#خاطره2006
سلام خواهرای گلم
دیروز از خونه که اومدم بیرون دختر خانومی رو دیدم داره رد می شه که سرو وضع خوبی نداشت
موهاش از پشت شال بیرون بود
شالشم که یه شال خیلی نازک
رفتم سمتش گفتم عزیز جان حیفه به موهای قشنگت نیست گذاشتی بیرون
با عصبانیت برگشت نگاهم کرد
و یه چی گفت یادم نیست
منم گفتم حیف نیست این پوشش مخالف امر خداست
گفت به تو ربطی نداره برید اختلاسارو درست کنید و کشورتون ...
بعد شالشو از سرش انداخت و شروع کرد به بلند
بلند داد و بیداد کردن و توهین کردن
(منم لابه لای صحبتاش جوابشو می دادم ولی از اون دخترای .... بود
با همون آرامش و لبخند گفتم همون خدایی که به تو گفته بپوشون به منم گفته باید تذکر بدی
اگه گناهی دیدی
باز شروع کرد به فحش دادن و داد و بیداد
دقیقا فکر می کرد یکی از مسوولین مملکت روبه روشه 🙃
می گفت من ۷ تا مدرک دارم تو این مملکت کار ندارم و ...
با لبخند گفتم بیا پیش من کار کن من کارگاه دارم
اونم یه فحش زشت داد و رفت 😁
وقتی داشت می رفت پشت سرش دعاش کردم که ان شاالله
خدا همه رو از دست شیطان و هوای نفس و جهالت نجات بده جوونای کشور مارو هم همین طور
مشکلات باعث شده همه ی کاراشونو توجیه می کنند