eitaa logo
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
2.9هزار دنبال‌کننده
10.2هزار عکس
2.5هزار ویدیو
230 فایل
☎️ تلفن تماس: ۳۴۶۴۲۰۷۲- ۰۲۶ 👥 ارتباط با مدیریت کانال: @admin_zeynabiyeh غنچه های زینبی: @ghonchehayezeynabi ریحانه الزینب: @reyhanatozeynab بنات الزینب: @banatozeynab فروشگاه: @zendegi_salem_zeynabiyehgolshahr کتابخانه: @ketabkhaneh_zeynabiyeh
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔖 : 🔰 با هر ثروتی نشو! هر ، نیست.... ☘ آیه ۹۵ تا ۹۹ سوره اعراف 🎙 برگزیده کلاس تفسیر قرآن 📚سرکار خانم شامی زاده 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
⚜ بسم الله الرحمن الرحیم ⚜
🔖 النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَی اللَّهِ «ای مردم، شما به خداوند نیازمندید.» فاطر_۱۵ 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖 ✅ دستاورد های دولت سیزدهم: 2⃣1⃣ # ساخت هواپیمای مسافری را با مشارکت چین و روسیه آغاز کرد. 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
بیانات رهبری ۱۴ دی.mp3
2.83M
🔖 🔸اصلی ترین نقش یک زن از نظر اسلام، نقش خانه داریست. اما خانه داری به معنی خانه نشینی نیست... 🔹گزیده ای از بیانات رهبر انقلاب در دیدار اقشار مختلف بانوان 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔖 : بچــھ هـٰارو با شوخـے بیدار مےکرد تا نمـٰاز شـب بخونـن.. مثلـا یکـے رو بیـدار مےکـرد و مےگفت : بابا پـاشو من میخوام نماز شب بخونم ، هیـچ کس نیست نگام کنـھ یا مےگفت : پاشـو جونِ مـن ؛ اسـم سـه چھـٰارتا مومـن رو بگو تو قنوت نماز شب کـم آوردم😅! 🔰 برای شهید مسعود احمدیان صلوات و فاتحه ای قرائت بفرمائید. 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔖 بسم الله الرحمن الرحیم ✍محمدرضا حدادپور جهرمی 🔹🔹فصل اول🔹🔹 «« قسمت دوازده »» دکه دار: هر چی فیلم و عکس از کارایی که کردی جمع کن فرداشب ساعت 10 بیا همین جا. بابک: من میگم نره تو میگی بدوش! من حتی گوشی ندارم چه برسه به اینکه بخوام عکس و فیلم از خودم پیدا کنم! دکه دار: حالا فرداشب بیا ببینم چیکار میتونم بکنم؟ راستی اگه چی سرچ کنم فیلمای تو میاد؟ 🔹🔸🔹🔸🔹 میدان تقسیم-رستوران اوتانتیک هنوز چند دقیقه ای به ساعت ده شب مونده بود که بابک وارد رستورانی بسیار زیبا و سنتی اوتانتیک شد. رستورانی که در سه گوشه آن، آشپزخونه هایی با دیوار کوتاه وجود داشت و مشتری ها میتونستند ببینند که آشپزها در حال طبخ گزلمه(نوعی نان سنتی معروف) هستند. بابک نگاهی به دور و اطرافش انداخت تا اینکه دید اون دکه دار با یه نفر نشسته. اونا دستی تکون دادند و بابک را دعوت کردند پیش خودشون. بابک وقتی به اونا رسید، با استقبال گرم اونا روبرو شد. بابک: سلام. سلام. دکه دار: سلام. چطوری؟ راحت پیدا کردی؟ بابک: آره. سخت نبود. دکه دار: معرفی میکنم؛ آقا بابک ... آقا آبتین ... خودمم که آذر بابک: خوشبختم آبتین که مرد حدودا 50 ساله و توپُر بود گفت: منم همینطور. من ایرانیم. راحت باش داداش. با من میتونی راحت صحبت کنی. بابک: آذر هم ماشالله فارسیش خوبه. حتی ضرب المثل هم بلده. اینو که گفت، سه نفری خندیدند. آذر: من خیلی گشنمه. بذارین یه چیز خوب سفارش بدیم. آبتین: از همین حالا بگم که شماها مهمون من هستید. پیشنهاد میدید یا خودم انتخاب کنم. بابک: من هر چی آوردین میخورم. ضعف دارم. آبتین: مشخصه. زیر چشمات گود افتاده پسر. آذر: آقا خودت سفارش بده و قال قضیه رو بکن. آبتین سفارش سه دست بره کباب مفصل با همه مخلفاتش داد. دو سه نوع نوشیدنی و شراب و ... آبتین: من به معجزه شکمِ پُر اعتقاد دارم. ما ایرانی ها اگه شروع دوستیمون با یک غذای خوب باشه، میشه به آینده اون دوستی بیشتر امیدوار بود. حتی نظراتمون بعد از غذای مفصل و یکی دو تا نوشیدنی خنک، میتونه کل زندگیمونو عوض کنه. آذر: این آقا آبتین ما از بهترین خیّرین هست که من میشناسم. دست خیلیا رو گرفته. حتی چند بار دست منم گرفته و خیلی شرمندشم. آبتین: بس کن آذر. این صفت ما ایرانی هاست که نمیتونیم درد و بدبختی یکی دیگه رو ببینیم و ساکت بمونیم. آذر رو به بابک گفت: راستی چه خبر از وسایلات؟ تونستی کاری کنی؟ بابک آهی کشید و گفت: ای بابا. خودت گفتی که دیگه دنبالش نباشم. کجا برم دنبالش؟ مگه بعد دو هفته دیگه پیدا میشه؟ آذر: حالا اشکال نداره. وقتی شرح حالت به آبتین گفتم، اصلا بذار خودش بگه چه حالی شد. آبتین: ولش کن. حال من مهم نیست. مهم اینه که الان اینجا هستی و تا چند دقیقه دیگه یک دست بره کباب عالی میزنی و حالت عوض میشه. از خودت برام بگو. تو کجا و اینجا کجا؟ بابک: والا چی بگم؟ گفتیم بریم ترکیه کار کنیم و یه لقمه نون دربیاریم و زیر منت کسی نباشیم که یهو اینجوری شد. آبتین: مگه ایران چش بود؟ ببین راحت باش. آذر همه چی برام گفته. فیلماتم دیدیم. راحت باش بابا. غریبه اینجا نیست. بریز بیرون داداش. آذر: به من و آبتین اعتماد کن. اگه بعدا ضرر کردی، بیا و تف کن تو صورتم. حاشیه نرو. با خیال کیف و راحت حرفتو بزن. بابک وقتی این اصرار آذر و آبتین رو دید دیگه همه چیزو گفت و حدود یک ساعت همه چی تعریف کرد. حتی وقتی غذا آورده بودند و گارسون ها با یه سلیقه خاص، غذا رو روی میز چیدند، بازم بابک داشت تعریف میکرد. بعدش هم با دهن پر حرف میزد و اونا هم در حالی که داشتند غذا میخوردند اما با دقت به حرفای بابک گوش دادند. بابک: خلاصه اینطوری شد که الان اینجام و هیچ امیدی به فردا صبحم ندارم چه برسه امید به آینده. اینا همه آرزوهامو به باد دادند. آبتین: با این حساب، تو هیچ خبری از خانوادت هم نداری. درسته؟ بابک تا اسم خانوادش شنید، هیچی نگفت. سرشو انداخت پایین. چند ثانیه ای بغض کرد و بعدش یهو دلش ترکید و اشک از گوشه چشماش جاری شد. اونا که دلشون خیلی سوخته بود، دلداریش دادند و آذر دستمالی به بابک داد تا اشک و چشماشو پاک کنه. آبتین: الان مهم ترین چیز اینه که بدونی خانوادت در چه حالی هستند. دو سه تا گوشی روی میز داشت اما دست کرد در جیبش و یک گوشی دیگه درآورد و روشنش کرد و رمزش زد و گرفت جلوی بابک. 🆔 @mohamadrezahadadpour 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647C
7.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔖 💠 پِرسِفون یکی از ویژگی‌های پرسفون، نوجوان ابدی هستش‌... 📍کلاس‌میخواهم زن باشم دو 🎙استاد سرکار خانم نظری 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
⚜ بسم الله الرحمن الرحیم ⚜