هدایت شده از خزینة الجواهر
این عکس که در سال ۱۸۸۹ در دمشق گرفته شده درس زیادی به ما میدهد... کوتوله معلول مسیحی به نام سمیر، بر دوش دوست نابینای مسلمان خود به نام عبدالله بود! سمیر چشم عبدالله بود و عبدالله پای سمیر
یکی میدید و دیگری راه میرفت...
اینچنین همدیگر را کامل می کردند!
هر دو در کودکی یتیم شدند و بدون سرپرست در اتاقی با هم زندگی و کار می کردند! سمیر قصه گو بود و در یکی از قهوه خانه های قدیمی و معروف دمشق برای مردم قصه می گفت و عبدالله روشندل کنار قهوه خانه نخود و لوبیای داغ می فروخت!
سمیر قبل از عبدالله درگذشت و عبدالله به شدت متاثر شد ، طوری که یک هفته تمام در اتاقش گریست ، تا جائی که جسد بی جانش که از شدت اندوه فوت شده بود را در اتاقش پیدا کردند!
#قدرنعمتهای_خدا را کسی خوب می داند که محرومیت کشیده باشد!