✨ روزی حضرت موسی(ع) در کوه طور ، به هنگام مناجات عرض کرد:
ای پروردگار جهانیان؟!
جواب آمد : لبیک!
سپس عرض کرد : ای پروردگار اطاعت کنندگان؟!
جواب آمد : لبیک!
سپس عرض کرد : ای پروردگار "گناه کاران"؟!
موسی(ع) شنید : لبیک ، لبیک ، لبیک!
حضرت گفت : خدایا به بهترین اسم صدایت زدم ، یکبار جواب دادی !
اما تا گفتم "ای خدای گناهکاران" ، سه مرتبه جواب دادی؟
خداوند فرمود : ای موسی!
عارفان به "معرفت خود" و نیکوکاران به "کار خود" و مطیعان به "اطاعت خود" اعتماد دارند...
اما گناهکاران جز به "فضل من" پناهی ندارند!
اگر من هم آنها را از درگاه خود ناامید گردانم به درگاه چه کسی پناهنده شوند...؟!
📚 قصص التوابین.
#داستان
#انبیاء
💯 و خدایم کافیست...
📌در ادامهی داستان:
💌 عرض کردند:
ما سوار کشتى بودیم ، طوفانى برخاست ، کشتى آسیب دید و نزدیک بود غرق گردد و همه ما به هلاکت برسیم!
ناگهان پرنده اى دیدیم ، پارچهی سرخ رنگی بسته بندی شده به سوى ما انداخت.
آن را گشودیم و در آن شال بافته شده ای را دیدیم!
به وسیله آن قسمتِ آسیب دیده کشتى را محکم بستیم...
و کشتى بى خطر گردید و سپس طوفان آرام شد و به ساحل رسیدیم و ما هنگام خطر نذر کردیم که اگر نجات یابیم هر کدام صد دینار بپردازیم!
و اکنون این مبلغ را که هزار دینار از ده نفر ماست به حضورت آورده ایم تا هر که را بخواهى ، به او صدقه بدهى.
حضرت داوود(ع) به زن متوجه شد و به او فرمود : "پروردگار تو" در دریا براى تو هدیه مى فرستد، ولى تو او را ظالم مى خوانى؟
سپس هزار دینار را به آن زن داد و فرمود:
این پول را در تأمین معاش کودکانت مصرف کن ، خداوند به حال و روزگار تو ، "آگاهتر" از دیگران است.
#خدا
#الحمدالله
#داستان
#داستان کوتاه
❓یک جوان از عالمی پرسید:
من جوان هستم و نمی توانم نگاه خود را از نامحرم منع کنم...چاره ام چیست؟⁉️
عالم نیز کوزه ای پر از شیر به او داد و به او توصیه کرد که کوزه را سالم به جایی ببرد و هیچ چیز از کوزه بیرون نریزد و از شخصی درخواست کرداو را همراهی کند و اگر شیر را ریخت؛ جلوی همه مردم او را کتک بزند!
جوان کوزه راسالم به مقصد رساند و چیزی بیرون نریخت...
❓عالم از او پرسید: چند دختر سر راه خود دیدی؟؟
جوان جواب داد: هیچ! فقط به فکرآن بودم که شیر را نریزم و مبادا جلوی مردم کتک بخورم وخار و خفیف بشوم...
👈عالم گفت:
این حکایت مومنی است که همیشه خدارا ناظر
بر کارهایش می بیند...
و از روز قیامت و حساب و کتابش که مبادا در نظر مردم خار و خفیف شود بیم دارد
#داستانهای_آموزنده
4_5963190408321173145.mp3
3.4M
#داستان شخصی که در روز غدیر ولایت حضرت علی علیه السلام را نپذیرفت!
🎙 حجت الاسلام استاد عالی
رسانه غدیر باشیم
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_علیه_السلام
💫🌟🌙#داستــــــــــان شـــــــــب🌙🌟💫
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁
🍃
محمد بن مسلم مردی ثروتمند از اشراف کوفه، و از اصحاب امام باقر و صادق علیهماالسلام بود.
روزی امام باقر علیهالسلام (برای تربیت و اصلاح) به او فرمود: ای محمد باید تواضع و فروتنی کنی.
.
محمد بن مسلم هم وقتی از مدینه به کوفه بازگشت، ظرف خرما و ترازویی برداشت و کنار درب مسجد جامع کوفه نشست و (خطاب به مردم با صدای بلند) فریاد میزد: (خرما، خرما،…) هرکس خرما میخواهد بیاید از من بخرد (تا هیچ تکبر و غروری در او نماند).
.
بستگانش به او گفتند: آبروی ما را بردی!
او گفت: امامم مرا اینچنین امر نموده و مخالفتش نخواهم کرد و از این محل تکان نمیخورم تا تمام خرمایی را که در این ظرف است بفروشم.
.
بستگانش گفتند: حال که چنین است پس کار آسیابانی را پیشه خود کن. وی قبول کرد و شتر و سنگ آسیابی خرید و مشغول آرد کردن گندم شد و با این عمل خواست از بزرگبینی نجات یابد.
استاد اخلاقی به شخصی که در پی شاگردی ایشان بود گفته بود هر گاه توانستی کفشهای اشخاصی که آنها را بد میدانی جفت نمایی خود به دنبال تو میآیم.
🍃
🌺🍃