🌺شهید حسین صنعت کار🌺
بسیار مقیّد به خواندن نماز شب بود
و این روحیه را در عمل به سایرین نیز منتقل می کرد.
هر کس دو روز با او بود، نماز شب خوان می شد.🎁
از او سؤال کردم: « شده است از خواب بیدار نشوی؟»
او با تبسم ملیحی گفت:
«یک شب که از شدت ضعف و بی خوابی، خواب مانده بودم،
با نیش پشه ای از خواب بیدار شدم، دیدم ساعت سه بامداد است.
بسیار خوشحال شدم😊 که پیک حق در قالب پشه، مرا از خواب بیدار کرد تا نمازم فوت نشود.»
منبع: نماز شب شهیدان ؛ محمد محمدی ؛ نشر دارخوئین ؛ ص
#حکایت_های_شب_زنده_داران
#نماز_شب
#شهدا
🆔 https://t.me/aale_ya_sin
🆔https://eitaa.com/aale_ya_sin
🆔https://www.instagram.com/aale_ya_sin۳۰۰
#کلام_بزرگان
آیت الله بہجٺ:
بعضۍ از عݪما با سفارش بہ
#نماز_اول_وقت و یا #نماز_شب ،
زندگۍ آینـده ی فرزندانـشاݩ را تأݥین مۍکردند‼️
📕•| در محضر بهجت ، ج ۱ ، ص ۸۵
#یاد_شهید
#شهید_برونسی
🥀#نماز_شب🥀
یک ساعتی مانده بود به اذان صبح. جلسه تمام شد. آمدیم گردان. قبل از جلسه هم رفته بودیم شناسایی. تا پام رسید به چادر، خسته و گوفته ولو شدم روی زمین.
فکر میکردم عبدالحسین هم میخوابد. جوارابهاش را درآورد. رفت بیرون! دنبالش رفتم.
پای شیر آب ایستاد. آستینها را داد بالا و شروع کرد به وضو گرفتن. بیشتر از همه ما، فشار کار روی او بود. طبیعی بود که از همه خستهتر باشد. احتمالش را هم نمیدادم حالی برای خواند #نماز_شب داشته باشد.
خواستم کار او را بکنم، حریف خودم نشدم. فکر این را میکردم که تا یکی دو ساعت دیگر سر و کلهٔ فرماندهٔ محور پیدا میشود. آن وقت باز باید می رفتیم دیدگاه و میرفتیم پشت دوربین. خدا می دانست کی برگریدم.
پیش خود گفتم: بالاخره بدن توی بیست و چهار ساعت، احتیاج به یک استراحتی داره که.
رفتم توی چادر و دارز کشیدم. زود خوابم برد.
اذان صبح آمد بیدارمان کرد. بلند شدم و پلکهایم را مالیدم. چند لحظهای طول کشید تا چشمهام باز شد. به صورتش نگاه کردم. معلوم بود که مثل هر شب، نماز با حالی خوانده است.
خاکهای نرم کوشک، ص ۹۸.
🔰 هیئت آل یاسین
https://eitaa.com/joinchat/2015166485Ca93e04d9ed