Pain
وسط رینگ مربی ورزشیم داد میزد باید بزنیش بازنده نیا بیرون، نیا. سعی کردم به خودم مسلط باشم، بازی ش
و نبودت.
گاهی آنقدر آزارم میدهد که مته ای برمیدارم تلویزیون را روشن میکنم ظبط ماشین از توی کوچه میخواند :کاشکی دوست نداشتم .
در سیاهی شب میان ستارگان برایت اشک میریزم. امشب دعا میکردم شهاب سنگ ببارد تا آسمان سنگسارم کند.
که داغ غمت دل و دستم را سوزاند.
لیلا میگفت هنوزم شبا موقعه خواب گریه میکنی؟
-سامر
دنیای عزیز، دارم میروم چون خسته شدهام. گمان کنم به اندازه کافی عمر کردهام. تو را با نگرانیهایت در این فاضلاب شیرین تنها میگذارم. خوش بگذرد.