◼️
امسال دوریم از تو... لابد حکمتی دارد
باشد، ولی عاشق دل ِ کمطاقتی دارد
مُشتاقی و مَهجوری و دِلتنگی و دوری
این قسمت ما بود... هَرکس قسمتی دارد
جُـز آه چیـزی در بساطم نیست، اما آه...
گوینـد آه ِ دلشکستـه قیمتـی دارد
نَذر ِ زیارت داشتم از جانب «سردار»
اینک ولی او با ضریحت خلوتی دارد
این اربعین دُنیـٰا زیارتگاه ِ یار ِ ماست
هر گوشهای یک دلشکسته حاجَتی دارد
#محمدمهدی_سیار 🌿🖤
#اربعین_حسینی_تسلیت_باد 🏴
چشمهایت به همه گفت بیا الّا من
باز شد حاجت یک عدّه روا الّا من
مادرت داده براتِ همه را میدانم
کرده در حقّ همهی خلق دعا؛ الّا من
باز هم برگ براتم به کناری افتاد
وعده گاه همه شد کرب و بلا الّا من
دستِ من خالی و از پیش نگاهم رفتند
از نجف تا به حرم٬ خیلِ گدا الّا من
دردم این بود که زائر شوم و خیلیها
با دعای تو گرفتند شفا الّا من
بارها گریه کنان از کرمت پرسیدم؛
حرمت داشت برای همه جا... الّا من؟!
من به جا ماندن از این قافله عادت دارم
بطلب! عیب ندارد همه را... الّا من!
#مرضیه_عاطفی
#حسرتکربلاء..💔 اربعین ۱۴۴۳
23.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شاید امسال بیایم حرمت یا شاید
سر و کار دل من هست فقط با شاید
یک نگاهے به همان برگه بیانداز حسین
اصلا افتاده کسے از قلم آقا شاید
فکرش افتاده شبیه خورهاے بر جانم
اصلاً انگار بدت آمده از ما شاید
یا که یک نوکر زشتے که سیهرو هم هست
جا ندارد وسط این همه زیبا شاید
ولی ارباب اگر زود به دادم نرسے
دگر از دست رود این دل شیدا شاید
باید امروز همین حال مرا دریابے
مرگ آید به سراغ من و... فردا شاید...
... تو نبینی دگر از نوکر بیچاره اثر
آه راحت بشوے از منِ رسوا شاید
لاادری
حال دلسوختهها را چه کسی میفهمد؟
دلِ جاماندهی ما را چه کسی میفهمد؟
در هیاهوی پر از جاذبهی شهر گناه
هوس کرببلا را چه کسی میفهمد؟
شهر دارد خفهام میکند از دلتنگی
نوکر سر به هوا را چه کسی میفهمد؟
همه در راه سفر، پای تو در گل مانده
غمِ این بی سر و پا را چه کسی میفهمد؟
تو فراموش شدی از طرف اربابت؟
طعنه و سنگ جفا را چه کسی میفهمد؟
رفقایت بروند و تو بمانی تنها
واژهی حسرتنا را چه کسی میفهمد؟
غیر چشمان پر از خون امام حاضر
روضهی شام بلا را چه کسی میفهمد؟
#حسن_کردی
#حسرتکربلاء..💔 اربعین۱۴۳۳
حسنختام
سلام یوسف زینب ، سلام ای نوحم
هنوز بی کفنی ای شهید مذبوحم؟!
خبر رسید برایم که بوریا شده ای
اسیر تابش خورشید کربلا شده ای
پس از تو بار امامت به روی دوشم بود
صدای قهقه ی شمر توی گوشم بود😭
تو عاشقم شدی و من هم عاشق تو شدم
تو دین من شدی و من مبلغ تو شدم
به قاب شام کشیدم حماسه برگشتم
اگرچه پیر شدم من خلاصه برگشتم
چهل شب است برادر ، غریب و تنهایم
چهل شب است که من کعبة الرزایایم
به زخم قلب عزادار من نمک زده اند
حسین چشم تو روشن مرا کتک زده اند
میان آتش خیمه عقیله سوخت حسین
غروب روز دهم یک قبیله سوخت حسین
همینکه سنگ تراشیده خورد بر سر تو
تو ضعف کردی و ناله کشید خواهر تو
هنوز لحظه ی افتادن تو یادم هست
جدال بر سر پیراهن تو یادم هست
هزار چکمه ز رویت عبور میکردند
مرا به زور لگد از تو دور میکردند
تن تو پیش نگاهم بدون رخت شد و
سر تو بسته به یک شاخه ی درخت شد و
به جای آب و غذا غصه ی تورا خوردم
محله ی خودمان سنگ بی هوا خوردم
به صبر امر نمودی اگر خموش شدم
سوار مرکب بی پرده و چموش شدم
محله های شلوغ یهود را دیدم
شراب خوردن قوم حسود را دیدم
به روی تخت نشست و به رتبه ام خندید
چقدر در وسط حرف و خطبه ام خندید
بنفشه رفتم از اینجا و لاله برگشتم
مرا ببخش بدون سه ساله برگشتم😭
رضا قربانی