#خاطره3969
سلام
دیشب حرم بودم توصحن انقلاب یه خانواده بودن که یه ویلچری هم همراهشون بود یه دختر تپل ۱۰ یا ۱۱ساله همراهشون بود که چادرکه نداشت یه کاپشن روزانو داشت با مدل موهای کوتاه مردانه بلند ترک بایه کلاه آفتابی لی ازاین نگین دارا که برعکس روسرش گذاشته بود
خیلی تعجب کردم
دوتا خادم اقابودن رفتم گفتم خادمین امربه معروفتون کجا وامیستن گفتن هستن همه جا بیشتر تو ورودی
قبلش هم مطمعن شده بودم که اون دختره چون پدرش گفت فاطمه ازاینور بیاین سمت خانوماست
خلاصه خادما گفتن براچی ؟موضوع رو گفتم با کمال ناباوری گفتن دیگه این مشکل دم دره 😳
این جورموقع ها خودم تذکر میدم ولی توحرم سعی میکنم موارد رو به خادما نشون بدم تا اونها تذکربدن تا مشکلی پیش نیاد خلاصه چند قدمی دورتر نشده بودم که یکی ازهمون خادما اومد گفت خانم شما بودین گفتین این دختر .... گفتم بله
گفتن ما پرسیدیم گفتن پسره 😳
گفتم من مطمعنم دختره چون باباش فاطمه صداش زد متاسفانه اون خادم گفت خانوم زود قضاوت نکنین
چند دقیقه بعد دیدم همون دختره رفت ازسقا خونه آب برداره سمت خانوما بود وتنها سریع رفتم گفتم دخترگلم اسمت چیه برای اینکه بیشترمطمعن بشم اولش ساکت شد انگار متوجه شده بود
بعد با کمی مکث بیشتر گفت فاطمه
گفتم به به چه اسم قشنگی هم نام مادرهمه مسلمونا حضرت فاطمه س هستی خوش به حالت چه اسمی داری حرم اومدی برامنم دعاکن دختر قشنگم چند سالته چیزی نگفت گفتم دختر گلم ببین اینجا حرمه وجای پاک ومقدسیه توهم اسمت برای ما مسلمونا پاک ومقدسه دخترای مسلمون وقتی به سن تکلیف میرسن باید حجاب داشته باشن گفت من تازه ۹ سالم شده 😳
دخترم کنارم بود جز قد بلندای کلاسشونه ولی یه سرو گردن ازدخترمن بلند بود وهیکل تر گفتم دختر من هنوز به سن تکلیف نرسیده ببین چقدر قشنگ چادر پوشیده مقنعه پوشیده حجاب داره اگه شما هم حجاب کنی خیلی قشنگ تر از اینی که هستی میشه اینجوری پیش خداهم عزیز تری بطری اب رو پرکرد ورفت
اومدم زیر ایوون ساعت دوباره برای حجاب دختراو خانوم های کشورم دعاکردم من هروقت میرم حرم این دعا رو دارم
دیدم یه صندوقی هست ارتباط مستقیم با تولیت
رفتم دیدم کاغذ که نیست فقط یه خودکاربود متاسفانه توکیفم هم وقتی حرم میام خالی میکنم برای اینکه خادما راحت تر کیفمو بازرسی کنن فقط یه چند تا دستمال کاغذی تمیز بود یکی رو برداشتم وتوش نوشتم که لطفا روحجاب زائرا بیشتر توجه کنید و....و عذر خواهی هم کردم ونوشتم کاغذ نبود 😊
توحرم خیلی دیده میشه جوراب رنگ پا شلوارای ساق کوتا موهای بیرون
راستی دم در ورودی موقعی که میرفتم برابازرسی دوتا خانوم دیدم که ایستاده بودن یکی شون که خادم بود من سریع رفتم داخل ولی قبلش دیدم دوتا دخترخانم بودن که یکیشون موهاش بیرون بود
اون خانوم که کنار خادم واستاده بود بلند صداش زد بیا بیا ببینمت ودستش یه گیره داشت میخواست بزنه به چادر دختره
فکر کنم همین باعث شد من قوت قلب بگیرم وتوحرم درنبود خادما تذکر بدم
ممنون که وقت گذاشتین خاطره ام طولانی بود