خوابیدهای بدون نگاهی به ساعتت
بیدار ماندهام برسد صبحِ زود، زود
این چشمِ خیس و خسته و سرخ و گلایهمند
در انتظار خواندن یک "شب بخیر" بود
#هادی_خورشاهیان
#شب_بخیر_ای_نفست_شرح_پریشانی_من
گاه مجبوری برای دق نکردن در خیال
در بغل گیری کسی را که نداری در بغل...!
#لا_ادرے
تنها شراب چشم خمار تو قادر است
میخانه را دوباره پر از مشتری کند...!
#علیرضا_آذر
دوست داری به بهشت ازلی خیره شوی؟
عکس ایوان نجف را سر دیوار بزن
دوست داری که شوی وصله نعلین علی
باده از جام مِی ِ میثم تمار بزن...
#مهدی_نظری
قرص های خواب هم کمتر اثر بر من کنند
لعنتی درمان من میکرد با یک شب بخیر
#سید_طباطبایی
توے مترو
آدمے دیدم گمان ڪردم خداست
چون ڪہ او بود از رگ گردن بہ من نزدیڪتر
#ناشناس
#شدیدنزدیکبودیم🔫😂🙌
نمی گویم چه کردی با دل من چون نمی خوانند
تمام نوحه خوانان گاه بعضی از مقاتل را...!
#اصغر_عظیمی_مهر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
#صلی_الله_علیک_یا_علی_بن_محمد_الهادی
در اوج غمها مژدۀ شادی تویی تو
بر مبتلایان، قید آزادی تویی تو
شکر خدا دل را به دست تو سپردیم
گمکردهراهان را چه غم، هادی تویی تو
#محمدتقی_عارفیان
💐
#ولادتامامهادیالنقی🌸🍃
به نگاه تو، خدای تو، اشارت میکرد
نور را، سوی دو چشم تو، هدایت میکرد
ماه اگر ذکر به لب، گِرد زمین میچرخید
صورت ماهِ تو را، داشت زیارت میکرد
دهمین بار، هوالحق متجلی شده بود
چارمین بار، علی بود، امامت میکرد
درد را نسخهی خال تو، شفا میبخشید
عاشقان را پرِ شال تو، شفاعت میکرد
«و بِکُم عَلَّمَنا الله» تو میخواندی و آه!
آه! از آن شهر، که بیقبله، عبادت میکرد
متوکل، به تماشای شرابت آورد
به دل مست تو، از بس که حسادت میکرد
و نفهمید که مستی اثری بود، که داشت
با نگاه تو، به هر ذره سرایت میکرد
«از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر»
وقتی از پنجرهی شوق، صدایت میکرد
کوه، هر صبح، به صبر تو، سلامی میداد
ماه، هر شب، به رُخت، عرض ارادت میکرد
ری، پُر از عطر تو شد، عبدالعظیم حسنی
از تو و «جامعه»ات، تا که روایت میکرد
مهدیات، حضرت هادی! سفرش طول کشید
کاش میآمد و با عشق، قیامت میکرد
کاش میآمد و با صوت تو، با لحن علی
خط به خط، «جامعه» را، باز تلاوت میکرد
#قاسم_صرافان
گفتن حس و علاقم به تو طوفان کرده
شهر،از ترس خرابی زده بیرون امروز
این سونامی بشود سخت ترین حادثه ای
که جهان ثبت کند نام و نشان:
عالَم سوز
#سید_طباطبایی
نامش چکید از لب ما و شراب شد...
مِهرش نشست بر دل ما و ثواب شد
مقصود بود، خاک قدم های او شدن
از این جهت وجود بشر از تراب شد
کعبه برای خویش پی قبله گاه بود
ایوان طلای شهر نجف انتخاب شد
گفتیم ما چگونه بهای جنان دهیم؟
گفتند با محبت حیدر حساب شد
#شهریار_سنجری