✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨
#واگویه༺⃟•ུྃ
•|⇦ روز اقتدار و صلابت
༻○ فرودگاههای کشور رو بمباران کرده بودن. همه ترسیده بودن، اما امام با صلابت گفته بود: دزدی اومده سنگی انداخته و فرار کرده.
༻○با این حرفش، مردم آروم شدن. یاد گرفتن نباید ترسید. باید چشمتوچشم دشمن ایستاد. باید از خاک وطن دفاع کرد. حرف نائب امام زمان نباید زمین بمونه.
༻○و این شد که تا الان ایستادیم و جنگیدیم و دفاع کردیم.
ویژهٔ هفته #دفاع_مقدس
♡هدیه به لبخند امام زمان عج
#حجاب گنه بیفکنیم
ڪانال زلال مــ💖ــعرفت
@ZolaleMarefat_f
┅═✧❁🔆❁✧═┅
✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨
#واگویه༺⃟•۴۲ུྃ
•|⇦فهمیده راباید فهمید تا فهمیده شد
༻○روزی بچهها چشمشان به عراقی کوتاه قدی افتاد که به سمت خاکریز خود میآمد . صبر کردند تا اسیرش نمایند.
༻●کمی که جلو تر آمد ، دیدند حسین ریزه است که لباس عراقیها را به تن کرده و سلاح شان را به دوش گرفته، همان موقع نزد فرمانده رفت و در پاسخ نگاههای پرسشگر وتاحدودی عصبانی او گفت:
༻○« خودتان گفتید به خط رفتن برای من زود است. من به آنجا رفتم، یک عراقی را دست خالی کشته ، لباس و پو تین وسلاح او را به همراه آوردم تا ثابت کنم اراده و عشقم از جثه ام بزرگتر است
༻●شهید محمد حسین فهمیده:🔻
هدف من از رفتن به جبهه این است که، اولاً به ندای "هل من ناصر ینصرنی" لبیک گفته باشم و امام عزیز و اسلام را یاری کنم و آن وظیفهای را که امام عزیزمان بارها در پیام ها تکرار کرده، که هرکس که قدرت دارد واجب است که به جبهه برود و من می روم که تا به پیام امام لبیک گفته باشم.
📚کتاب زندگی به سبک شهدا
8 آبان؛ روز نوجوان گرامی باد
♡هدیه به لبخند #امام_زمان عج
#حجاب گنه بیفکنیم
ڪانال زلال مــ💖ــعرفت
@ZolaleMarefat_f
┅═✧❁🔆❁✧═┅
✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨
#واگویه ۴۳༺⃟•ུྃ
•|⇦شهیدی که هیچوقت تسلیم نشد
༻○رفته بودیم برای بازدید از موشک های فوق پیشرفته ی روسی.
وقتی بازدیدمون تموم شد،حسن رو کرد به کارشناس موشکی روسیه و گفت:"اگه می شه فن آوری این موشک رو در اختیار ما قرار بدید!
༻●"ژنرال ها و کارشناسان روسی خندیدند و گفتند:"امکان نداره این فن آوری فقط در اختیار کشور ماست."
༻○حسن خیلی جدی و محکم گقت:"ولی ما خودمون این موشک رو می سازیم"
و دوباره صدای خنده ی اونا بلند شد.
༻●وقتی برگشتیم ایران،خیلی تلاش کردیم نمونه شو بسازیم،ولی نشد.وقتی از ساخت موشک ناامید شدیم.
༻○حسن راهی مشهد الرضا شد.خودش تعریف می کرد،"به امام رضا متوسل شد و سه روز توی حرم موندم.روز سوم بود که عنایت امام رضا رو حس کردم و حلقه ی مفقوده کار به ذهنم خطور کرد .
༻○وقتی زیارتم تموم شد دفترچه نقاشی دخترم رو برداشتم و طرحی رو که به ذهنم رسیده بود کشیدم تا وقتی رسیدم تهران عملی ش کنم."وقتی حسن از مشهد برگشت،سریع دست به کار شدیم و موشک رو ساختیم که به مراتب از مدل روسی،بهتر و پیشرفته تر بود.
💌به مناسبت سالروز پدر صنعت موشکی ایران
شهید حسن تهرانی مقدم
♡هدیه به لبخند #امام_زمان عج
#حجاب گنه بیفکنیم
ڪانال زلال مــ💖ــعرفت
@ZolaleMarefat_f
┅═✧❁🔆❁✧═┅
✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨
#واگویه༺⃟• ۴۴
•|⇦رفت تا دنبال خدا بگردد
༻○کوله پشتی اش را برداشت و رفت تا دنبال خدا بگردد
گفت: تا کوله ام از خدا پر نشود برنخواهم گشت.
نهالی رنجور و کوچک کنار راه ایستاده بود، مسافر با خنده ایی رو به درخت گفت:چه تلخ است کنار جاده بودن و نرفتن.
༻●درخت زیر لب گفت:ولی تلخ تر آن است که بروی و بی رهاورد برگردی.کاش میدانستی آنچه در جستجوی آنی همین جاست....
༻○مسافر رفت و گفت: یک درخت از راه چه می داند، پاهایش در گل است، او هیچگاه لذت جستجو را نخواهد یافت و نشنید که درخت گفت:
اما من جستجو را آغاز کرده ام و سفرم را کسی نخواهد دید جز آن که باید.
༻●مسافر رفت و کوله اش سنگین بود. هزار سال گذشت، هزار سال پر خم و پیچ، هزار سال بالا و پست.مسافر بازگشت رنجور و ناامید. خدا را نیافته بود، اما غرورش را گم کرده بود...
༻○به ابتدای جاده رسید جاده ایی که روزی از آن آغاز کرده بود. درختی هزار ساله بالا بلند و سبز کنار جاده بودزیر سایه اش نشست تا لختی بیاساید. مسافر درخت را به یاد نیاورد. اما درخت او را می شناخت
༻●درخت گفت:سلام مسافر، در کوله ات چه داری، مرا هم میهمان کن.
➖مسافر گفت:بالا بلند تنومندم، شرمنده ام.کوله ام خالی است و هیچ چیز ندارم.
༻○درخت گفت: چه خوب وقتی هیچ چیز نداری همه چیز داری.اما آنروزی که میرفتی در کوله ات همه چیز داشتی، غرور کمترینش بود، جاده آن را از تو گرفت.
༻●حالا در کوله ات جا برای خدا هست و قدری از حقیقت را در کوله مسافر ریخت...دستهای مسافر از اشراق پر شد و چشم هایش از حیرت درخشید و گفت:
༻○هزار سال رفتم و پیدا نکردم و تو نرفته ایی و اینهمه یافته ایی!
➖درخت گفت: زیرا تو در جاده رفتی و من در خودم، و پیمودن خود دشوارتر از پیمودن جاده هاست...
༺⃟✨حضرت امیرالمؤمنین علی علیه اسلام فرمودند:
"مَن عَرَفَ نَفسهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّه"
آن کس که خود را شناخت به تحقیق که خدا را شناخته است.
༻○من عرف نفسه فقد عرف ربه ,آن کس که خود را شناخت به تحقیق که خدا را شناخته اس ,کوله پشتی اش را برداشت و رفت تا دنبال خدا بگردد ,آنچه در جستجوی آنی همین جاست
♡هدیه به لبخند #امام_زمان عج
#حجاب گنه بیفکنیم
ڪانال زلال مــ💖ــعرفت
@ZolaleMarefat_f
┅═✧❁🔆❁✧═┅
✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨
#واگویه༺⃟• ۴۵
•|⇦پدر امت...
༻○از کوچهای عبور میکرد.
کودکی را دید که سر به دیوار گذاشته بود و گریه میکرد!
༻•°نزدیک رفت؛ کودک را روی دامن نشاند و اشکهایش را پاک کرد.
علت گریهی بچه را پرسید؟
༻○کودک گفت: بچههای اینجا مرا از بازی طرد میکنند و میگویند: چون پدر نداری، ما با تو همبازی نمیشویم.
༻•°اشک از چشمانِ مولا جاری شد.. مقداری اشرفی به کودک داد و فرمود: برو با بچهها همبازی شو و اگر گفتند پدر نداری، بگو بابایِ من علیبنابیطالب است :)♥️
📖کتابامیرالمومنین/ص۱۲۷
♡هدیه به لبخند#امام_زمان عج
#روز_پدر_مبارک_باد
ڪانال زلال مــ💖ــعرفت
@ZolaleMarefat_f
┅═✧❁🔆❁✧═┅
✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨
#واگویه༺⃟•ུྃ
•|⇦ این انقلاب امانتیِ امامزمانه...
༻○مردم پیروزی انقلاب را جشن میگرفتند و در شهر غوغایی بود. حاجحسن همش تو فکر بود و رنگ و بوی جشن تو صورتش دیده نمیشد. همه با تعجب نگاهش میکردند
༻○به حاجحسن گفتم: «حاجی چی شد؟ شما که از همهٔ محله بیشتر پیِ این انقلاب بودی. حالا چی شده الان تو فکری؟» یه نگاه معناداری به من کرد و گفت: «تازه اول راهیم!» خندیدم و گفتم: «حاجآقا خوبی؟ شاه رفت! همه چی تموم شد!» سرش رو پایین انداخت و گفت:
༻○«الان این انقلاب امانتیِ امامزمانه. باید پرچمداری کنیم و برسونیمش به دست خودِ آقا. هرموقع خودش بیاد، اونوقت کلّ شهر رو چراغونی میکنم.»
༻○ انگار کلّ چراغای رنگی دور سرم چرخید و یه کوه مسئولیت افتاد رو دوشم. نگاهم افتاد به مردم که همگی شاد و خندان بودند و بههم تبریک میگفتند. بعد رو به آسمون گفتم: «اللهم عجّل لولیک الفرج»
♡هدیه به لبخند #امام_زمان عج
#دهه_فجر گرامي
ڪانال زلال مــ💖ــعرفت
@ZolaleMarefat_f
┅═✧❁🔆❁✧═┅
✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨
#واگویه༺⃟•ུྃ
•|⇦یاد خدا
༻○در طول زندگی مشترک و کوتاهمان، هر روز صبح با صدای تلاوت قرآن او از خواب بیدار می شدم. چهره اش موقع خواندن قرآن دیدنی بود. چنان در قرآن غرق می شد که متوجه اطرافش نبود.
༻○یک روز از او پرسیدم: ابراهیم چرا تو همیشه صبحهای زود قرآن می خوانی؟ وقت های دیگر
روز هم می توانی این کار را بکنی.
༻○در جوابم گفت: یاد خدا در اول روز، آرامشی خاص به آدم می دهد و باعث می شود که همه ی کارهای آدم در طول روز، به خاطر خدا و برای جلب رضای او انجام شود.
شهیدابراهیمباباحاجیان
شادی روح جمیع شهدا صلوات
♡هدیه به لبخند #امام_زمان عج
#حجاب گنه بیفکنیم
ڪانال زلال مــ💖ــعرفت
@ZolaleMarefat_f
┅═✧❁🔆❁✧═┅
هدایت شده از زلال معرفت
✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨
#واگویه༺⃟•ུྃ ㉚
•|⇦ دفاع از امام
◽️•° نیمهٔ خرداد بود که برای دفاع از امامِ انقلاب(#امام_خمینی) به کوچه و خیابان آمدند، بیآنکه نگران جان و مالشان باشند…
و همه فهمیدند که دفاع از امام یعنی چه...
□•°این یعنی ما امتحانمان را پس دادهایم...
یعنی روزی تمامقد برای دفاع از امام زمانمان خواهیم ایستاد و این همان وعدهٔ الهیست...
📝 ویژه قیام ۱۵ خرداد
♡هدیه به لبخند امام زمان عج
#حجاب گنه بیفکنیم
ڪانال زلال مــ💖ــعرفت
@ZolaleMarefat_f
┅═✧❁🔆❁✧═┅
هدایت شده از زلال معرفت
✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨
#واگویه༺⃟•ུྃ
•|⇦ این انقلاب امانتیِ امامزمانه...
༻○مردم پیروزی انقلاب را جشن میگرفتند و در شهر غوغایی بود. حاجحسن همش تو فکر بود و رنگ و بوی جشن تو صورتش دیده نمیشد. همه با تعجب نگاهش میکردند
༻○به حاجحسن گفتم: «حاجی چی شد؟ شما که از همهٔ محله بیشتر پیِ این انقلاب بودی. حالا چی شده الان تو فکری؟» یه نگاه معناداری به من کرد و گفت: «تازه اول راهیم!» خندیدم و گفتم: «حاجآقا خوبی؟ شاه رفت! همه چی تموم شد!» سرش رو پایین انداخت و گفت:
༻○«الان این انقلاب امانتیِ امامزمانه. باید پرچمداری کنیم و برسونیمش به دست خودِ آقا. هرموقع خودش بیاد، اونوقت کلّ شهر رو چراغونی میکنم.»
༻○ انگار کلّ چراغای رنگی دور سرم چرخید و یه کوه مسئولیت افتاد رو دوشم. نگاهم افتاد به مردم که همگی شاد و خندان بودند و بههم تبریک میگفتند. بعد رو به آسمون گفتم: «اللهم عجّل لولیک الفرج»
♡هدیه به لبخند #امام_زمان عج
#دهه_فجر گرامي
ڪانال زلال مــ💖ــعرفت
@ZolaleMarefat_f
┅═✧❁🔆❁✧═┅
هدایت شده از زلال معرفت
✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨
#واگویه༺⃟•ུྃ
•|⇦ این انقلاب امانتیِ امامزمانه...
༻○مردم پیروزی انقلاب را جشن میگرفتند و در شهر غوغایی بود. حاجحسن همش تو فکر بود و رنگ و بوی جشن تو صورتش دیده نمیشد. همه با تعجب نگاهش میکردند
༻○به حاجحسن گفتم: «حاجی چی شد؟ شما که از همهٔ محله بیشتر پیِ این انقلاب بودی. حالا چی شده الان تو فکری؟» یه نگاه معناداری به من کرد و گفت: «تازه اول راهیم!» خندیدم و گفتم: «حاجآقا خوبی؟ شاه رفت! همه چی تموم شد!» سرش رو پایین انداخت و گفت:
༻○«الان این انقلاب امانتیِ امامزمانه. باید پرچمداری کنیم و برسونیمش به دست خودِ آقا. هرموقع خودش بیاد، اونوقت کلّ شهر رو چراغونی میکنم.»
༻○ انگار کلّ چراغای رنگی دور سرم چرخید و یه کوه مسئولیت افتاد رو دوشم. نگاهم افتاد به مردم که همگی شاد و خندان بودند و بههم تبریک میگفتند. بعد رو به آسمون گفتم: «اللهم عجّل لولیک الفرج»
♡هدیه به لبخند #امام_زمان عج
#دهه_فجر گرامي
ڪانال زلال مــ💖ــعرفت
@ZolaleMarefat_f
┅═✧❁🔆❁✧═┅
هدایت شده از زلال معرفت
✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨
#واگویه༺⃟•ུྃ
•|⇦ضمانت بهشت...
༻○پدرشان می گفتند:"زیارت رضا مثل زیارت خداست در عرش."
خودشان می گفتند:"سه موقع می آیم سراغ تان.
اول: نامه های اعمال را که می دهند.
دوم : پل صراط.
سوم: پای حساب کتاب."
༻○پسرشان می گفتند:" از طرف خدا ضمانت می کنم بهشت را برای زائر با معرفت پدرم."
♡هدیه به لبخند امام زمان عج
#میلاد_امام_رضا علیه السلام گرامی
#حجاب گنه بیفکنیم
ڪانال زلال مــ💖ــعرفت
@ZolaleMarefat_f
┅═✧❁🔆❁✧═┅
هدایت شده از زلال معرفت
✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨
#واگویه༺⃟•ུྃ
•|⇦..غیرت الله..
༻○تا رسید کنار مقتل علی اکبر نوشتند تا اینجا صدای گریه هایش را کسی نشنیده بود فَبَکاء بُکاءً عَلیا بلند بلند گریه می کرد.
༻● نشست روی خاکها دلش آرام نشد. فَوَضَعَ خدَّهُ علی خَدِّه آنقدر معطل شد لشکر خوشحال شدند گفتند با یک تیر دونشان زدیم. هم پسر را زدیم هم پدر را زمینگیر کردیم. صورت رو صورت جوانش است. یک وقت دید صدای ناموسش زینب دارد می آید .
༻○یا صاحب الزمان...دیدم یک خانوم بلند قامت هی زمین میخورد و بلند میشود. هی میگوید یا أُخیا وابنَ أُخیّا یعنی اول نگران حال حسین است تا زینب آمد وسط میدان ابی عبدالله بدن جوانش را رها کرد. نمیخواهد خاطره ی مدینه تکرار بشود. یکبار ناموسش بین نامحرم ها گیر افتاده بس است. چه کرد؟
༻○زیر بغل خواهر را خودش گرفت ، و ردَّها إلی الفُستاط خواهر را خودش به خیمه ها رساند .
༻● آقاجان یک لحظه آمدن ناموس تو بین نامحرم طاقت نیاوردی. پس کجا بودی مجلس یزید ؟ و علیها عرضَ العُصیانِ دست خواهرت را به طنابی بسته بودند. دلقکها و نامحرمها داشتند شادی میکردند.
های حسین.....
♡هدیه به لبخند #امام_زمان عج
#حجاب گنه بیفکنیم
ڪانال زلال مــ💖ــعرفت
@ZolaleMarefat_f
┅═✧❁🔆❁✧═┅