#خاطره1164سلام دوستان
دوروز پیش به همراه دوتا دختران گلم
رفتیم بازار اراک میخواستیم خرید کنیم که دیدم خانومی آرایش کرده بابلوز وشلوار داشت، با پسر کوچکش از پیش ما رد شد ومغازه دارها هم داشتن نگاش میکردن من که قبلش متوسل شده بودم به سردار سلیمانی که بتونم امربه معروفکنم .رفتم جلو وبعد از سلامواحوال پرسی اشاره کردم به بلو زشون و دلسوزانه گفتم خانوم یه لباس بلند یا مانتو یی میپوشیدید خیلی توچشمه .بر خلاف تصورم خیلی خوب برخورد کردن وقبول کردن ورفتن
دختر نوجوانم که داشت ما رو می دید
گفت مامان چی بهش گفتی ومن هم ماجرا رو تعریف کردم .خیلی خوب شد تا اوهم جرات امر به معروف رو به خودش بده
تو دلم از سردار تشکر کردم