eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2هزار ویدیو
78 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
حلقۀ قدس، مست صحبت توست ذکر تسبیح، شرح عصمت توست آفرینش به افتخار تو بود آسمان و زمین ضیافت توست ای مقام تو برج "کن فیکون"! گردش چرخ با اشارت توست مرکز ثقل کائنات تویی رکن این بارگاه، قامت توست عالم آیینۀ خداوند است هرچه تصویر، مات صورت توست شیعه حالا که سربلند شده از بلندای استقامت توست هر که با یک روش علمدار است چادر مشکی‌ام علامت توست یا کنیز توییم یازهرا! یا غلامی که غرق منت توست ما به‌دنبال عشق آمده‌ایم ما گداییم و جود عادت توست چشم امید اهل محشر، بر یاری حیدر و شفاعت توست چند بیتی اگر که ساخته‌ام مطمئنم که از عنایت توست يا فاطِمَةَ الزَّهْراء يا بِنْتَ مُحَمَّدٍ يا قُرَّةَ عَيْنِ الرَّسُولِ يا سَيِّدَتَنا وَ مَوْلاتَنا اِنّا تَوَجَّهْنا وَ اسْتَشْفَعْنا وَ تَوَسَّلْنا بِكِ اِلَى اللّهِ وَ قَدَّمْناكِ بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا يا وَجيهَةً عِنْدَ اللَهِ اِشْفَعى لَنا عِنْدَ اللَهِ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت پهلوی بشکسته از ضرب در و دیوار داشت آتشی بود و نهال و گلشن جانانه‌ای سینه‌ی زخمی و خون‌آلود از مسمار داشت من چه گویم در جوانی پاره‌ی قلب رسول وقت رفتن ناتوان و دست بر دیوار داشت محرم از محرم نگیرد رو ولی واحسرتا صورتی پنهان چرا از حیدر کرار داشت چون پرستوی مهاجر پر کشید از لانه‌اش خاطری آزرده از بد عهدی و آزار داشت کوچه بود و فتنه بود و غربت و مظلومه‌ای بر دفاعِ از ولای مرتضی اصرار داشت باغبان بود و دلی صدچاک از جور خزان در فراقِ یاس پرپر دیده‌ای خونبار داشت ماه خورشید رسالت در خسوف آمد چرا درک عابد کی توانِ این همه اسرار داشت
سربند شهادتت اگر یا زهراست شرمنده نباش تا که زهرا زهراست پاداش شهید با حسین است ولی شوی اجر شما با زهراست
همسرم راز نهان خویش با شوهر بگو جان من از آنچه آمد بر سرت یکسر بگو رخ اگر می‌پوشی از من دیگر از زینب مپوش شرح سیلی را تو را آن با وفا دختر بگو ماجرای گوشواره بر کف دستت چه بود؟ راز از این قصّه ى سر بسته با حیدر بگو قطره قطره آب گشتی و مرا آتش زدی با من از کاهیدن این پیکر لاغر بگو از چه دائم می‌روی از هوش و باز آئی به هوش از چه می‌پیچی به خود پیوسته در بستر بگو دردهای خویش را با خود مبر در خاک گور یا ز سرّ سینه یا از زخم میخ در بگو محسنت بین در و دیوار با مادر چه گفت؟ لالهء خونین من از غنچه ى پرپر بگو ای بهشت من که رو کردی به گلزار بهشت آنچه را با من نمیگفتی به پیغمبر بگو
تقدیم به و ١٢ شهید فراجا این صبر و صلابت و صفا، زهرایی‌ است دل‌هایِ تمامِ شهدا زهرایی‌ است «یا فاطمه» گفتیم و به میدان رفتیم جمهوری اسلامی ما زهرایی‌ است
با خود تصور کن که حیدر خانه باشد زهرای هجده ساله هم در خانه باشد غم را بیاور در دو سوی روضه ، بگذار این سر اگر کوچه است آن سر خانه باشد با بال زخمی پر زدن سخت است وقتی آتش در اطراف کبوتر خانه باشد باور ندارم در بسوزد بین آتش تا بضعه ی جان پیمبر خانه باشد فهمیدن این روضه مشکل نیست وقتی یک مادر بیمار در هر خانه باشد باران نمی بارد ، چگونه فکر کردی جز دود ، ابرِ دیگری بر خانه باشد دق می کند حیدر پس از زهرا در این بیت حق می دهم مِن بعد کمتر خانه باشد
این قدر بین رفتن و ماندن نمان بمان پیرم مکن ز بار غمت ای جوان بمان مهمان نُه بهار علی! پا مکش ز باغ نیلوفر امانتی باغبان بمان ای دلشکسته، آه تو ما را شکسته است ای پر شکسته، پر مکش از آشیان بمان دیگر محل به عرض سلامم نمی دهند ای همنشینِ این دل بی همزبان بمان راضی مشو دگر به زمین خوردنم، مرو بازی نکن تو با دل این پهلوان، بمان روی مرا اگر به زمین می زنی بزن اما بیا به خاطر این کودکان بمان در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست این قدر بین رفتن و ماندن نمان بمان