🦋 روحم بالای جسدم بود. دوست نداشتم به جسمم برگردم، ولی برگشتم. چند روز گذشت، باز سکته کردم و قلبم ایستاد؛ برای دومین بار روح از کالبدم جدا شد. 🦋 "آن‌سوی مرگ" #جلسه_چهارم https://eitaa.com/ZendegiPasAzZendegiii

🦋 سحر روی تخت افتاده بود. دکترها به طور کلی از او قطع امید کرده بودند. نگاه سحر به در آی‌سی‌یو افتاد. نوری عظیم و آرام‌بخش از در شیشه‌ای آی‌سی‌یو وارد شد و با مهربانی گفت: سحرجان هنوز زمان مرگ تو نرسیده، خدا می‌خواهد سالهای بیشتری در دنیا بمانی. او به طور معجزه‌آسا شفا یافت... 🦋 "آن‌سوی مرگ" #جلسه_پنجم https://eitaa.com/ZendegiPasAzZendegiii

🦋 بخش دوم کتاب "آن‌سوی مرگ" 🦋 مهندس: دو دفعه روح از بدنم جدا شد. دفعه اول که از بدنم جدا شدم، تجربه کوتاهی بود. من توانستم از در و دیوار به راحتی عبور کنم‌. 🦋 "آن‌سوی مرگ" #جلسه_ششم https://eitaa.com/ZendegiPasAzZendegiii

🦋 از بالای ساختمان که سقوط کردم جسمم به زمین افتاد و روحم در آسمان معلق ماند. 🔸 کارگران سراسیمه به دور جسدم جمع شدند. 🔸 روحم از آن بالا همه چیز را می‌دید. 🦋 "آن‌سوی مرگ" #جلسه_هفتم https://eitaa.com/ZendegiPasAzZendegiii

🦋 جسدم در آی‌سی‌یو بود. تا اراده کردم روحم در خانه پدرم حاضر شد. 🔸روحم از بالا نظاره‌گر پدر،مادرم بود‌. 🦋 "آن‌سوی مرگ" #جلسه_هشتم https://eitaa.com/ZendegiPasAzZendegiii

🦋 روحم بر فراز قبرستان بود، خواستم داخل قبر برادرم را ببینم، و دیدم. بسیار شگفت‌انگیز بود. 🔸 داخل قبر برادرم فضایی بسیار بزرگ بود. 🔸 عطر بسیار خوبی هم از داخل قبر به مشام می‌رسید. 🔸 بهشت از داخل قبر دیده می‌شد. 🦋 "آن‌سوی مرگ" #جلسه_نهم https://eitaa.com/ZendegiPasAzZendegiii

🦋 عجیب و شنیدنی 🔸 در قبرستان روح زنی را دیدم که قورت اسبی شکل داشت و با جیغ های وحشتناک مرتب به سمت جسدش شیرجه می زد. 🔸 عده ای از ارواح، در گوشه ای سرگردان بودند. این ارواح به طرز هراس انگیزی باریک و ترسناک بودند 🦋 "آن‌سوی مرگ" #جلسه_دهم https://eitaa.com/ZendegiPasAzZendegiii

🦋 روحم از استوانه قهوه‌ای.رنگ به سمت بالا رفت. 🔸 در ارتفاع شصت متری زمین همه چیز را می‌دیدم‌. 🔸 من عالم قبل از آمدنم به زمین را دیدم. 🦋 "آن‌سوی مرگ" #جلسه_یازدهم https://eitaa.com/ZendegiPasAzZendegiii

🦋 بسیار شگفت‌انگیز 🔸 میلیاردها موجود وحشتناک زمین و آسمان شهر را پر کرده بودند. 🔸مثل سوسک‌های عجیب و عظیم. 🔸مارمولک‌های بسیار زشت و بزرگ. 🔸گوریل‌هایی کاملا غیر عادی. 🦋 "آن‌سوی مرگ" #جلسه_دوازدهم https://eitaa.com/ZendegiPasAzZendegiii

🦋 روحم بر فراز شهر بود. 🔸 هم‌زمان صدها صحنه عجیب را مشاهده کردم. 🦋 "آن‌سوی مرگ" #جلسه_سیزدهم https://eitaa.com/ZendegiPasAzZendegiii

🦋 زنی را دیدم که در حال جان دادن بود. 🔸من از قبل او را می‌شناختم. 🔸شیطانی کریه در تلاش بود تا او را منخرف کند. 🦋 "آن‌سوی مرگ" #جلسه_چهاردهم https://eitaa.com/ZendegiPasAzZendegiii

🦋 مردی را در حال مرگ دیدم. 🔸 لحظه مرگ، ترس از چشمانش پیدا بود. 🔸 من عزرائیل را در لحظه جان‌دادن بالا سر او دیدم‌. 🦋 "آن‌سوی مرگ" #جلسه_پانزدهم https://eitaa.com/ZendegiPasAzZendegiii

🦋 فصل سوم 🔸 دکتر چگونه به کما می‌رود؟ #جلسه_شانزدهم https://eitaa.com/ZendegiPasAzZendegiii

🦋 باسرعت نور از فراز جهنم عبور کردم و در یک وادی غم‌انگیز و دل‌شوره‌آور فرود آمدم‌. #جلسه_هفدهم https://eitaa.com/ZendegiPasAzZendegiii

🦋 روح من در وادی حق‌الناس سرگردان بود. 🔸 ۱۳۵۰۰۰ سال در وادی حق‌الناس گرفتار بودم. 🦋 "آن‌سوی مرگ" #جلسه_هجدهم https://eitaa.com/ZendegiPasAzZendegiii

🦋 در وادی حق الناس من در بین انبوه گناهانم بودم. 🦋 "آن‌سوی مرگ" #جلسه_نوزدهم https://eitaa.com/ZendegiPasAzZendegiii

🦋 گرفتاری‌های وادی حق‌الناس. #جلسه_بیستم 🦋 در وادی حق الناس من در بین انبوه گناهانم بودم. 🦋 "آن‌سوی مرگ" #جلسه_نوزدهم https://eitaa.com/ZendegiPasAzZendegiii

🦋 وادی حق‌الناس. #جلسه_بیست_و_یکم https://eitaa.com/ZendegiPasAzZendegiii

🦋 عجایب وادی حق‌الناس. 🦋 "آن‌سوی مرگ" #جلسه_بیست‌_و_دوم https://eitaa.com/ZendegiPasAzZendegiii

🦋 عجایب وادی حق‌الناس. 🦋 "آن‌سوی مرگ" #جلسه_بیست‌_و_سوم https://eitaa.com/ZendegiPasAzZendegiii

🦋 در وادی حق‌الناس نگاهم به آسمان افتاد دو فرشته زیبا به سمتم فرود آمدند. 🦋 "آن‌سوی مرگ" #جلسه_بیست‌_و_چهارم https://eitaa.com/ZendegiPasAzZendegiii

🦋 مادرم مرا از وادی حق‌الناس به بهشت برزخی برد. 🦋 "آن‌سوی مرگ" #جلسه_بیست‌_و_پنجم https://eitaa.com/ZendegiPasAzZendegiii

🦋 مادرم مرا به خانه خودش در بهشت دعوت نمود 🦋 "آن‌سوی مرگ" #جلسه_بیست‌_و_ششم https://eitaa.com/ZendegiPasAzZendegiii