eitaa logo
سبک زندگی
54.7هزار دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
5.4هزار ویدیو
56 فایل
🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/B47k.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴♦️『 تلنگر 』 ♦️🔴 ☝️اگر دیدی "صوتِ قرآن" اذیتٺ میڪند؛ بدان مرده‌ای ! ‼️بدان آنقـدر غرقِ صدای دنیا شده‌ای کہ دیگر "ضربانِ💔قلبٺ" با "سخن خـدا" کوڪ نمےشود…! ❤❤❤❤❤ 👨‍👩‍👧‍👦 @Zendegi_Et
اهـــل رشد که باشی شرایط برایت بی معناست... #سبک_زندگی #تلنگر ❤❤❤❤❤ 👨‍👩‍👧‍👦 @Zendegi_Et
🚫دستگیر باشیم نه مچ گیر!!! #سبک_زندگی #تلنگر ❤❤❤❤❤ 👨‍👩‍👧‍👦 @Zendegi_Et
فرشته گفت: پس قرارمان این باشد هر چه انسان روی زمین انجام داد نتیجه اش را ببیند!!! خدا گفت: غیر از دل شکستن که جواب آن را خودم می دهم!!! #سبک_زندگی #تلنگر ❤❤❤❤❤ 👨‍👩‍👧‍👦 @Zendegi_Et
غم دیروز و پریروز و فلان سال و فلان حال و فلان مال که بر باد فنا رفت نخور!!! به خدا حسرت دیروز عذاب است!! مردم شهر به هوشید؟؟؟ هر چه دارید و ندارید بپوشید و برقصید و بخندید که امروز، سر هر کوچه خدا هست!!! روی دیوار دل خود بنویسید خدا هست!!! نه یکبار و نه ده بار که صد بار به ایمان و تواضع بنویسید، خدا هست و خدا هست و خدا هست... ❤❤❤❤❤ 👨‍👩‍👧‍👦 @Zendegi_Et
خداوندا مگذار حسد راهی بیابد به قلبهایمان..✨ که بی شک هرجا که وارد شد✨ خانه ای آراسته است زیبنده ی شیطان..✨ ❤❤❤❤❤ 👨‍👩‍👧‍👦 @Zendegi_Et
از بودن با خودت لذت ببر به جای اینکه از کسی انتظار داشته باشی تورا خوشحال کند... ❤❤❤❤❤ 👨‍👩‍👧‍👦 @Zendegi_Et
❞آیا انسان می‌پندارد هرگز استخوان‌های او را جمع نخواهیم کرد؟ آری! قادریم که حتی خطوط سر انگشتان او را مرتب کنیم.❝ سورهٔ قیامت | آیات ۳ و ۴ #سبک_زندگی #تلنگر ❤❤❤❤❤ 👨‍👩‍👧‍👦 @Zendegi_Et
در مسیر هر گناه که می روی خدا دست هایت را محکم تر گرفته تو اما یک کودک بازیگوشی ... دستت را محکم میکشی و میدوی ... اختیار هم که داری ❣ خدا اما همانجا منتظرت می ماند دیر نکن ❣ خدا همیشه همانجاست❣ #سبک_زندگی #تلنگر ❤❤❤❤❤ 👨‍👩‍👧‍👦 @Zendegi_Et
#تلنگر از هر پنج حس‌تون درست استفاده کنید: از صدای‌تان برای فریاد مهربانی از گوش‌تان برای غم‌خواری از دست‌تان برای نیکوکاری از ذهن‌تان برای راستی از قلب‌تان برای عشق #سبک_زندگی ❤❤❤❤❤ 👨‍👩‍👧‍👦 @Zendegi_Et
تک فرزندی ⚠️ برای تک فرزندان در سی سال اول زندگیشان چه اتفاقی خواهد افتاد؟ آنها در کودکی از شش والد شامل پدر و مادر خود، و پدر بزرگ و مادر بزرگ پدری و مادری حمایت می شوند؛ اما در آینده ی نزدیک آنها باید از هشت نفر مراقبت کنند، یعنی علاوه بر شش نفری که تحت مراقبت آنها بودند و حالا نوبت خدمت دهی است، باید از پدر و مادر همسر هم مراقبت کنند. 👈 آیا این سبک زندگی با عافیت اندیشى همخوانی دارد؟ آیا در آينده این آدم ناز پرورده که کلی حمایت دریافت نموده است، قادر به خدمت دهی به آنها خواهد بود⁉️ حالِ این فرزندِ تک چگونه خواهد بود! ✅ با نگاه به آینده، درست عمل کنیم. ❤❤❤❤❤ 👨‍👩‍👧‍👦 @Zendegi_Et
این عکس فوق العاده س؛ وقتی تو کار و زندگی دیگران سرک میکشی یکی دیگه هم هست که تو زندگی تو سرک بکشه...! ❤❤❤❤❤ 👨‍👩‍👧‍👦 @Zendegi_Et
💅همه ی دغدغه اش شده بود ظاهرش. 👧🏻دختر کوچکش می گفت: مامان میای فقط یه کوچولو با هم بازی کنیم؟ اما مادر... سه ساعت بود که جلوی آینه مشغول آرایش بود، آخر قرار بود یک ساعت برود بیرون! می گفت: یک لحظه آرام باش! مگر نمی بینی دارم آرایش می کنم؟! مدتها بود که همسرش میخواست ماشین قدیمی اش را عوض کند، اما نمی توانست، چون او حتماً باید هر ماه به آرایشگاه می رفت و خرج های آنچنانی می کرد. هر هفته سر این موضوع با همسرش دعوا بود. همین چند وقت پیش ابرویش را یک مدلی زده بود ولی حالا باید می رفت آرایشگاه و عوضش می کرد، چون مدل دیگری مد شده بود. یک روز نبود که به شکل بینی اش فکر نکند. همه ی فکر و ذکرش شده بود اینکه یک جوری پولی جور کند تا بتواند عملش کند. حاضر نبود حتی یک بچه ی دیگر بیاورد، چون شنیده بود "با هر بچه زیبایی آدم کم می شود". زیبایی برای زندگی بود، اما او زندگی می کرد برای زیبایی. ⏱️اما زمان را نمی توان با لوازم آرایشی نگه داشت. یک روز که بین همه ی این هیاهو ها رفت جلوی آینه، دید هر کرم پودری می زند، هر چقدر رژ را روی لبش خالی می کند، هر خط چشمی که می کشد... آن آدم قدیم نمی شود. یک دفعه به خودش آمد و تازه فهمید چه اتفاقی افتاده... ۶۰ ساله شده بود . .  . لب و لوچه اش آویزان شد... از آینه کمی فاصله گرفت. تک دخترش دیگر نیازی به همبازی نداشت و حالا سر زندگی اش بود. همسرش پیر شده بود و دیگر حرفی از ماشین جدید نبود. خبری از سر و صدای نوه ها و عروس ها و داماد ها هم نبود. آری آخر "با هر بچه از زیبایی آدم کم می شود"... یاد نماز هایش افتاد... نماز هایی که هر بار به یک بهانه آنها را نخوانده بود. یک بار به خاطر پودر ها و کرم های روی صورتش، یک بار به بهانه ی لاک ناخنش، یک بار... نگاهش از توی آینه افتاد به کتاب های دست نخورده ی توی قفسه. 📖و بعد نگاهش خورد به قرآن. اشک توی چشم هایش جمع شد... یاد روزی افتاد که آیه ی عفاف را دیده بود، همان آیه ای که تویش خدا با مهربانی گفته بود زن‌ها زینتهایشان را آشکار نکنند... یک لحظه به فکر فرو رفت. معلوم نبود با آرایش هایش برای نامحرمان، چند زندگی را سرد کرده بود. معلوم نبود. به مد های روز که روزی همه ی دنیایش بودند فکر کرد. یک لحظه حالش از فکر کردن به کلمه ی "مد" بد شد. اصلا چه کسی مد ها را تعیین می کرد؟ چه کسی برای ۳۰_۴۰ سال از زندگی او تصمیم گرفته بود؟ چرا باید به حرفِ کسی که نمی دانست کیست، دست توی ظاهر خدادادی اش می برد؟ چرا وقتی برای علم و اندیشه اش نگذاشته بود؟ چرا از زیبایی اش به جای خانه برای بیرون از خانه استفاده کرده بود؟ پس چرا برای زیبا کردنِ "روحش" کاری نکرده بود؟... 🪞دوباره در آینه به خودش نگاه کرد. او تمام زندگی اش را برای زیبایی گذاشته بود و حالا زیبایی از دستش رفته بود. راه توبه همیشه باز بود. اما با خودش گفت:... کاش این ۶۰ سال زندگی ام را کمی بیشتر صرف "زندگی کردن" می کردم! ؟ 🖤🖤🖤🖤🖤 👨‍👩‍👧‍👦 @Zendegi_Et