيرش به خطا نمي رود، و زخمش بهبودي ندارد، زنده را با تير مرگ هدف قرار مي دهد، و تندرست را با بيماري از پا درمي آورد، و نجات يافته
را به هلاكت مي كشاند
دنيا خورنده ايست كه سيري ندارد، و نوشنده اي است كه سيراب نمي شود، و نشانه رنج دنيا آنكه آدمي جمع آوري مي كند آنچه را كه نمي خورد، و مي سازد بنايي كه خود در آن مسكن نمي كند، پس به سوي پروردگار خود مي رود نه مالي برداشته و نه خانه اي به همراه برده است.
و نشانه دگرگوني دنيا آنكه، كسي كه ديروز مردم به او ترحم مي كردند امروز حسرت او مي خوردند و آن كس را كه حسرت او مي خوردند امروز به او ترحم مي كنند، و اين نيست مگر براي نعمتهايي كه به سرعت دگرگون مي شود، و بلاهايي كه ناگهان نازل مي گردد،
و نشانه عبرت انگيز بودن دنيا، آنكه، آدمي پس از تلاش و انتظار تا مي رود به آرزوهايش برسد، ناگهان مرگ او فرا رسيده، اميدش را قطع مي كند، نه به آرزو رسيده، و نه آنچه را آرزو داشته باقي مي ماند.
سبحان الله! شادي دنيا چقدر فريبنده و سيراب شدن از آن، چه تشنگي زاست؟
و سايه آنچه سوزان است؟
نه زمان آمده را مي شود رد كرد و نه گذشته را مي توان باز گرداند، پس منزه و پاك است خداوند، چقدر زنده به مرده نزديك است براي پيوستن به آن؟
و چه دور است مرده از زنده كه از آنان جدا گشتند؟
ارزيابي دنيا و آخرت هيچ چيز بدتر از شر و بدي نيست جز كيفر و عذاب آن، و هيچ چيز نيكوتر از خير و نيكي وجود ندارد جز پاداش آن، همه چيز دنيا شنيدن آن بزرگتر از ديدن است، و هر چيز از آخرت ديدن آن بزرگتر از شنيدن است،
پس كفايت مي كند شما را شنيدن از ديدن، و خبر دادن از پنهانيهاي آخرت.
آگاه باشيد، هرگاه از دنياي شما كاهش يابد و به آخرت افزوده گردد بهتر از آن است كه از پاداش آخرت شما كاسته و بر دنياي شما افزايش يابد، چه بسا كاهش يافته هايي كه سودآور است، و افزايش داشته هايي كه زيان آور بود، همانا به آنچه فرمان داده شديد گسترده تر از چيزي است كه شما را از آن باز داشتند، و آنچه بر شما حلال است، بيش از چيزي است كه بر شما حرام كرده اند،
پس آنچه را اندك است براي آنچه بسيار است ترك كنيد، و آنچه را بر شما تنگ گرفته اند به خاطر آنچه كه شما را در گشايش قرار دادند انجام ندهيد.
خداوند روزي شما را ضمانت كرده و شما را به كار و تلاش امر فرمود، پس نبايد روزي تضمين شده را بر آنچه كه واجب شده مقدم داريد، با اينكه به خدا سوگند آنچنان ناداني و شك و يقين به هم آميخته است كه گويا روزي تضمين شده بر
شما واجب است، و آنچه را كه واجب كرده اند، برداشتند.
پس در اعمال نيكو شتاب كنيد، و از فرا رسيدن
سطح آن براي ماندن انتخاب كردند و خانه هاي تنگ و تاريك را به جاي خانه هاي وسيع برگزيدند،
بجاي زندگي با خويشاوندان، غربت را، و به جاي نور، ظلمت را را برگزيدند، به زمين بازگشتند چونان كه در آغاز آن را پابرهنه و عريان ترك گفتند، و با اعمال خود به سوي زندگي جاويدان و خانه هميشگي كوچ كردند، آنان كه خداي سبحان فرمود: (چنانكه آفرينش را آغاز كرديم، آن را باز مي گردانيم، و عده اي برماست و همانا اين كار را انجام خواهيم داد).
🌴🌴🌴
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#شادی_روح_شهدا_صلوات
💠عباس هادی،برادر شهید ابراهیم هادی:
🍃🌸پنج ماه ازشهادت ابراهیم گذشت.
هرچند مادر از ما می پرسید:چرا ابراهیم مرخصی نمی آید؟
بابهانه های مختلف بحث راعوض می کردیم!
می گفتیم:الان عملیاته،فعلانمی تونه بیاد و...خلاصه هرروز چیزی می گفتیم.
تا اینکه یکبار مادر آمد داخل اتاق.
روبروی عکس ابراهیم نشسته واشک میریخت!جلو آمدم. گفتم:چی شد!؟
گفت:من بوی ابراهیم روحس می کنم!
ابراهیم الان توی این اتاقه!
همینجاست...
وقتی گریه اش کمتر شد گفت: من مطمانم که ابراهیم #شهید شده.
ابراهیم دفعه اخر خیلی فرق کرده بود.
چند روزبعد دوباره جلوی عکس ابراهیم ایستاده بود وگریه می کرد. مابالاخره مجبورشدیم دایی رابیاوریم تابه مادرحقیقت را بگوید.
🍃🌸آن روز حال مادر به هم خورد.
ناراحتی قلبی اش شدیدتر شد و درسی سی یو بیمارستان بستری شد!
سال ها بعد وقتی مادر را به بهشت زهرا(س) می بردیم بیشتر دوست داشت به قطعه چهل وچهار برود.
به یاد ابراهیم کنار قبر شهدای گمنام می نشست.
هرچند گریه برای او بد بود. اماعقده دلش را آنجا باز می کرد وحرف دلش را با شهدای گمنام می گفت.
📚کتاب سلام برابراهیم ۱،ص۲۲۱
♻️پ.ن:
بعد از پایان مبادله اسرا که مشخص شد ابراهیم اسیر نشده و شهید شد،مادر شروع کرد به خوردن یخ و برفک یخچال؛ ما فکر میکردیم قندِ مادر بالا رفته به همین دلیل مادر رو بردیم دکتر ؛ دکتر گفت : مادر شما هیچ مشکلی ندارند.
بعد از من پرسید مادرتون ناراحتی دارد؟
گفتم: یکی از پسرهایش دو سه ماهی است مفقود شده ؛دکتر گفت این یخ و برفک یخچال میخورد چون جگرش دارد میسوزد
دکتر گفته بود ممکنه قلبش از داخل منفجر بشه.
همینطور هم شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ استاد رائفی پور
📝 او برای همه بشریت است
🖌 با زیرنویس انگلیسی
زنده باد یادشهدا 🕊🌷🕊🕊🌷
@Zendebadyadeh_shohadayeh_golgun