آن که معمار تو بوده ست خودش میدانست
طرح خنده به لبانت چه قَدَر میآید..
#حسن_رحمانی_نکو
داستانِ شیشه و سنگ است، وصفِ عشق و دل
هـر چـه عشقت بیشتر باشد شکستن بیشتر ...
#مجتبی_خوش_زبان
بالاخره من ماندم و من
من از من رنجیده است
هیچ کس نیست برای پا در میانی...
#عباس_کیارستمی
بهياد خاطرههاى تو چاى مىنوشم
تمام تلخى دنيا درون چاى من است...
#سیدتقی_سیدی
شب چو در بستم و مست از مینابش کردم
ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم
دیدی آن ترک ختا دشمن جان بود مرا
گرچه عمری به خطا دوست خطابش کردم
منزل مردم بیگانه چو شد خانه چشم
آنقدر گریه نمودم که خرابش کردم
شرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمع
آتشی در دلش افکندم و آبش کردم
غرق خون بود و نمیمرد ز حسرت فرهاد
خواندم افسانه شیرین و به خوابش کردم
دل که خونابهی غم بود و جگرگوشه دهر
بر سر آتش جور تو کبابش کردم
زندگی کردن من مردن تدریجی بود
آنچه جان کند تنم، عمر حسابش کردم.
#فرخی_یزدی
شیرین لب من ! فصل رطب شد ، تو کجایی؟
خود را برسان ، شب شد و شب شد تو کجایی؟
بیچاره دلم باز در این گوشه ی دنیا
محتاج به آن گوشه ی لب شد ، تو کجایی؟
اما اگر احوال مرا خواسته باشی
بیچاره تنم کُشته ی تب شد ، تو کجایی؟
از صلح بگو ، حوصله ی جنگ ندارم
حالا که دلم صلح طلب شد تو کجایی؟
ای دورترین میوه ی پنهان شده در باغ !
دستم به هوای تو طلب شد ، تو کجایی؟
یک بار دلم وصل تو را خواست ، غلط کرد
دل بی ادبی کرد و ادب شد ، تو کجایی؟!
#ناصر_حامدی
.
چنان رنجیده ام
از دستت اے تقدیر بی مقدار...
ڪه راه چاره را
در خواب سیصد ساله می بینم...!!
#محمد_عالی_زاده
سلام
سحر بخیر
در سینی صبح، شعر نابی بفرست
عطر خوش عنبر و گلابی بفرست
تا باغ سپیده غرق در نور شود
گلبرگ طلای آفتابی بفرست
#شهراد_میدری
#صبح_بخیر
تا خواب وصالِ یار دیدم سر صبح
از سمت بهشت و نور...وا شد در صبح
فریاد زدم که دوستش می دارم
یک کوچه شنید و ریخت کرک و پر صبح
#محمدجواد_منوچهری
خسته ام، چون عاشقی که فال او این بار هم
"یوسف گم گشته بازآید به کنعان" آمده
#مهدی_تقی_خواه