شده است مرتع شیطان، دلی که داشتهام
کدام دل؟ که در آن جز گنه نکاشتهام
چگونه رخت ببندم از این جهان؟ در عمر
به غیر جامهی خفت مگر چه داشتهام؟
میان اینهمه هرگز نمیشوم مایوس
امید در دل هر آرزو گماشتهام
اگرچه برگهی قلبم پر از سیاهیهاست
خوشم که نام علی را بر آن نگاشتهام
رواست فخر فروشم به عرشیان آری
چنین که گونه به خاک نجف گذاشتهام
#امیرحسین_پورعزیز
از کنارم رد شدی، چشمی به من ننداختی
من که بدبین نیستم، حتما مرا نشناختی...
#هادی_معراجی
ای آینه ای سنگ صبورم، دیدی؟!
دیدی که شکسته شد غرورم، دیدی؟
با سنگ نه با نگاه سردش هر بار
صد تکه شده قلب بلورم، دیدی؟
#مریم_احمدی
#حضرت_باران
دلخوش نشستهام که شاید گذر کنی!
لعنت به شایدی که مهیا نمیشود...
#شمس_لنگرودی
خدا ذلیل کند این دل هوایی را
مرا به دست تو داد و خودش کنار کشید...
#محمد_سهرابی
ای بازی زیبای لبت بسته زبان را
زیبایی تو کرده فنا فنّ بیان را
ای آمدنت مبدا تاریخ تغزُل
تاخیر تو بر هم زده تنظیم زمان را
عشق تو چه دردیست که در منظر عاشق
از تاب و تب انداخته حتی سرطان را
کافی است به مسجد بروی تا که مشایخ
با شوق تو از نیمه بگویند اذان را
روحم به تو صد نامه نوشت و نفرستاد
ترسید که دیوانه کنی نامه رسان را
#غلامرضا_طریقی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای روشنی گنبدت، رخشانتر از خورشید
تطهیر کن جان گدای خسته.جانت را
#یا_غریب_الغربا
#یا_امام_رضا
#مشهدی_زاده
انگیزه ی اشتیاق و شورم هستی
بیت الغزل عشق و غرورم هستی
ای شعر نگفته که تو را خواهم گفت
در بغض گلو سنگ صبورم هستی
#محمدعلی_ساکی
♡
هرقدر آینۀ قلبمو پاک میکنم،
باز میبینم تصویر تو توش هست.
چراغ احساسمو خاموش میکنم که توی اتاق دلم نبینمت،
اما تو مثل یه ماه کامل توی شب تاریک، خودنمایی میکنی.
پنجرهء رؤیاهامو میبندم،
اما تو بازم از پشت شیشه سرک میکشی.
گل خیالت رو از گلدون قلبم میچینم و پرپر میکنم،
اما هیچجا از عطرت خالی نمیشه.
گوشهامو میگیرم،
ولی بازم صدای تو رو میشنوم.
برو لطفا
برو
#زینب_نجفی
در نگاهت رنگ آرامش نمایان می شود
آه می ترسم که دارد باز طوفان می شود
آرزوهایم ،همین کاخی که برپا کرده ام
زیر آن طوفان سنگین سخت ویران می شود
خوب می دانم که یک شب در طلسم دست تو
دامن پرهیز من تسلیم شیطان می شود
آنچه از سیمای من پیداست غیر از درد نیست
گرچه گاهی پشت یک لبخند پنهان می شود
عاقبت یک روز می بینی که در میدان شهر
یک نفر با خاطراتش تیر باران می شود
#محمد_سلمانی
او به من گفت که دیر آمده ام دیر شده است
دل من میل ندارد به شما، پیر شده است
صید شیری شده ام خسته و دل آزرده
هوس پنجه به دل مانده و او سیر شده است
چِقَدر گرگ که در حسرت من میسوزند
من کنار تو و قلبم به تو زنجیر شده است
حرف هایت چقدر آتش جانم بودند
دل بیچاره ام از حرف تو تحقیر شده است
چه بخواهی چه نخواهی چه مرا پس بزنی
با تو قلبم و وجودم همه در گیر شده است
#آراه_ریوندی
قفس کوچک دلتنگی من دنیا شد
هر چه غم بود در این سینه ی کوچک جا شد
لحظه ای من به نگاه تو پناه آوردم
پلک بر هم زدم و صورت تو پیدا شد
زندگی فاصلهی مستی و هشیاری بود
پیکها خالی و دنیای خدا زیبا شد
چیزی از فلسفه ی سیب نمیدانستم
گفتم آدم بشود دخترکم حوا شد
در کلافی که تو پیچیدی و من بافتمش
گرهای بود زمان رفت و به سرعت وا شد
عشق تاوان گناهی است که باور کردم
باید این باشد و آن جمع نباید ها شد
#مهری_مهرمنش