#خبر_شهادت
با تماس دوستم، خبر شهادت پدر را شنیدم. وقتی بیان تسلیت و تبریک او در گوشم پیچید، نمیدانستم غمگین باشم یا خوشحال! از یک طرف تمام سرمایهی زندگیام را از دست داده بودم و از طرفی دیگر شهادت پدر برایم مایه سربلندی و افتخار بود. اما واقعیت این است که هنوز نمیتوانم به خودم القاء کنم که حاج ستار شهید شده است. 2 ماهی بود که پدر را ندیده بودم. دیدار آخر ما در بهشت زهرا رقم خورد و تا به امروز پس از گذشت 4 سال، دوریاش برایمان سخت است...
#شهادت
#نحوه_شهادت
شهید در عملیات بازپسگیری دو شهر «نبل» و «الزهرا»* در سوریه که بیش از چهار سال در محاصره داعش بود به شهادت رسید. ایشان در بیشتر عملیاتها حضور داشتند و این دو شهررا اسوه مقاومت شیعه می دانستند. جا دارد در اینجا بیان کنم که شهید یک روز قبل از شهادتش به یکی از همرزمان نزدیک خود که اهل شهرستان نورآباد هستند، گفته بود که به زودی یاسوج اولین شهید مدافع حرم خود را تقدیم خواهد کرد. به پدرم شهادتش الهام شده بود. آخرین تماس پدرم با خانواده شب قبل از شهادتش بود و دیگر صدای او را نشنیدیم...
یکی از فرزندان دوست پدر شهیدم که در خط مقدم حضور داشته نقل میکند: «مقر شهید با محل شهادت 200 کیلومتر فاصله داشت و در منطقه ریتان بود وقتی خبر رسید که بچهها در خط توسط داعشیها محاصر شدهاند با عجله بسوی محل شتافت. با تلاشهای فراوان وی و همرزمانش، حلقه محاصره شکسته میشود. بچه ها را آزاد میکنند، درست در یکی از خیابانهای شهر «ریتان» برای شکار چند تک تیرانداز حرکت میکند که درهمین حین توسط تک تیرانداز دشمن از پشت سر، تیری به ستون فقرات شهید برخورد می کند که از قفسه سینه شهید بیرون میزند که همین تیر باعث به شهادت رسیدن وی میشود.»
با خنده گفتمش :
به سلامت، سفر بخیر
وقتی که رفت، از تو چه پنهان
دلم گرفت...
حاج ستار شهادتت مبارک🌷🍃
#اللهم_الرزقنا_شهادت
خب این معرفی هم به پایان رسید...
هرچند زود تموم شد و دلمون می خواست صیاد ماهر و سردار مهربانی، بیشتر از حضورتون استفاده کنیم..
البته شهدا زنده اند و ما مردیم...
دعا کنید همونطور که در لحظه لحظه زندگی ما حاضرید، ما هم تا پایین عمر با شما باشیم نه سربار که سرباز امام زمان و با عاقبت شهادت
جات در قلب ماست، قدم بر چشم گذاشتید و در گروه ما حاضر شدید، ما رو از دعای خودتون بی نصیب نفرمایید...
محتاج دعا و نگاه پاک شما هستیم 😔😭🌹🌹🌹🕊🕊
به سردار دلها و حاج اصغر سلام برسون...
التماس دعا برای حاجتمندان و حاضران در گروه
شادی روح شهدای گلگون کفن، به خصوص شهید گرانقدر؛ پاسدار ولایت مدار #مدافع_حرم و رزمنده #دفاع_مقدس؛ #زمینه_ساز_ظهور سردار #شهید_ستار_اورنگ معروف به صیاد ماهر فاتحه و صلواتی ختم کنید. 🌹🌹🕊🕊
تشکر از همراهی و صبر و حوصله ی شما عزیزان💐
حاجت روا به برکت دعای شهید حاضر و ناظر
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#شادی_روح_شهدا_صلوات
☀️☀️☀️
🎤 #خطبه_۱۶۵ قسمت اول
(برخى از شارحان نوشتند كه اين خطبه در شهر كوفه ايراد شد)
💠1.شگفتى آفرينش انواع پرندگان
خداوند پديده هاى شگفتى از جانداران حركت كننده، و بى جان، برخى ساكن و آرام ، بعضى حركت كننده و بى قرار، آفريده است، و شواهد و نمونه هايى از لطافت صنعت گرى و قدرت عظيم خويش بپاداشته، چندان كه تمام انديشه ها را به اعتراف واداشته، و سر به فرمان او نهاده اند، و در گوش هاى ما بانگ براهين يكتايى او پيچيده است . آنگونه كه پرندگان گوناگون را بيافريد،
و آنان را در شكاف هاى زمين، و رخنه درّه ها و فراز كوه ها مسكن داد، با بال هاى متفاوت و شكل و هيأتهاى گوناگون، كه زمام آنها به دست اوست، پرندگانى كه با بالهاى خود در لابلاى جوّ گسترده و فضاى پهناور پرواز مى كنند.
آنها را از ديار نيستى در شكل و ظاهرى شگفت آور بيافريد، و استخوان هاشان را از درون در مفصل هاى پوشيده از گوشت به هم پيوند داد . برخى از پرندگان را كه جثّه سنگين داشتند از بالا رفتن و پروازهاى بلند و دور بازداشت، آنگونه كه آرام و سنگين در نزديكى زمين بال مى زنند. پرندگان را با لطافت قدرتش و دقّت صنعتش، در رنگ هاى گوناگون با زيبايى خاصّى رنگ آميزى كرد، گروهى از آنها را تنها با يك رنگ بياراست كه رنگ ديگرى در آن راه ندارد، دسته اى ديگر را در رنگ مخالف آن فرو برد، جز اطراف گردنشان كه چونان طوقى آويخته، مخالف رنگ اندامشان است.
💠2- شگفتى هاى آفرينش طاووس
و از شگفت انگيزترين پرندگان در آفرينش، طاووس است، كه آن را در استوارترين شكل موزون بيافريد، و رنگ هاى پر و بالش را به نيكوترين رنگ ها بياراست، با بال هاى زيبا كه پرهاى آن به روى يكديگر انباشته و دم كشيده اش كه چون به سوى مادّه پيش مى رود آن را چونان چترى گشوده و بر سر خود سايبان مى سازد، گويا بادبان كشتى است كه نا خدا آن را بر افراشته است.
طاووس به رنگهاى زيباى خود مى نازد، و خوشحال و خرامان دم زيبايش را به اين سو و آن سو مى چرخاند، و سوى مادّه مى تازد، چون خروس مى پرد، و چون حيوان نر مست شهوت با جفت خويش مى آميزد، اين حقيقت را از روى مشاهده مى گويم، نه چون كسى كه بر اساس نقل ضعيفى سخن بگويد: اگر كسى خيال كند: «بار دار شدن طاووس به وسيله قطرات اشكى است كه در اطراف چشم نر حلقه زده و طاووس مادّه آن را مى نوشد آنگاه بدون آميزش با همين اشك ها تخمگذارى مى كند»
افسانه بى اساس است ولى شگفت تر از آن نيست كه مى گويند: «زاغ نر طعمه به منقار ماده مى گذارد كه همين عامل بار دار شدن زاغ است». گويا نى هاى پر طاووس چونان شانه هايى است كه از نقره ساخته، و گردى هاى شگفت انگيز آفتاب گونه كه به پرهاى اوست از زر ناب و پاره هاى زبرجد بافته شده است.
اگر رنگ هاى پرهاى طاووس را به روييدنى هاى زمين تشبيه كنى، خواهى گفت: دسته گلى است كه از شكوفه هاى رنگارنگ گلهاى بهارى فراهم آمده است، و اگر آن را با پارچه هاى پوشيدنى همانند سازى، پس چون پارچه هاى زيباى پر نقش و نگار يا پرده هاى رنگارنگ يمن است، و اگر آن را با زيور آلات مقايسه كنى چون نگين هاى رنگارنگى است كه در نوارى از نقره با جواهرات زينت شده است.
🌴🌴🌴
🔴بخش هایی از کتاب سربلند
🌹زندگی نامه شهید محسن حججی🌹
🥀قسمت هفتم🥀
دوران عقدمان یک سال و هشت ماه طول کشید. بعد از چند دفعه بالاپایین کردن زمان مراسم، بالاخره جدی جدی افتادیم دنبال برگزاری عروسی. نزدیک خانه ی پدرم، خانه ای اجاره کردیم و جهیزیه چیدیم. سرِ جهیزیه خریدن با محسن خیلی ماجرا داشتیم. مدام با پدر و مادرم کل کل داشت که چرا این قدر پول خرج می کنید و ما اصلا به این لوازم نیاز نداریم. گیر داده بود که مبل نمی خواهیم. نگران بود:《شاید یکی که نداره بیاد ببینه و دلش بخواد!》
شب عروسی و بعد از آرایشگاه ، تا نشستم توی ماشین دیدم یک عالمه ماشین آمده برای عروس کشان، با اینکه ماشین را گل نزده بودیم. شب از خانه ی پدرم تا خانه ی خودمان پیاده می رفتیم. آمده بودند برای جبران مافات. دل محسن به این کار رضا نمی داد. وقتی دید خیلی جیغ جیغ می کنند و بوق می زنند، گفت:《پایه ای همه شون رو بپیچونیم؟》 گفتم :《گناه دارن!》 گفت:《نه، با حاله.》 لای ماشین ها پیچید تو یک فرعی. دو تا از ماشین ها خیلی سیریش بودند. کم نیاورد. پا را گذاشت روی گاز. با سرعت وسط شلوغی ها قالشان گذاشت. تا اذان مغرب پخش شد، کنار خیابان ایستاد که بیا برای هم دعا کنیم!
زرنگی کرد. گفت من دعا می کنم تو آمین بگو. همان اول آرزوی شهادت و روسفید شدن کرد. توی《اشهد انّ علیا ولی الله》 طلب شهادت کرد. اشکم جاری شد. دستمال از جیبش بیرون آورد و با شوخی گفت:《این همه پول آرایشگاه دادم تو داری همه رو خراب می کنی!》 گفتم:《ان شا الله چیزی که می خوای برات رقم بخوره، ولی شرط داره.》 گفت:《یعنی چی؟》 ردیف کردم:《اگه دعا کردم شهید بشی باید بیای ببینمت... باید بتونم حست کنم... باید دستام رو بگیری...》 سرش را خاراند و کمی فکر کرد:《اگه شد، چشم...》 گفتم:《تازه هنوزم هست... باید بعدِ شهادت سالم برگردی ، باید صورتت رو ببینم.》 بعد خیلی جدی نشستم و چشم انداختم توی چشمش :《حوری موری هم ممنوع! نیام بهشت ببینم دور هم گرم گرفتین و بگو بخند راه انداختین! نیای تو خوابم ببینم با لباس سفید دست تو دست حوری قدم می زنی!》 غش غش می خندید. گفتم:《می خندی؟ دارم جدی میگم!》 صدایش را نازک کرد:《دلم میخواد تو بهشت هم عروس خودم باشی. اونجام مال من باشی.》
دعا کردیم خدا بهمان یک پسر بدهد. نهیب زدم بر سرش:《ببین اگه بچه مون دختر بشه نمی ذارم بری شهید بشی ها! باید یه مرد برام بذاری و بری.》 دعا کرد پسرمان صالح و سالم باشد که آخر و عاقبت با یاری امام زمان علیه السلام شهید شود. سرِ اینکه قیافه و رنگ و رخسارش به کداممان برود، کلی مسخره بازی درآوردیم..
ادامه دارد..
هدایت شده از 🇮🇷غواص ها بوی نعنا می ده🇮🇷
طفل بوَد، در نظر پیر عشق
هرکه نگردد سپر تیر عشق
🌷معرفی شهید #دفاع_مقدس #زمینه_ساز_ظهور #شهید_مهدی_نریمی
🎂زمینی شدن : آذر ۴۲، امیدیه
🕊آسمانی شدن : ۶۷.۰۴.۰۴
🍃🌸رجعت پیکر : ۸۹.۰۷.۰۱
💠ارائه : جناب جامانده از شهدا
📆پنجشنبه ۹۸.۱۱.۱۷
⏰ساعت ۲۱:۰۰
🕊گروه به یاد شهدا
http://eitaa.com/joinchat/2098397195C755e168b84
کانال غواص ها بوی نعنا می دهند👇🍃
eitaa.com/booyenaena
☀️☀️☀️
🎤 #خطبه_۱۶۶
(بر أساس نقل مرحوم كلينى در روضه كافى، چون اين خطبه دنباله خطبه 288، آورده شده، پس امام آن را در شهر مدينه ايراد كرده است)
💠1.احترام متقابل اجتماعى
بايد خردسالان شما از بزرگان شما پيروى كنند، و بزرگ سالان شما نسبت به خردسالان مهربان باشند، و چونان ستم پيشگان جاهليّت نباشيد، كه نه از دين آگاهى داشتند و نه در خدا انديشه مى كردند، همانند تخم افعى در لانه پرندگان نباشيد كه شكستن آن گناه و نگهداشتن آن شر و زيانبار است. (بجاى جوجه، مارى از آن بيرون مى آيد)
💠2.آينده بنى اميّه
مسلمانان، پس از وحدت و برادرى به جدايى و تفرقه رسيدند، و از ريشه و اصل خويش پراكنده شدند.
تنها گروهى شاخه درخت توحيد را گرفتند، و به هر طرف كه روى آورد همسو شدند. امّا خداوند مسلمانان را به زودى براى بدترين روزى كه بنى اميّه در پيش دارند جمع خواهد كرد، آن چنانكه قطعات پراكنده ابرها را در فصل پاييز جمع مى كند.
خدا ميان مسلمانان ألفت ايجاد مى كند، و بصورت ابرهاى فشرده در مى آورد، آنگاه درهاى پيروزى به رويشان مى گشايد، كه مانند سيلى خروشان از جايگاه خود بيرون مى ريزند.
«چونان «سيل عرم» كه در باغستان «شهر سبا» را در هم كوبيد، و در برابر آن سيل هيچ بلندى و تپّه اى بر جاى نماند، نه كوههاى بلند و محكم، و نه بر آمدگيهاى بزرگ، توانستند برابر آن مقاومت كنند». خداوند بنى اميّه را مانند آب در درون درّه ها و رودخانه ها پراكنده و پنهان مى كند، سپس چون چشمه سارها بر روى زمين جارى مى سازد، تا حق برخى از مردم را از بعضى ديگر بستاند، و گروهى را توانايى بخشيده در خانه هاى ديگران سكونت دهد. به خدا سوگند بنى اميّه پس از پيروزى و سلطه گرى، همه آنچه را كه به دست آوردند از كفشان مى رود، چنانكه چربى بر روى آتش آب شود
💠3.علل پيروزى و شكست ملّت ها
اى مردم اگر دست از يارى حق بر نمى داشتيد، و در خوار ساختن باطل سستى نمى كرديد، هيچ گاه آنان كه به پايه شما نيستند در نابودى شما طمع نمى كردند، و هيچ قدرتمندى بر شما پيروز نمى گشت، امّا چونان امّت بنى اسراييل در حيرت و سرگردانى فرو رفتيد، به جانم سوگند سرگردانى شما پس از من بيشتر خواهد شد.
چرا كه به حق پشت كرديد، و با نزديكان پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) بريده به بيگانه ها نزديك شديد. آگاه باشيد اگر از امام خود پيروى مى كرديد، شما را به راهى هدايت مى كرد كه رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) رفته بود، و از اندوه بيراهه رفتن در امان بوديد، و بار سنگين مشكلات را از دوش خود بر مى داشتيد.
🌴🌴🌴
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#شادی_روح_شهدا_صلوات
🔴بخش هایی از کتاب سربلند
🌹زندگی نامه شهید محسن حججی🌹
🥀قسمت هشتم🥀
یک روز خاله ها و دایی هایم را برای ناهار دعوت کردیم. دم دمای رسیدن مهمان ها آمد پیشم:《پیام دادن علیرضا رو دارن میارن لشکر》 علیرضا نوری یکی از پاسدار های لشکر بود. چهارپنج روزی می شد خبر شهادتش در سوریه پیچیده بود. گفتم:《حالا چکار کنیم؟》 حسابی رفت توی هم. همه ی هم و غمش رفتن و رسیدن به مراسم وداع بود. گفتم:《پس زود سفره رو می ندازم که بتونی خودت رو برسونی!》
مهمان ها یکی یکی رسیدند. گوشی از دستش نمی افتاد. مدام نگاهش به ساعت بود. زود سفره ی ناهار را پهن کردم. خاله هایم آمدند توی آشپزخانه و می پرسیدند:《آقا محسن پکره! چیزی شده؟》 مرد ها هم بو برده بودند.
همه که غذایشان را خوردند، پا شد و معذرت خواهی کرد که یکی از بچه های لشکر شهید شده است و باید برود برای وداع. رفت توی اتاق و پیراهن مشکی را از تنش درآورد و یک لباس آبی تیره پوشید. پرسیدم:《چرا پیرهن مشکی ت رو درآوردی؟》 گفت:《نمی خوام تو مجلس شهید مشکی بپوشم!》
محسن که رفت، فامیل هم وسوسه شدند و ما هم راهی شدیم. رفتیم لشکر. هنوز شهید را نیاورده بودند. خودم را می گذاشتم جای همسر شهید و می باریدم. اگر برای محسن چنین اتفاقی بیفتد؟! اگر قرار باشد روزی او را بیاورند اینجا برای وداع؟ من بایدچه کار کنم؟ زنش را نگاه می کردم ، گریه می کردم. بچه اش را می دیدم ، گریه می کردم. از فاصله ی دور محسن را می دیدم و گریه می کردم.
پیام داد:《ببین چه افتخاریه... چه لیاقتیه... دعا کن منم شهید شم》 نوشتم:《تو رو خدا حرفشم نزن، قلبم داره وایمیسته... تو نباشی من میمیرم.》
آمبولانس آمد. دیگر پیام ندادم. گذاشتم در حال خودش باشد. گروه موزیک شروع کرد به مارش زدن. مرد ها تابوت را روی دست بالا آوردند و بردند در نمازخانه. دورش جمع شدند و سینه زدند. نوبت رسید به خانم ها. همراه همسر شهید رفتم کنار تابوت. حس می کردم محسن آن تو خوابیده. حالم بد شد. هیچ جوری نمی توانستم آرام شوم..
ادامه دارد..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه ولایت نداشتم.....
مداحی آنلاین - بجای اشک میچکه خون از چشام - محمود کریمی.mp3
3.35M
🔳 #وفات_حضرت_ام_البنین(س)
بجای اشک میچکه خون از چشام
میرسه تا آسمونا لاله هام
🎤 #محمودکریمی
👌فوق زیبا
♡♠️✧❥꧁♥️꧂❥✧♠️
هدایت شده از •••{ݪَبخَندِشُہَدا}•••
حمله به اتوبوس کارکنان سپاه در سیستان و بلوچستان یک حمله انتحاری در غروب روز ۲۴ بهمن ۱۳۹۷ بود که توسط یک خودروی بمبگذاری شده در جاده خاش-زاهدان منطقه چانعلی رخ داد. در این حمله خودروی انتحاری با اتوبوس حامل کارکنان قرارگاه قدس سپاه سیستان و بلوچستان برخورد کرده و منجر به انفجار اتوبوس شد. به گفته روابط عمومی این قرارگاه طی این حمله ۲۷ نفر کشته و ۱۳ نفر نیز زخمی شدهاند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام زمان هم در راهپیمایی ها شرکت میکند
صحبت های آیت الله ناصری از شاگردان سلسله عرفانی آیت الله قاضی و استاد اخلاق و سیروسلوک درباره راهپیمایی ۲۲ بهمن
#می_آیم_چون
#ایران_قوی
#دهه_فجر