💠 بر مدار کتاب و سنت
🔹 جهان دو بخش دارد: بخش فراطبیعت و بخش طبیعت; بخش فراطبیعت دست جعل و #بدلی_سازی به آن نمی رسد، ولی در قلمرو طبیعت از توحید تا ایمان, از ایمان تا توحید همه مراحل پنج گانه بدلی ساختند, جعل كردند و مانند آن. عرفان هم از این جریان مصون نمانده است، عرفان كاذب با عرفان صادق, عرفان باطل با عرفان حق, عرفان قبیح با عرفان حَسن, عرفان شرّ با عرفان خیر، جعل كردند، بدلی ساختند. عرفان آن است كه در #مدار_كتاب_و_سنت باشد «و لاغیر». ذرّهای از دین فاصله نگیرد، چه كسی عارف تر از علی بن ابیطالب است؟! علی (صلوات الله و سلامه علیه) عارف بود هم به لحاظ مبدأ و هم به لحاظ معاد, هم به لحاظ وحی و نبوّت.
🔹 ممكن است كسی حكیم باشد توحید را با برهان بشناسد, معاد را با برهان بشناسد, وحی و نبوّت را با برهان بشناسد، این حكیم است, فیلسوف است و نه عارف! عارف آن است كه #علم_حضوری داشته باشد, #علم_شهودی داشته باشد، آن كه ببیند، نه آن كه بفهمد! آن كه بیابد نه آن كه بگوید! آن كه در جان خود احساس تجربه عرفانی داشته باشد، وجود مبارك علی بن ابیطالب (علیه أفضل صلوات المصلّین) عالی ترین عارف است كه گفت: «یاَ غَایةِ آمَالِ العَارِفینَ»،[1] درباره خدا فرمود من خدا را نفهمیدم، بلكه خدا را دیدم! از او سؤال كردند آیا شما خدا را دیدی؟ فرمود: «مَا كُنْتُ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَه»،[2] پس آغاز عالم, مبدأ عالم, توحید عالم را او #دید، نه فهمید! آن كه فهم دارد حكیم است, آن كه میبیند عارف است.
🔹 #مولوی ای كه شاگرد #شمس است در دو مرحله دو نوع سخن دارد, اگر حكیمانه بخواهد سخن بگوید، می گوید:
ای برادر تو همان اندیشه ای ٭٭٭ مابقی خود استخوان و ریشه ای[3]
انسان به جز علم و دانش سرمایه ای ندارد، آنچه می ماند و #ماندنی است ادراك است و فهم است و برهان است و دلیل، ولی وقتی به ذات اقدس الهی می رسد كه او مفهوم نیست تا با علم حصولی درك شود، همین #مولوی شاگرد #شمس, همین مولوی كه می گفت: «ای برادر تو همان اندیشه ای» گفت: «گردن بزن اندیشه را ما از كجا او از كجا»[4] مگر خدا مفهوم است كه به ذهن بیاید؟! مگر خدا مثل شمس و قمر است كه به ذهن بیاید؟! مگر خدا مثل آسمان و زمین است كه با علم حصولی و استدلالی و مفهوم به ذهن بیاید؟!
آفت ادراك آن قال ست و حال ٭٭٭ خون به خون شستن محال است و محال[5]
🔹 حكیم می گوید من مطلب نظری را با مفهوم بدیهی می فهمم, فقیه میگوید چنین است, اصولی می گوید چنین است, محدّث می گوید چنین است كه مطلب مشكل را با مطلب آسان باید فهمید; یعنی با مقدّمات بدیهی به نتیجه می رسیم، این راه اندیشه است؛ اما ذات اقدس الهی كه مفهوم نیست! خدا كه ماهیت ندارد! او حقیقت هستی خارجی است، او كه به ذهن نمی آید؛ لذا مادامی كه مرز فقه است و اصول است و حكمت است و حدیث است و برهان است و فلسفه, حرف مولوی شاگرد شمس این است: «ای برادر تو همان اندیشه ای»، اما وقتی نسبت به خدا رسید، فرمود: «گردن بزن اندیشه را ما از كجا او از كجا», «آفت ادراك این قیل است و قال ٭٭٭ خون به خون شستن محال است و محال»، شما مفهوم نظری را میخواهی با مفهوم بدیهی حل كنی؟! خون را با خون میخواهی بشویی؟! آن مشكل نظری را باید از تن بیرون ببری, از ذهن بیرون ببری «از علم به عین آمد و از گوش به آغوش»[6] باید بیرون بروی و مشاهده كنی! مگر میشود چیزی كه عین خارجی است مفهوم نیست و ماهیت نیست و به ذهن نمی آید را با ذهن حل كنی؟!
[1]. اقبال الاعمال (ط ـ القدیمة)، ج2، ص708.
[2]. الکافی (ط ـ الاسلامیة)، ج1، ص98.
[3]. مولوی (مثنوی معنوی)، دفتر دوم، بخش9.
[4]. غزلیات دیوان شمس، غزل شماره33.
[5]. مولوی (مثنوی معنوی)، دفتر سوم، بخش226.
[6]. دیوان اشعار حکیم سنایی، غزلیات، غزل شماره 209؛ «دردی که به افسانه شنیدم همه از خلق ٭٭٭ از علم به عین آمد و از گوش به آغوش»
#سالروز_وفات_جلال_الدین_محمد_بلخی_معروف_به_مولوی
#عرفان_حقیقی
#ماندنی
#آیت_الله_العظمی_جوادی_آملی
📚 پیام به همایش شمس تبریزی
تاریخ: 1394/07/05
🆔 @a_javadiamoli_esra
💠 قابلیت
🔹 آدم دلسوخته یك مخاطب دلسوخته می خواهد. نه هر كسی دلسوخته است و نه هر مخاطبی حرف ها را به عنوان دلپذیر می پذیرد؛ دوتا عنصر لازم است: یكی اینكه آن گوینده و متكلّم دارای دلسوختگی باشد، دیگر اینكه آن مخاطب دلپذیر باشد. در همین زمینه كتابی است به نام العقد الفرید برای ابناثیر، میگوید پسری از پدری سوال كرد كه چرا ما و دیگران پای سخنان فلان شخص در شهر می رویم سخنرانی آنها عادی است، امّا پای سخنرانی فلان شخص كه می رویم ما را متحوّل می كند؟ این چه چیزی است؟ گفت پسرم جریان هایی كه در جامعه اتفاق می افتد مثلاً خدایی ناكرده یك جوانی از یك خانواده می میرد دیدی؟ گفت بله. گفت اینها یك مجلس مردانه دارند یك مجلس زنانه، در مجلس مردانه مویه و اشك كم است؛ امّا در مجلس زنانه عاطفه زیاد است، اشك زیاد است، هم در مجلس مردانه مدّاح می آورند هم در مجلس زنانه نائحه ای می آورند كه نوحه سرایی كند. در مجلس زنانه با اینكه آنها آماده برای گریه اند آن نوحهگر آن نائحه آن مدّاحه آن كه می آوردند او هر چه بخواند مستمعین مختصری ممكن است چشمشان تر بشود، امّا این مادر داغ دیده این همین كه دهان باز كرد سیل اشك جاری می شود، سرّش این است كه این #داغ_دیده هست و حرف داغ دیده اثر دارد! گفت اگر می بینی در #وعاظ_شهر حرف آن آقا اثر دارد، برای اینكه او داغ دیده است، او حرف را از تمام گوهر ذاتش میگوید. فرمود «یا بُنی لیست النّائحة الثّكلى مثلَ النّائحة المستأجرة»،[1] «ثكلی» یعنی مادر بچه مرده، «النّائحة المستأجرة» یعنی همین كسی كه اجیر می كنند بیاید مدّاحی بكند، خب آن اجیر برای پول نوحه سرایی میكند این داغ دیده است.
🔹 #شمس داغ دیده بود! این برای متكلّم. مخاطب ها خب شما بالأخره جمال یوسفی را شما بیاورید در برابر در و دیوار هیچ كدامش نمی تواند [آن را نشان بدهد] یك آینه بیاورید آینه یوسف را نشان بدهد، برای اینكه این لیاقت دارد. ممكن است بعضی از میزهای مقداری ظرافت داشته باشند و مختصری عكس یوسف را نشان بدهند؛ امّا تا آینه شفاف نباشد یوسف را نشان نمی دهد! قلب #مولوی همچنین آینه ای بود. آن هم مثل «ثكلی» بود آن #داغ_دیده بود او هر چه گفت این گرفت؛ لذا تحوّل پیدا شد. در سوره مبارکه «ن» دارد كه برخی ها ﴿یكَادُ زَیتُهَا یضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ﴾،[2] آیا در این پمپ بنزین ها نمی گویند نمی گویند استعامل دخانیات ممنوع است؟ یعنی همینكه شما اینجا كبریت بزنی آن [آتش] می گیرد، بعضی ها همین كه مختصری اشاره كردند كاملاً می گیرد، چه رسد به اینكه شما بخواهید در پمپ بنزین شعله ای را مشتعل كنی! این رابطه #شمس_و_مولوی كه هم او گوینده قوی بود، هم این گیرنده قوی بود؛ هم او چیز خوب گفت، هم این چیز خوب شنید!
[1]. عقد الفرید، ج1، ص326.
[2]. سوره مبارکه نور، آیه35.
#روز_بزرگداشت_جناب_مولوی
#آیت_الله_العظمی_جوادی_آملی
📚 دیدار جمعی از هنرمندان با حضرت استاد
تاریخ: 1390/12/18
🆔 @a_javadiamoli_esra
💠 قابلیت
🔹 آدم دلسوخته یك مخاطب دلسوخته می خواهد. نه هر كسی دلسوخته است و نه هر مخاطبی حرف ها را به عنوان دلپذیر می پذیرد.
▫️ پسری از پدری سوال كرد كه چرا ما و دیگران پای سخنان فلان شخص در شهر می رویم سخنرانی آنها عادی است، امّا پای سخنرانی فلان شخص كه می رویم ما را متحوّل می كند؟ گفت پسرم جریان هایی كه در جامعه اتفاق می افتد در مجلس مردانه مویه و اشك كم است؛ امّا در مجلس زنانه عاطفه زیاد است، این مادر داغ دیده همین كه دهان باز كرد سیل اشك جاری می شود، سرّش این است كه این #داغ_دیده هست و حرف داغ دیده اثر دارد! گفت اگر می بینی در وعاظ شهر حرف آن آقا اثر دارد، برای اینكه او داغ دیده است، او حرف را از تمام #گوهر_ذاتش میگوید. فرمود «يَا بُنَيَّ ! لَيْسَتِ النَّائِحَةُ الثَّكْلَى مِثْلَ النَّائِحَةِ الْمُسْتَأَجَرَةِ».
🔹 #شمس داغ دیده بود! این برای متكلّم. مخاطب ها خب شما بالأخره جمال یوسفی را شما بیاورید در برابر در و دیوار هیچ كدامش نمی تواند [آن را نشان بدهد] یك آینه بیاورید آینه یوسف را نشان بدهد، برای اینكه این لیاقت دارد تا آینه شفاف نباشد یوسف را نشان نمی دهد! قلب #مولوی همچنین آینه ای بود. آن هم مثل «ثكلی» بود آن #داغ_دیده بود او هر چه گفت این گرفت؛ لذا تحوّل پیدا شد.
▫️ آیا در این پمپ بنزین ها نمی گویند نمی گویند استعامل دخانیات ممنوع است؟ یعنی همینكه شما اینجا كبریت بزنی آن [آتش] می گیرد، بعضی ها همین كه مختصری اشاره كردند كاملاً می گیرد، چه رسد به اینكه شما بخواهید در پمپ بنزین شعله ای را مشتعل كنی! این رابطه #شمس_و_مولوی كه هم او گوینده قوی بود، هم این گیرنده قوی بود؛ هم او چیز خوب گفت، هم این چیز خوب شنید!
#روز_بزرگداشت_جناب_مولوی
#آیت_الله_العظمی_جوادی_آملی
📚 دیدار جمعی از هنرمندان با حضرت استاد
تاریخ: 1390/12/18
🌐 http://news.esra.ir
🆔 @a_javadiamoli_esra
💠
عجز ادراک🔹 #مولوی كه شاگرد #شمس است، در دو مرحله دو نوع سخن دارد. اگر حكیمانه بخواهد سخن بگوید، می گوید: ای برادر تو همان اندیشه ای ٭٭٭ ما بقی خود استخوان و ریشه ای 🔹 انسان به جز #علم_و_دانش سرمایه ای ندارد و آنچه می ماند و ماندنی است، ادراك است و فهم است و برهان است و دلیل؛ ولی وقتی به ذات اقدس الهی می رسد كه او مفهوم نیست تا با علم حصولی درك شود، همین #مولوی شاگرد #شمس, همین مولوی كه می گفت: «ای برادر تو همان اندیشه ای»، گفت: «گردن بزن اندیشه را ما از كجا او از كجا». مگر خدا مفهوم است كه به ذهن بیاید؟! مگر خدا مثل شمس و قمر است كه به ذهن بیاید؟! مگر خدا مثل آسمان و زمین است كه با علم حصولی و استدلالی و مفهوم به ذهن بیاید؟! آفت ادراك آن قال است و حال ٭٭٭ خون به خون شستن محال است و محال 🔹 حكیم می گوید من مطلب نظری را با مفهوم بدیهی می فهمم, فقیه می گوید چنین است, اصولی می گوید چنین است, محدّث می گوید چنین است كه مطلب مشكل را با مطلب آسان باید فهمید; یعنی با مقدّمات بدیهی به نتیجه می رسیم، این راه اندیشه است؛ اما ذات اقدس الهی كه مفهوم نیست, خدا كه ماهیت ندارد، او حقیقت هستی خارجی است، او كه به ذهن نمی آید، لذا مادامی كه مرز فقه است و اصول است و حكمت است و حدیث است و برهان است و فلسفه, حرف مولوی شاگرد شمس این است: «ای برادر تو همان اندیشه ای»؛ اما وقتی نسبت به خدا رسید، فرمود: «گردن بزن اندیشه را ما از كجا او از كجا» و گفت: آفت ادراك آن قال است و حال ٭٭٭ خون به خون شستن محال است و محال 🔹 شما مفهوم نظری را می خواهی با مفهوم بدیهی حل كنی؟! خون را با خون می خواهی بشویی؟! برای آن مشكل نظری باید از تن بیرون بروی, از ذهن بیرون بروی، «از علم به عین آمد وز گوش به آغوش»، باید بیرون بروی و مشاهده كنی، وگرنه مگر می شود چیزی كه عین خارجی است و مفهوم نیست و ماهیت نیست و اینکه به ذهن بیاید نیست، آن را با ذهن حل كنی؟! #روز_بزرگداشت_شمس_تبریزی #آیت_الله_العظمی_جوادی_آملی #جام_معرفت 📚 پیام به كنگره بزرگداشت شمس تاریخ: 1394/07/.05 🌐 https://esra.ir 🆔 @a_javadiamoli_esra