eitaa logo
زلال معرفت
2.3هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
1.2هزار ویدیو
145 فایل
✅️ انتشار و بهره‌بردارى با ذکر منبع موجب امتنان است. تبلیغ و تبادل نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨ ༺⃟‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•‌ུྃ •|⇦ روز اقتدار و صلابت ༻○ فرودگاه‌های کشور رو بمباران کرده بودن. همه ترسیده بودن، اما امام با صلابت گفته بود: دزدی اومده سنگی انداخته و فرار کرده. ༻○با این حرفش، مردم آروم شدن. یاد گرفتن نباید ترسید. باید چشم‌تو‌چشم دشمن ایستاد. باید از خاک وطن دفاع کرد. حرف نائب امام زمان نباید زمین بمونه. ༻○و این شد که تا الان ایستادیم و جنگیدیم و دفاع کردیم. ویژهٔ هفته ♡هدیه به لبخند امام زمان عج گنه بیفکنیم ڪانال زلال مــ💖ــعرفت @ZolaleMarefat_f ┅═✧❁🔆❁✧═┅
✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨ ༺⃟‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•۴۲‌ུྃ •|⇦فهمیده راباید فهمید تا فهمیده شد ༻○روزی بچه‌ها چشم‌شان به عراقی کوتاه قدی افتاد که به سمت خاکریز خود می‌آمد . صبر کردند تا اسیرش نمایند. ༻●کمی که جلو تر آمد ، دیدند حسین ریزه است که لباس عراقی‌ها را به تن کرده و سلاح شان را به دوش گرفته، همان موقع نزد فرمانده رفت و در پاسخ نگاههای پرسشگر وتاحدودی عصبانی او گفت: ༻○« خودتان گفتید به خط رفتن برای من زود است. من به آنجا رفتم، یک عراقی را دست خالی کشته ، لباس و پو تین وسلاح او را به همراه آوردم تا ثابت کنم اراده و عشقم از جثه ام بزرگتر است ༻●شهید محمد حسین فهمیده:🔻 هدف من از رفتن به جبهه این است که، اولاً به ندای "هل من ناصر ینصرنی" لبیک گفته باشم و امام عزیز و اسلام را یاری کنم و آن وظیفه‌ای را که امام عزیزمان بارها در پیام ها تکرار کرده، که هرکس که قدرت دارد واجب است که به جبهه برود و من می روم که تا به پیام امام لبیک گفته باشم. 📚کتاب زندگی به سبک شهدا 8 آبان؛ روز نوجوان گرامی باد ♡هدیه به لبخند عج گنه بیفکنیم ڪانال زلال مــ💖ــعرفت @ZolaleMarefat_f ┅═✧❁🔆❁✧═┅
✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨ ۴۳༺⃟‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•‌ུྃ •|⇦شهیدی که هیچوقت تسلیم نشد ༻○رفته بودیم برای بازدید از موشک های فوق پیشرفته ی روسی. وقتی بازدیدمون تموم شد،حسن رو کرد به کارشناس موشکی روسیه و گفت:"اگه می شه فن آوری این موشک رو در اختیار ما قرار بدید! ༻●"ژنرال ها و کارشناسان روسی خندیدند و گفتند:"امکان نداره این فن آوری فقط در اختیار کشور ماست." ༻○حسن خیلی جدی و محکم گقت:"ولی ما خودمون این موشک رو می سازیم" و دوباره صدای خنده ی اونا بلند شد. ༻●وقتی برگشتیم ایران،خیلی تلاش کردیم نمونه شو بسازیم،ولی نشد.وقتی از ساخت موشک ناامید شدیم. ༻○حسن راهی مشهد الرضا شد.خودش تعریف می کرد،"به امام رضا متوسل شد و سه روز توی حرم موندم.روز سوم بود که عنایت امام رضا رو حس کردم و حلقه ی مفقوده کار به ذهنم خطور کرد . ༻○وقتی زیارتم تموم شد دفترچه نقاشی دخترم رو برداشتم و طرحی رو که به ذهنم رسیده بود کشیدم تا وقتی رسیدم تهران عملی ش کنم."وقتی حسن از مشهد برگشت،سریع دست به کار شدیم و موشک رو ساختیم که به مراتب از مدل روسی،بهتر و پیشرفته تر بود. 💌به مناسبت سالروز پدر صنعت موشکی ایران شهید حسن تهرانی مقدم ♡هدیه به لبخند عج گنه بیفکنیم ڪانال زلال مــ💖ــعرفت @ZolaleMarefat_f ┅═✧❁🔆❁✧═┅
✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨ ༺⃟‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌• ۴۴ •|⇦رفت تا دنبال خدا بگردد ༻○کوله پشتی اش را برداشت و رفت تا دنبال خدا بگردد گفت: تا کوله ام از خدا پر نشود برنخواهم گشت. نهالی رنجور و کوچک کنار راه ایستاده بود، مسافر با خنده ایی رو به درخت گفت:چه تلخ است کنار جاده بودن و نرفتن. ༻●درخت زیر لب گفت:ولی تلخ تر آن است که بروی و بی رهاورد برگردی.کاش میدانستی آنچه در جستجوی آنی همین جاست.... ༻○مسافر رفت و گفت: یک درخت از راه چه می داند، پاهایش در گل است، او هیچگاه لذت جستجو را نخواهد یافت و نشنید که درخت گفت: اما من جستجو را آغاز کرده ام و سفرم را کسی نخواهد دید جز آن که باید. ༻●مسافر رفت و کوله اش سنگین بود. هزار سال گذشت، هزار سال پر خم و پیچ، هزار سال بالا و پست.مسافر بازگشت رنجور و ناامید. خدا را نیافته بود، اما غرورش را گم کرده بود... ༻○به ابتدای جاده رسید جاده ایی که روزی از آن آغاز کرده بود. درختی هزار ساله بالا بلند و سبز کنار جاده بودزیر سایه اش نشست تا لختی بیاساید. مسافر درخت را به یاد نیاورد. اما درخت او را می شناخت ༻●درخت گفت:سلام مسافر، در کوله ات چه داری، مرا هم میهمان کن. ➖مسافر گفت:بالا بلند تنومندم، شرمنده ام.کوله ام خالی است و هیچ چیز ندارم. ༻○درخت گفت: چه خوب وقتی هیچ چیز نداری همه چیز داری.اما آنروزی که میرفتی در کوله ات همه چیز داشتی، غرور کمترینش بود، جاده آن را از تو گرفت. ༻●حالا در کوله ات جا برای خدا هست و قدری از حقیقت را در کوله مسافر ریخت...دستهای مسافر از اشراق پر شد و چشم هایش از حیرت درخشید و گفت: ༻○هزار سال رفتم و پیدا نکردم و تو نرفته ایی و اینهمه یافته ایی! ➖درخت گفت: زیرا تو در جاده رفتی و من در خودم، و پیمودن خود دشوارتر از پیمودن جاده هاست... ༺⃟✨حضرت امیرالمؤمنین علی علیه اسلام فرمودند: "مَن عَرَفَ نَفسهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّه" آن کس که خود را شناخت به تحقیق که خدا را شناخته است. ༻○من عرف نفسه فقد عرف ربه ,آن کس که خود را شناخت به تحقیق که خدا را شناخته اس ,کوله پشتی اش را برداشت و رفت تا دنبال خدا بگردد ,آنچه در جستجوی آنی همین جاست ♡هدیه به لبخند عج گنه بیفکنیم ڪانال زلال مــ💖ــعرفت @ZolaleMarefat_f ┅═✧❁🔆❁✧═┅
✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨ ༺⃟‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌• ۴۵ •|⇦پدر امت... ༻○از کوچه‌ای عبور می‌کرد. کودکی را دید که سر به دیوار گذاشته بود و گریه می‌کرد! ༻•°نزدیک رفت؛ کودک را روی دامن نشاند و اشک‌هایش را پاک کرد. علت گریه‌ی بچه را پرسید؟ ༻○کودک گفت: بچه‌های اینجا مرا از بازی طرد می‌کنند و می‌گویند: چون پدر نداری، ما با تو همبازی نمی‌شویم. ༻•°اشک از چشمانِ مولا جاری شد.. مقداری اشرفی به کودک داد و فرمود: برو با بچه‌ها همبازی شو و اگر گفتند پدر نداری، بگو بابایِ من علی‌بن‌ابی‌طالب‌ است :)♥️ 📖کتاب‌امیرالمومنین/ص۱۲۷ ♡هدیه به لبخند عج ڪانال زلال مــ💖ــعرفت @ZolaleMarefat_f ┅═✧❁🔆❁✧═┅
🔆✧﷽✧🔆 ༺⃟‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•‌ུྃ •|⇦ این انقلاب امانتیِ امام‌زمانه... ༻○مردم پیروزی انقلاب را جشن می‌گرفتند و در شهر غوغایی بود. حاج‌حسن همش تو فکر بود و رنگ و بوی جشن تو صورتش دیده نمی‌شد. همه با تعجب نگاهش می‌کردند ༻○به حاج‌حسن گفتم: «حاجی چی شد؟ شما که از همهٔ محله بیشتر پیِ این انقلاب بودی. حالا چی شده الان تو فکری؟» یه نگاه معناداری به من کرد و گفت: «تازه اول راهیم!» خندیدم و گفتم: «حاج‌آقا خوبی؟ شاه رفت! همه چی تموم شد!» سرش رو پایین انداخت و گفت: ༻○«الان این انقلاب امانتیِ امام‌زمانه. باید پرچم‌داری کنیم و برسونیمش به دست خودِ آقا. هرموقع خودش بیاد، اون‌وقت کلّ شهر رو چراغونی می‌کنم.» ༻○ انگار کلّ چراغای رنگی دور سرم چرخید و یه کوه مسئولیت افتاد رو دوشم. نگاهم افتاد به مردم که همگی شاد و خندان بودند و به‌هم تبریک می‌گفتند. بعد رو به آسمون گفتم: «اللهم عجّل لولیک الفرج» ♡هدیه به لبخند عج گرامي ڪانال زلال مــ💖ــعرفت @ZolaleMarefat_f ┅═✧❁🔆❁✧═┅
✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨ ༺⃟‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•‌ུྃ •|⇦یاد خدا ༻○در طول زندگی مشترک و کوتاهمان، هر روز صبح با صدای تلاوت قرآن او از خواب بیدار می شدم. چهره اش موقع خواندن قرآن دیدنی بود. چنان در قرآن غرق می شد که متوجه اطرافش نبود. ༻○یک روز از او پرسیدم: ابراهیم چرا تو همیشه صبحهای زود قرآن می خوانی؟ وقت های دیگر روز هم می توانی این کار را بکنی. ༻○در جوابم گفت: یاد خدا در اول روز، آرامشی خاص به آدم می دهد و باعث می شود که همه ی کارهای آدم در طول روز، به خاطر خدا و برای جلب رضای او انجام شود. شهیدابراهیم‌باباحاجیان شادی روح جمیع شهدا صلوات ♡هدیه به لبخند عج گنه بیفکنیم ڪانال زلال مــ💖ــعرفت @ZolaleMarefat_f ┅═✧❁🔆❁✧═┅
هدایت شده از زلال معرفت
✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨ ༺⃟‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•‌ུྃ ㉚ •|⇦ دفاع از امام ◽️•° نیمهٔ خرداد بود که برای دفاع از امامِ انقلاب() به کوچه و خیابان آمدند، بی‌آنکه نگران جان و مالشان باشند… و همه فهمیدند که دفاع از امام یعنی چه... □•°این یعنی ما امتحانمان را پس داده‌ایم... یعنی روزی تمام‌قد برای دفاع از امام زمانمان خواهیم ایستاد و این همان وعدهٔ الهی‌ست... 📝 ویژه قیام ۱۵ خرداد ♡هدیه به لبخند امام زمان عج گنه بیفکنیم ڪانال زلال مــ💖ــعرفت @ZolaleMarefat_f ┅═✧❁🔆❁✧═┅
هدایت شده از زلال معرفت
🔆✧﷽✧🔆 ༺⃟‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•‌ུྃ •|⇦ این انقلاب امانتیِ امام‌زمانه... ༻○مردم پیروزی انقلاب را جشن می‌گرفتند و در شهر غوغایی بود. حاج‌حسن همش تو فکر بود و رنگ و بوی جشن تو صورتش دیده نمی‌شد. همه با تعجب نگاهش می‌کردند ༻○به حاج‌حسن گفتم: «حاجی چی شد؟ شما که از همهٔ محله بیشتر پیِ این انقلاب بودی. حالا چی شده الان تو فکری؟» یه نگاه معناداری به من کرد و گفت: «تازه اول راهیم!» خندیدم و گفتم: «حاج‌آقا خوبی؟ شاه رفت! همه چی تموم شد!» سرش رو پایین انداخت و گفت: ༻○«الان این انقلاب امانتیِ امام‌زمانه. باید پرچم‌داری کنیم و برسونیمش به دست خودِ آقا. هرموقع خودش بیاد، اون‌وقت کلّ شهر رو چراغونی می‌کنم.» ༻○ انگار کلّ چراغای رنگی دور سرم چرخید و یه کوه مسئولیت افتاد رو دوشم. نگاهم افتاد به مردم که همگی شاد و خندان بودند و به‌هم تبریک می‌گفتند. بعد رو به آسمون گفتم: «اللهم عجّل لولیک الفرج» ♡هدیه به لبخند عج گرامي ڪانال زلال مــ💖ــعرفت @ZolaleMarefat_f ┅═✧❁🔆❁✧═┅
هدایت شده از زلال معرفت
🔆✧﷽✧🔆 ༺⃟‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•‌ུྃ •|⇦ این انقلاب امانتیِ امام‌زمانه... ༻○مردم پیروزی انقلاب را جشن می‌گرفتند و در شهر غوغایی بود. حاج‌حسن همش تو فکر بود و رنگ و بوی جشن تو صورتش دیده نمی‌شد. همه با تعجب نگاهش می‌کردند ༻○به حاج‌حسن گفتم: «حاجی چی شد؟ شما که از همهٔ محله بیشتر پیِ این انقلاب بودی. حالا چی شده الان تو فکری؟» یه نگاه معناداری به من کرد و گفت: «تازه اول راهیم!» خندیدم و گفتم: «حاج‌آقا خوبی؟ شاه رفت! همه چی تموم شد!» سرش رو پایین انداخت و گفت: ༻○«الان این انقلاب امانتیِ امام‌زمانه. باید پرچم‌داری کنیم و برسونیمش به دست خودِ آقا. هرموقع خودش بیاد، اون‌وقت کلّ شهر رو چراغونی می‌کنم.» ༻○ انگار کلّ چراغای رنگی دور سرم چرخید و یه کوه مسئولیت افتاد رو دوشم. نگاهم افتاد به مردم که همگی شاد و خندان بودند و به‌هم تبریک می‌گفتند. بعد رو به آسمون گفتم: «اللهم عجّل لولیک الفرج» ♡هدیه به لبخند عج گرامي ڪانال زلال مــ💖ــعرفت @ZolaleMarefat_f ┅═✧❁🔆❁✧═┅
هدایت شده از زلال معرفت
✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨ ༺⃟‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•‌ུྃ •|⇦ضمانت بهشت... ༻○پدرشان می گفتند:"زیارت رضا مثل زیارت خداست در عرش." خودشان می گفتند:"سه موقع می آیم سراغ تان. اول: نامه های اعمال را که می دهند. دوم : پل صراط. سوم: پای حساب کتاب." ༻○پسرشان می گفتند:" از طرف خدا ضمانت می کنم بهشت را برای زائر با معرفت پدرم." ♡هدیه به لبخند امام زمان عج علیه السلام گرامی گنه بیفکنیم ڪانال زلال مــ💖ــعرفت @ZolaleMarefat_f ┅═✧❁🔆❁✧═┅
هدایت شده از زلال معرفت
✨❧🔆✧﷽✧🔆❧༺⃟‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•‌ུྃ •|⇦..غیرت الله.. ༻○تا رسید کنار مقتل علی اکبر نوشتند تا اینجا صدای گریه هایش را کسی نشنیده بود ‏فَبَکاء بُکاءً عَلیا بلند بلند گریه می کرد. ‏ ༻● نشست روی خاکها دلش آرام نشد. فَوَضَعَ خدَّهُ علی خَدِّه آنقدر معطل شد لشکر خوشحال شدند گفتند با ‏یک تیر دونشان زدیم. هم پسر را زدیم هم پدر را زمینگیر کردیم. صورت رو صورت جوانش است. یک وقت ‏دید صدای ناموسش زینب دارد می آید . ༻○یا صاحب الزمان...دیدم یک خانوم بلند قامت هی زمین میخورد و بلند میشود. هی میگوید یا أُخیا وابنَ أُخیّا یعنی اول ‏نگران حال حسین است تا زینب آمد وسط میدان ابی عبدالله بدن جوانش را رها کرد. نمیخواهد خاطره ی ‏مدینه تکرار بشود. یکبار ناموسش بین نامحرم ها گیر افتاده بس است. چه کرد؟ ༻○زیر بغل خواهر را خودش ‏گرفت ، و ردَّها إلی الفُستاط خواهر را خودش به خیمه ها رساند .‏ ༻● آقاجان یک لحظه آمدن ناموس تو بین نامحرم طاقت نیاوردی. پس کجا بودی مجلس ‏یزید ؟ و علیها عرضَ العُصیانِ دست خواهرت را به طنابی بسته بودند. دلقکها و نامحرمها داشتند شادی ‏میکردند. ‏ های حسین..... ‏ ♡هدیه به لبخند عج گنه بیفکنیم ڪانال زلال مــ💖ــعرفت @ZolaleMarefat_f ┅═✧❁🔆❁✧═┅