یاد آن روز که از کوچه گذر میکردم
و به چشمان تو از دور نظر میکردم
دیدن چشم شما مظهر زیبایی بود
چقدر وقت به دیدار تو سر میکردم
همه شب عشق تو را تا نظرم میآورد
و من از رفتنت احساس خطر میکردم
تو از آن بازی گرگم به هوا یادت هست
سینه را پیش تو بر گرگ سپر میکردم
تا که هر دست غریبی به جمالت نرسد
شب خود را به هوای تو سحر میکردم
پدرم دید شبی دست تو را در دستم
بعد از آن شرم ز دیدار پدر میکردم
همهی خاطرهها از غم تو لبریز است
و دو چشمی که از آن خاطره تر میکردم
کاش آن لحظه که از کوچه ی ما میرفتی
من به همراه دلم با تو سفر میکردم
#محمد_درّودی
خدا کند که بیاید برون ز صندوق آرا
چو نام پاک رئیسی، کسی به نام جلیلی
به سینه داغ نشسته ولی خدا برساند
پس از صدای خداحافظی، سلام جلیلی
میان مردم دانا نه سوءظن و نه شکی
که هست مثل رئیسی، فقط مرام جلیلی
چه سالهای زیادی که بود دولت سایه
و حرف های رئیسی شده پیام جلیلی
شنیده نه، همه دیدیم سالیان گذشته
که بوده پاکی و اخلاص، در کلام جلیلی
دوباره جمعه حمایت ز نام نامی ایران
برای خاطر اهداف نا تمام جلیلی
به امر رهبر فرزانه پای صندوق راییم
به پاس خون رئیسی، به احترام جلیلی
#سعید_جلیلی
#انتخابات
#امالبنین_بهرامی
کانال شاعر ارزشی #امالبنین_بهرامی (ام.خزان
شعر از مه و مهر شب شکن باید گفت
از فاطمه و اباالحسن باید گفت
تا خاطرهی مباهله گُم نشود
پیوسته، سخن، سخن، سخن باید گفت
#احد_ده_بزرگی
عید #مباهله مبارک
ای صبح بیا و قفل شب را وا کن
در کوچه بساطِ آشتی بر پا کن
با نام خدا، فاتح ِسرسختی باش
با خوب و بدِ خلق به نرمی تا کن
#صفیه_قومنجانی
تیر کج هرگز نگردد راست
از زور کمان
بگذر ای پیر مغان
از وادی ارشاد ما
#صائب_تبریزی
جنگ ســـــــردی ســــر برپایی حق برپا بود
مـــــدعی غـــــاصب نام و منش عیسی بود
آن طرف لشکــــــری از کــــــوردلان می آمد
این طـــــرف چار نفــــــــر آمده با طاها بود
ظاهــــــــرا پنج نفر عـــــــــازم میدان بودند
باطنا کون و مکــــــان بود که با آنهــــــا بود
هیبت آل عبــــــــــا چشم نوازی می کــــــرد
بی جدال و جـــــــدلی دشمن حق رسوا بود
باطل این منظره را دید، پشیمان شد و رفت
چون کـــــه از اول کار آخـــــــر آن پیدا بود
#مباهله
#اسماعیلعلیخانی
بهمناسبت مباهله (٢۴ ذیالحجه)
محمّد با خودش آورد محبوبش، حبیبش را
حسن، آن باغ حُسنش را، حسین و عطر سیبش را
زنی از راه میآید، که دارد آرزو مریم...
به رویش وا کند یکلحظه چشمان نجیبش را
رسید از راه، روحالله و سرّالله و سیفالله
شنید از آسمان، عیسیابنمریم هم نهیبش را
نگاهی میکند یعسوب و میترسند ترسایان
چهکس اینگونه بیرون کرده از میدان، رقیبش را؟
بپرس از خیبر، ای نجران! که لرزان با تو واگوید:
چه خواهد شد اگر حیدر کِشد تیغ مهیبش را
«پدر» با ما، «پسر» با ما، دَمِ «روحُالقدس» با ماست
بگو در پای حیدر افکنَد ترسا، صلیبش را
#قاسم_صرافان
در گوشهی میخانه اگر هستم من
از بادهی چشمان تو گر مستم من
اینها همه کار عشق باید باشد!
این گونه چه آسان به تو دلبستم من
#الهه_نودهی
#رباعی