eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2.1هزار ویدیو
86 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
می‌توان با تو عشق را خندید شعرهای تمیز را بویید می‌توان لابه‌لای خندهٔ تو قصّه‌های نجیب را پوشید می‌توان با تو هر کجا گفتی دستِ پُر مِهرِ مرگ را بوسید می‌توان در پیامِ هر روزت نکته‌هایی دقیق را سنجید می‌توان کُلِّ روز، پیشانی روی مُهرِ محبّتت سایید می‌توان با تو در صمیمِ دلم ذرّه‌های حضور را کاوید می‌توان در نگاهِ هر صبحت عطرِ شیرینِ عاشقی را دید می‌توان روی سبزه‌های لبت مثلِ حجمِ ترانه‌ها بارید می‌توان از قنوتِ اشعارت طعم‌های امید را نوشید می‌توان با تو سبز بود و رسید در میانِ نکِشته‌ها رویید می‌توان با تو با تمامِ وقار بی سر و پا و دست هم رقصید می‌توان با تو غرقِ بودن شد قاتلِ حس و حال را بخشید می‌توان با تو هر کجا که شود بی هوا دورِ خنده‌ات پیچید می‌توان با تو در غزل سُر خورد بی هوس در سروده‌ها غلتید می‌توان در کنارِ وهم نشست روی دوشِ خیال هم خوابید می‌توان با تو زیرِ سنگِ زمان بی‌سبب، بی‌بهانه‌ای جوشید می‌توان با تو زنگِ شادی زد کوبه‌های امید را کوبید می‌توان در سکوتِ سرسبزت حرف‌هایی پُر از بهار جوید می‌توان با تو تا خدا هم رفت آیه‌هایی پُر از حضور شنید می‌توان مثلِ عاشقانِ حرم با تو در صحنِ زندگی کوشید می‌توان با تو در زمینِ غزل بذرهای نبوده را پاشید با طلوعِ نگاهِ شیرینت می‌توان در غروب هم تابید می‌توان از حضورِ رنگینت نورها خورد و گفت: بَه! چسبید می‌توان از دو چشمِ پُر مِهرت رازهای نگفته را فهمید می‌توان با خیالِ بودنِ تو از خیالاتِ بی‌اساس بُرید با تو در آسمانِ احساسات می‌توان بی فشارِ بال پرید می‌توان با تو زندگی را پخت بی دهان نیز طعمِ مِهر چشید می‌توان در کمالِ ناداری نازهای تو را سریع خرید می‌توان با تو مثلِ آدم بود دستِ حوّا به روی‌ِ قلب کشید می‌توان ذرّه ذرّه پاورچین با تو تا مرزِ انتظار دوید می‌توان با تو در طوافِ سلام دورِ یک کعبهٔ دلی گردید می‌توان با ردیف کردنِ «تو» بی‌هوا در سروده‌ها غلتید می‌توان با نگاه و لبخندت کنجِ قلبِ شکسته‌ام گنجید می‌توان حالِ عاشقِ خود را با دو تا حرفِ ساده هم پرسید می‌توان با خیالِ بوسهٔ تو روی بالِ فرشته‌ها پویید می‌توان لحظه‌ای تمرکز کرد با تو دائم به نور اندیشید چه قَدَر خوب می‌توان با تو هر چه خوبی‌است بهترش را چید. @abadiyesher
در کنج اتاقم چه غزل‌ها که نگفتم اشعار جدیدی که بعید است بخوانی... @abadiyesher
نازم بـه چشمِ یار که تیرِ نگاه را بیجا هدر نکرد و به قلبم نشانه زد...! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@abadiyesher
10.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎧نماهنگ «پناه دل مبتلا» کاری از: گروه فضای مجازی حرم مطهر رضوی   پناه هرچه دل مبتلا، امام رضاست تمام دار و ندار گدا، امام رضاست
گاهی که شهد معجزه را می‌چشانی‌ام در روبه‌روی پنجره‌ات می‌نشانی‌ام از دل سلام میکنمت مهربان‌ترین آیا به سمت جاذبه‌ات می‌کشانی‌ام با اشک ِ توبه آمده‌ام در حضورتان سوی بهشت روضه‌ی خود می‌رسانی‌ام گرد و غبار روی دل من نشسته است در حسرت سبک شدنم می‌تکانی‌ام مولا دخیل بسته‌ی لطف توام هنوز می.خواهم از کنار ضریحت نرانی‌ام چون مشهدالرضای شما بوی عشق داشت دلبسته‌ی شما شده‌ام ،آسمانی‌ام @abadiyesher
پاییز چشم‌های مرا نم گرفته است آقای من دوباره دلم غم گرفته است همسایه‌ایم و باز دلم تنگ مشهد است درد فراق حال مرا هم گرفته است شمس الشموس هستی و خورشیدپروری مهر تو در سراسر عالم گرفته است گاهی همین که عطر تو در صحن می‌وزد چه دردها نبوده که مرهم گرفته است از بس رئوف هستی و باب کرامتی هرکس رسیده لطف دمادم گرفته است حاتم که خود گدای سر سفره‌ی شماست افسوس می‌خورد که چرا کم گرفته است باور نمی‌کنم که تو باشی و روز حشر گویند کار و بار جهنم گرفته است آقا بخوان که راهی مشهد کنی مرا همسایه‌ات دوباره دلش غم گرفته است @abadiyesher
عمری است در مدار عنایات ایزدند آنان که در حریم تو در رفت و آمدند شمس‌الشموس هستی و اینجا فرشتگان خدمت گزار عالم آل محمدند @abadiyesher
هربار که نگاهت می‌کنم جمله‌ای آشنا به ذهنم خطور می‌کند در اين سرزمين چيزی هست كه ارزش زندگی كردن دارد... ‌💚 @abadiyesher
سکه‌ها ایمانشان را برد، بیعت‌ها شکست یک به یک سردارها رفتند قیمت‌ها شکست دشمنان زخمش زدند و دوستان زخم زبان آه، این آیینه را سنگ ملامت‌ها شکست زهر جعده تلخ‌تر از صلح تحمیلی نبود زهر را نوشید و بغضش بعد مدت‌ها شکست @abadiyesher
کمک می گیرد از دیوار با قد کمانش هلاهل سخت برده از تنش تاب و توانش چنان نیلوفری بر خاک سرد حجره پیچد ز بس می سوزد از این زهر مغز استخوانش مسیر تا به حجره گر چه کوتاه است اما گمانم نیم روزی را گرفته از زمانش کشیده پنجه بر دیوار یاد یاس نیلی نمی افتاد یک دم آه مادر از زبانش عبا وقتی به سر افکند یاد آن عبا بود که حیدر پشت در انداخت بر روی جوانش تمام انتظارش را به در می دوخت تا که بیاد زودتر از راه عمرش، نو جوانش @abadiyesher
به اُمیدِ گوشه چشمت چقدر گدا نشسته نه فقط گدا که حتی، صف اغنیا نشسته منِ بنده را ز خیل حشمت سوا مفرما که به خوان لطف و جودت همه ماسوا نشسته "اَنا مِن شروط" یعنی که ولای توست توحید حرمت نشسته هر کس، حرم خدا نشسته "اَنا مِن شروط" یعنی که به گِرد کعبه حاجی چو رضا نباشی از او، ز خدا جدا نشسته "اَنا مِن شروط" یعنی مرو راه دیگر ای دل به خدا رسیده هر کس به ره رضا نشسته تو ز هیچکس نپرسی: "ز کجایی و که هستی؟" که غریبه هم ز لطفِ تو چو آشنا نشسته نه فقط که روسپیدان به نماز ایستاده به نیاز، روسیاهان همه با حیا نشسته به جز از تو که نشستی سر سفره با گدایان به خدا نبوده شاهی بغل گدا نشسته چو نگین پادشاهی که نشسته بر رکابش به دلم محبّتِ تو چقَدَر به جا نشسته شده "فابک للحُسین" تو دلیل گریه‌هایم که همیشه در دل تو غم کربلا نشسته @abadiyesher