15.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من و یک شهر دلتنگی
.....
همین حوالی تو،،،،
ازم پرسید چه جوری با مامان مریم آشنا شدی؟! قصه قشنگ شروع نمایش خانم م. رحیمی رو براش گفتم . و مریم شد واسطه آشنایی من و خانواده اش
ازم پرسید چه جوری با آقا سید آشنا شدی؟! و من قصه تلخ شهادت حاج قاسم رو براش گفتم که واسطه آشنایی شیرین من با آقا سید بود .
.......
میخوام بگم یه وقتایی ، توی یه شهر غریب که هیچ آشنایی پیدا نمیشه، بعضی از آدما چقدر به دل میشینن، همه جوره هواتو دارن و لحظه به لحظه باهات راه میان
.....
همسفر و همسفره شدن با این آدم حسابی ها، زیادی نمک گیرت میکنه ،،،
.....
همین حوالی.....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هفدهم خرداد ۱۴۰۰ بود که بعد یک سال تلاش و بیخوابی و کلی کار و تمرین، تیزر نمایش خانم م. رحیمی رو منتشر کردیم .
......
قصه ها دارم سر نوشتن و اجرای این نمایش و زندگی ها کردیم بعد از اجرای این نمایش با مریم و خانواده اش
......
هنوز که هنوزه یکی از بهترین و شیرین ترین تجربه هام بوده و هست. قصه ای که به شدت حضور مریم رو حس کردم توی تک تک لحظات نوشتن و تمرین و اجرای این نمایش
......
از امروز تا آخر خرداد، راجع به این نمایش ، بیشتر مینویسم اینجا
7.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
و نوزدهم خرداد بود که این تیزر رو منتشر کردیم.
بازخوردهای خیلی خوبی از تمام مردم شهر میدیدم و این برای منی که تجربه اولم بود ، خیلی شیرین بود .
من اجرای این کار رو مدیون خیلی از آدما هستم . و از تک تکشون ممنونم که یک سال کنارم بودن همه جوره
این روزا تازه معنی اون جمله رو میدونم که میگفت : قدر سلامتیت و بدون که هیچی مثل سلامتی نیست .
چقدر راست میگفت .
امروز از صبح تا همین الان که با سرگیجه های لعنتی دست و پنجه نرم میکنم و هشت تا قرص و میندازم بالا با یه لیوان آب پشت بندش، هزار بار به خدا التماس کردم که دیگه بسه ، دارم میمیرم ....
.....
خدایا بخدا بسه، من کم طاقت تر از چیزی هستم که تو روی صبوری من حساب باز کردی .
......
عاجزانه ازتون میخوام برام دعا کنید . حالم خوب نیست .
.....
چقدر دلم میخواست مثل همیشه سرحال باشم 😔😔
و اما.....
بیست و یکم خرداد ۴۰۱ ، تب و تاب تمرین های قبل اجرا خیلی بالا بود ، و صد البته استرس ها .
تا یک روز قبل نمایش, کارت دعوت های الکترونیکی رو برای تک تک آدم هایی که دعوت شده شب افتتاحیه بودند رو ارسال کردیم و از این بابت هم بازخوردهای خوب و قشنگی گرفتیم.
مهمونای اصلی این افتتاحیه، بعد خود شهیده مریم رحیمی ، خانواده اش بود. و آدم های دوست داشتنی دیگه ای که یک دنیا از همشون ممنونم که از شیراز افتخار حضور دادن.
.....
فکرش رو هم نمیکردم بعد یک سال، تداعی خاطراتم با این تیزر های نمایشم، توی آسمون خدا باشه.
شاید اینجوری به مریم نزدیک ترم
....
توی آسمون خدا، بر فراز ابرهای کشورم ایران
......
هواپیمایی بندر عباس_ تبریز
ساعت ۱۵ بعداز ظهر ، بیست و یکم خرداد
39.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
و بعد یک سال تمرین ، رسیدیم به شب اجرا. همه مهمان ها در کنار کادر درمان و مردم، در سالن سینما حضور داشتند . پخش لایو، اجرای نمایش ، سخنرانی فرمانده سپاه ، صحبت های آقای متولی و رونمایی از دو قاب نقاشی شده شهیده مریم رحیمی، شد شروع یک قصه تازه برای من .
منی که اونشب انگار روی ابرا راه میرفتم . اینکه من و با پسوند نمایش شهیده مریم رحیمی میشناختن حس خوبی داشتم .
ولی باید قبول میکردم یک سری مسئولیت ها روی دوشم افتاد .
اجرای این نمایش، صفر تا صد، یقین دارم به عهده خود مریم بود . همین و بس .
.......
و یک سال گذشت و من هنوز مزه خوبش و دارم میچشم.
خدایا شکرت که دستم و گرفتی توی این راه قشنگ .
......
تداعی این خاطرات همین الان برای من، تلخی امروزم و باید بشوره ببره.
تازه از MRI بیرون اومدم و ازتون میخوام برام دعا کنید . چند ماهی میشه خوب نیستم
......
بیمارستان تبریز
۲۲ خرداد ۴۰۲