eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
67 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
یوسف شدم امّا به زلیخا نرسیدم هر جا اثرت بود به آنجا نرسیدم آنقدر ز من دوری و آنگونه که باید- با سر بدوم سوی تو،، با پا نرسیدم کوتاه که شد موی تو،خون شد جگر من یک باغِ انارم که به نرسیدم آن ماهی سرخم که به امّیدِ رهایی از تُنگ پریدم وَ به دریا نرسیدم عمری ست که سر کرده دل من به صبوری عمری ست که از غوره به حلوا نرسیدم دردا که من از کودکی ام اُنس گرفتم- با واژه ی «ای کاش» ، «نشد» با «نرسیدم»
فال حافظ تا گرفتم پاسخم اینگونه داد از همین امشب که یلدا شد ببر عشقت ز یاد
✨ هرکه معشوقه برانگیخت گوارایش باد دلِ تنها به چه شوقی پی یلدا برود؟
مرا یلدا ترین شو؛ بی سحر باش چنان که آتشی بر خشک و تر باش میان قاب چشمم جا بیفت و برایم یک دقیقه بیشتر باش!
آيينه ي باران و بهار چمني شادابي بوستان و سرو و سمني بيرون ز تو نيست آنچه مي خواسته ام فهرست كتاب آرزوهاي مني
پیراهن تو بر تنِ این شعر گشاد است در وصف تن ات شاعر ناکام زیاد است در حسرت فتح ات، قلمِ شاعر و نقاش زیباییِ تو، کار به دست همه داده ست! شاید قلم فرشچیان معجزه ای کرد  «بازار هنر» چند صباحی ست کساد است جز خنده، سزاوار برای دهنت نیست  نقاشیِ رنگِ لبت این قدر که شاد است یک کار فقط روسری ات دارد و آن هم   بر هم زدن دائم آرامش باد است! من شاعرم و در پی مضمون جدیدم   هر کار کنی پشت سرت حرف زیاد است!
"نشئه ی شعرم ولی دارم خماری میکشم گوشه دنج اتاقم بی قراری میکشم تکه های خاطراتم را کنارم چیده ام پشت عکس یادگاری،یادگاری میکشم روزگارم رااگریک روز نقاشی کنم یک قفس با خاطرات یک قناری میکشم مثل گربه،دوردیزی،بی قرارو باحیا باهمه دارایی ام درد نداری میکشم خواب دیدم ماه بانوی دیارمادری آذری می رقصدومن هم هزاری میکشم بسکه میسازدخرابم میکند باخاطرش حسرت یک استکان زهرماری میکشم بی جوابم هرکه می پرسد(کفن پوشی چرا) حبس سنگینی به جرم رازداری میکشم ازازل بامن غریبی کرد،حالاغرق خواب ملحفه روی تن بخت فراری میکشم بازهم پایان بازیهای تکراری رسید شب سحرشدهمچنان دارم خماری میکشم  
در کنار رود غم، موی پریشان دیده ام پشت سدِّ پلک هایش اشک پنهان دیده ام هیزم اندوه را در شعله های عشق ریخت زودتر از موعد سرما زمستان دیده ام! دوری ودلتنگی و دلشوره ودلواپسی از صفت هایی است که در او دو چندان دیده ام طعم تلخ بازی تقدیر را با غم چشید عکس فال قهوه اش را توی فنجان دیده ام هر گُلی در دل هزاران حرف دارد ساده نیست خاطراتی کهنه در آغوش گلدان دیده ام دکمه های ذهن چشمش باز شد مضمون چکید شور او را در دوبیتی های "عریان" دیده ام پشت بام و شعـر و ماه و یک بیابان آرزو ریسه های آه را در شب چراغان دیده ام در شب یلدایی و بارانی مهــــر خدا زیر چترش عاشقی های فراوان دیده ام
بسم الله الرحمن الرحیم نگاه کن که پریشان و بی‌قرار توایم اگرچه فاصله داریم، در کنار توایم چهارفصل جهان نیست جز خزان بی‌تو بیا که ما همه در حسرت بهار توایم گل محمدی اهل‌بیت هستی و ما خوشیم از این که در این روزگار خار توایم آهای عطر دل‌انگیز روزهای ظهور به‌هوش باش که ما شب‌به‌شب خمار توایم به این امید که روی خوشی نشان بدهد تمام عمر به دنبال روزگار توایم قبول‌مان کن و بگذار عار تو باشیم اگرچه ما به همه گفته‌ایم یار توایم "در انتظار تو چشم سپید" حاصل ماست که روسیاه‌ترین شعر شهریار توایم هزار سال، هزاران شب بدون سحر... هنوز در شب یلدای انتظار توایم گروه ادبی یاقوت سرخ
راااااااستی..... آخر پاییز شد. هر کی جوجه‌هاشو نشمرده، بشمره
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
حق نداری بدونِ من جایی بری منو هم بذار جیبت ببر.
آهای دختر یلدا! گیسویت را باز کن إنّا فتحنایی بگو دل پریشان است، بسم الله رحمان الرحیم...!