#خاطره1691
سلام
دوشنبه شب رفتم نونوایی که نون بخرم چند نفر جلوم بودند.خانمی با مانتو بود و روسریش هم که عقب رفته بود جلو تر از من ایستاده بود. یهو دختر 3 الی 4 ساله اش از توی ماشین مادرش را صدا کرد و مادرش بهش گفت بیا.
وقتی اومد لباسش را دیدم از این لباسهایی هست که بالای ناف گره میخوره.دختره داشت بهونه میگرفت که مادرش اون را برد داخل ماشین پیش باباش گذاشت.وقتی برگشت دیدم موهای خودش را پوشنده بود و چیزی راجع به خودش نگفتم
بهش گفتم صحبتی باهاتون داشتم
گفت:بفرما
گفتم:لباس دخترتون مناسب نبود.
اگه الان توی این سن و سال اینجور پوششی داشته باشه بزرگ هم که شد دوست داره همینجور باشه و توی جامعه این پوشش را داشته باشه قبول دارید؟
گفت:چون بچه هست اینو پوشوندم.
گفتم:ما که بچه بودیم به نظرتون مادرامون این جور لباسی به تن ما میکردن؟
گفت: نه من که واقعا از اینجور لباسها نمیپوشیدم.
و تشکر کردند و رفتند .
و مورد دیگه ای که اونجا دیدم خانمی بود که چادر بندری به سرش بود. موهاش بیرون بود(زیر چادرشون روسری یا مقنعه نمی پوشند). همه جاهای این خانم پوشیده بود.
بهشون گفتم شما که همه جاتون را پوشونیدید اگه موهاتون رو هم بپوشونید دیگه حجابتون کامل میشه و به زیبایی هاتون اضافه میشه.
گفت ممنون باشه چشم
بعد گفت چون میخواستم برم خونه مادرم و نزدیک خونه خودمون هست عجله ای اینجوری اومدم بیرون .من هم خدا را شکر کردم که تونستم با آرامی وصمیمیت امر و نهی کنم.
خدا توفیق بده که این کار را همچنان ادامه بدیم.