eitaa logo
Pain
637 دنبال‌کننده
164 عکس
132 ویدیو
0 فایل
غمگین وارد شوید۱۴٠۱. ما تلخ میمیریم و خدا برجنازه ما اشک میریزد.
مشاهده در ایتا
دانلود
داستانِ این آهنگ‌زیبا: ‌ یه دختر خیلی خوشگل بوده به اسم الایزا دی؛ که تو یه روستا زندگی میکرده، یه پسره مسافر وارد اونجا میشه و همون لحظه که دختره رو میبینه عاشقش میشه و به اون دختر نزدیک میشه، یه روز اون دختر رو میبره کنار رودخونه و میکُشتش! (همون‌طور که تو جریان آهنگ هم اینها گفته شده) و یه گل رز لای دندوناش میزاره و هولش میده توی رودخونه! میگن هرکی می‌ره کنار اون رودخونه روح الیزا رو میبینه با یه رز تو دستش.
اختلال کندن پوست لب که همان وسواس‌پوست‌کنی است، یکی از انواع وسواس‌های فکری_عملی است که در آن فرد مبتلا میل شدیدی به کندن پوست لب خود دارد. ممکن است بیمار تمایل به کندن نواحی دیگری از پوست بدنش را هم داشته باشد، اما تمرکز او بیشتر بر روی پوست لب است. به طوری که بیشتر اوقات ترک و زخم روی لبان او وجود دارد، درد و زخم تاثیری در دست کشیدن او از این کار ندارد. ریشه این بیماری در اضطراب بوده و برای درمان حتما باید به متخصص روانشناسی مراجعه کرد. ‌
‌رفته بودم بیرون دیدم نشسته رو یه صندلی و یه عکس تو دستشه، اونقدری بهش نزدیک بودم که صداشو بشنوم؛ داشت باهاش حرف میزد: یه روز دوتایی رفته بودیم بیرون از رو یه پل رد شدیم، تو اسمشو گذاشته بودی پلِ زندگی؛ یادته؟ تا به خودم اومدم دیدم ازش آویزونی و میگی خستم، لحظه آخر گفتی این اولین باری نیست که میمیرم آخریشم نیست و پریدی! لعنتی من الان می‌خوام بدونم از زندگی تو چه کسافطی پریدی...(این حرفشو با گریه و عصبانیت زده بود) خواستم بگم میفهممت، با شنیدن حرفاش حس کردم اون اتفاقات برای منم افتاده، میخواستم بگم ما از زندگی به زندگی میپریم و تو مرگ شناوریم؛ تا خواستم جوابشو بدم دیدم لبام تکون نمیخوره، من عکس تو دستاش بودم. - آمورایدن
‌ ‌گفتم: هوا چطوره اونجا؟! با عجله گفت: اَبرا دارن می‌شاشَن. همیشه‌ هوای بارانی را دوست داشتم، البته قبل از آن مکالمه‌ی تلفنی.
بیخیال دنیا، چاقوتو بخور‌ کند شد.
‌ سر خیابون خودمو دیدم و از ترس تا دو کوچه اونور تر می‌دوییدم.
‌سین الف دال ه بودم، ولی سخت فهمیدیم.
آخرین آرزوی قبل اعدامش ماهی شدن بود؛ میگفت می‌خوام سه ثانیه بعدش یادم بره مردم
‌به مرادش رسید اما چون پسر بود اعدام شد. ‌
‌ خجالت زده بود و بوی خوبی میداد.
لب مرز بودم کسی منو نمی‌بوسید