eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
61 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
آره؟
در این شبی که از سرم بنای خواب خوش پرید حبیب تا به حال خواب هفت پادشاه دید (سید مرتضیS)
صبح ما خیر است ای یاران ز پیغام شما جان ما مست است دائم از می جام شما کام ما هر صبح شیرین گردد از پیغامتان چون عسل شیرین کند یزدان ما کام شما
هر صبح چاک پیرهنی تازه می‌کند یارب! به دست‌کیست‌ گریبان آفتاب
🌼🌼🌼 آن پریشانی شب‌های دراز و غم دل همه در سایهٔ گیسوی نگار آخر شد 🍃 🌼🌸 🍃🌼🍃 @abadiyesher
هدایت شده از شعـرهـای نـاب
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ ببین چـگونه تلاطم در آفتـاب انداخت تمام هیبت آن را از آب و تاب انداخت سـرِ تمـامی گـل‌ها ز شـرم پایـین است گمان کنم که‌ ز رویش علی‌ نقاب‌ انداخت ━━━━💠🌸💠━━━━ 0⃣2⃣ روز تا @sherhaye_nab
هدایت شده از کشکول شعر و ادبیات
☘☘☘ سلام چکاوکی‌های محترم صبح شنبه‌تون بخیر 🌸🌱 با توجه به تصویر شعر بنویسید در هر قالبی خواستید 👌 برای بهترین سروده (رباعی یا غزل) مبلغ ۱۱۰ هزار تومان هدیه در نظر گرفته شده سروده‌ها از قبل نباشه تا ساعت ۲۲ امشب فرصت هست گروه شعر چکاوک 👇 https://eitaa.com/joinchat/3853058472C57aec6ea75 🍀🍀🍀
.
بی تو با این دلِ افتاده به پایت، چه کنم؟! ننویسم غزلی را به هوایت، چه کنم؟! نام تو بغضِ گلوگیرِ مرا می شکند نکنم با دلِ بی تاب صدایت، چه کنم؟! بی تو با این همه اندوه که بر جان من است با جهانی که ز من کرده جدایت، چه کنم؟! ناگهان نیمه شب از خواب که برمی خیزم تنگ چون شد دلم آن لحظه برایت، چه کنم؟! دردِ جانکاهِ من این است که هر ثانیه را بعدِ تو با همه ی خاطره هایت چه کنم...
می سپارم به خدا باغ گل پیرهنت را تاروپود بدنت ، زلف شکن در شکنت را سوختن با نیت روشنی انجمن عشق است دارم ای زنده ی جاوید، غم سوختنت را مثل باقی شهیدانِ وطن کو پر وبالت تا بگیرم به بغل قامت گلگون_کفنت را خوش تر از زمزمه ی جاری جانت نشنیدم می روی، هر قدمت می شِکُفَد جان و تنت را ای نسیم آنچه به جا مانده از آن باغ بیاور تا ببویم نفسی لاله ی دور از وطنت را با همان سرمه که از باور ققنوس به جا ماند در نگاهم بنشان روشنی انجمنت را
تیرِ عشقش را زجان خواهم نشان بندم ولی دل نشان می‌خواهد و من از نشانش عاجزم
عقل، یكدل شده با عشق، فقط می ‌ترسم هم به حاشا بكشد هم به تماشا بكشد - فاضل نظری
من ندانم ز نگاه تو چه خواندم اما دانم این چشم همان قاتل دلخواه من است ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
اعضا جدید خوش آمدید🌼🌼🌼🌹
در باختن دل، کم و بسیار کدام است؟ در عشق، طلبکار و بدهکار کدام است؟ هرکس نظر انداخت به تو دست مرا خواند ای آینه‌رو! دفتر اسرار کدام است؟ از روی وفا بود که تیرم به خطا رفت بنگر که وفادار و خطاکار کدام است گر نیست غم عشق، چرا خانه‌خرابی؟ ور هست، دگر تکیه به دیوار کدام است؟ از چشم تو خواندم که برای دل عاشق منظور خدا از نظر یار کدام است صیاد تو بودی که دل از من نبریدی معلوم شد آزاد و گرفتار کدام است در کشمکش عشق، بکش تیغ و مکش دست لطف تو به من می‌رسد، آزار کدام است؟! شبلی‌ است سرافکنده و حلاج به معراج ای خلق بگویید که بر دار کدام است؟! "العبد و ما فی یده کان لمولاه" بازار کدام است و خریدار کدام است؟!
پدرت گفته که تو چاره ی کار همه ای پسر حضرت سلطان،پسر فاطمه ای - مبین اصفهانی
رد شد درست یک دو قدم از مقابلم آرام ریخت پشت قدم های او دلم تبدیل شد به حس هبوطی که عاقبت با چشم‌های بسته فرو برد در گلم دریا نبود، ... بود ولی، رد گام هاش طرحی همیشه ریخت بر اندوه ساحلم یک اتفاق نه... که بیفتد و بگذرد آمد نشست، هم نفسم شد و قاتلم حالا تمام رهگذران مکث می کنند این نقش رد پای شما هست یا دلم
ڪَفتی ببخش جبـــران ڪنم هر آنچه با خود برده ام ڪَفتم قبول جبــــران نما عـمرے ڪه از دست داده ام
حق داشتی سکوت کنی در جواب من شک داشتی تو هم به من و انتخاب من می‌سوزم از فراق و تو لبخند می‌زنی ای خنده‌ی تو آتش روز عذاب من تعبیر خواب‌های مرا از کسی مپرس بُگذار روی چهره بماند نقاب من آیینه‌ی تواَم، عطشم را نگاه کن یک لحظه خیره شو به خودت، آفتاب من با آه خواندمت که خدا را قسم دهم آه ای دعای نیمه‌شب مستجاب من... ‏
هم یک دلِ رو به راه دارد خورشید هم صورتِ مثل ماه دارد خورشید با مهر به گلدانِ دلم می تابد تا سبز مرا نگاه دارد خورشید!
🌼🌼🌼 میشود وقتی که گفتم عاشقم دیوانه باشی از پَست من بر نمی آیم که وقتی عاقلی تو (سید مرتضیS) 🍃 🌼🌸 🍃🌼🍃 @abadiyesher
دݪ بود و به دستِ دلبــَر افتاد...❤️ ᭄‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
مرا وقتی گرفتار خودم بودم صدا کردی مرا ازمن، مرا از قیدِ من بودن رها کردی _دوباره روی ماهت محو شد در رشته های شب تو با زیبایی‌ات این حرف‌هارا نخ نما کردی... نماز عشق می خواندم،امامم حضرت دل بود کنارم بی تکلّف ایستادی، اقتدا کردی به هم نزدیک بودیم، آتش از لب‌هات می‌تابید دلت می‌خواست لب‌های مرا، امّا حیا کردی من از خود نیمه‌ای را دیده بودم "عاقل" اما تو مرا با نیمه ی دیوانه ی من آشنا کردی...
بر سرت جنگ است و من با دست خالی آمدم امتیازی هم اگر دارم همین بی لشگری ست...
از چشمِ من به خود نگر و منع کن مرا بی‌اختیار اگر نشوی در سجودِ خویش
مدتی هست که دیوار به دیوارِ توام بینمان پنجره بگذار، دلم می‌گیرد...
از دوست بوسه‌ای💋 و ز ما سجده صدهزار....🤲
هر بار زخم تازه‌ای در دل دهان وا می‌کند بارانِ دلتنگی مرا پیشِ تو رسوا می‌کند گفتی بمانم با همین درد عمیقم سال‌ها شاید نمی‌دانی غمت در سینه غوغا می‌کند باید به زیر خاک‌ها خوابیده باشم تا کنون! جان را امیدِ وصل و دیدارِ تو احیا می‌کند حالا که اینجا نیستی، دلخوش به بارانم که او عطر نفس‌های تو را در باد پیدا می‌کند می‌بارد و نَم می‌زند بر صورت و پیراهنم آن خاطرات خوب را با عشق نجوا می‌کند